چند مرتبه تابحال در جلسات کسی به شما گفته است که، «این ایده فوقالعاده است، باید دست به کار شوی و آن را به واقعیت تبدیل کنی»؟ معمولاً چه اتفاقی میافتد؟ بیشتر اوقات، هیچ! بیشتر ایدههای عالی به این دلیل ناکام باقی میمانند که افراد شجاعت، منابع، زمان یا سرمایه به مرحله عمل رساندن آن را ندارند. و آنهایی که وارد عمل میشوند هم اکثراً آمادگی لازم را ندارند و درنتیجه بعد از مدتی میبینند که زمان و سرمایه باارزش خود را صرف آرزویی میکنند که در مسیر هدف نیست.
تبدیل کردن یک ایده به واقعیت (صرفنظر از زمان و سرمایهای که نیاز دارد) کار سادهای نیست. درواقع، خیلی هم سخت است. چه یک سرمایهگذار باشید و چه یک فرد اجرایی، روح دادن به ایدهها چیزی شبیه به بدنیا آوردن یک بچه است. صرفنظر از شرایط و موقعیت، باید مسئولیت آن را داشته باشید. هیچکس به اندازه خود شما ایدهتان را درک نمیکند. در این مسیر، همه چیز پای خودتان است و لازم است که بیشتر درمورد خودتان بدانید.
شاید مقالات زیادی درمورد این موضوع نوشته شده باشد اما این مقاله به شما کمک میکند بفهمید برای تبدیل یک ایده به واقعیت، چه نیازهای ذهنی، فیزیکی و عقلانی دارید. شاید به این خاطر که اگر بخواهید ایدهای را با گذشت زمان و تغییر شرایط همیشه زنده نگه دارید، فرایند به واقعیت رساندن یک ایده، چرخهای بیپایان است. بعنوان مثال این مسئله را در کمپانیهایی که براساس ایدههای بزرگ پایهریزی شدهاند اما نتوانستهاند آنقدر رقابتی بمانند تا موقعیت اول خود در بازار را نگه دارند، میبینیم.
همین مسئله در محل کار هم صدق میکند که نیروی کار خلاقیت لازم را ندارد زیرا اکثراً طوری آموزش دیدهاند که فقط کاری که به آنها گفته میشود را اجرا کنند. به همین دلیل است که در اجرای کارهای کوتاه و فوری موفقتر هستیم. از طرف دیگر، کارمندان برای چندبرابر کردن فرصتهای موجود در آن کار اولیهای که به آنها سپرده شده، هیچ توانایی ندارند. بله، باید نگران توانایی رقابتی ماندن خود – چه بعنوان شخص و چه یک سازمان – باشیم.
بازار رقابتی امروز ایجاب میکند که همه ما ایدههای خودمان را تبدیل به واقعیت کنیم — یا بخشی از تبدیل ایدههای دیگران به واقعیت باشیم. اگر در هیچکدام از این فعالیتها شرکت نمیکنید، لازم است که هدف، موقعیت و علایقتان را دوباره ارزیابی کنید. باید قبول کنید که برای ایجاد فرصت رشد برای خودتان و سازمانی که در آن کار میکنید، میبایست رفتارها و گرایشات کارآفرینی را در خود پرورش دهید.
کارآفرینی دیگر فقط یک واژه تجاری نیست؛ یک روش زندگی است. برای اینکه بتوانید یک کارآفرین باشید، نیازی نیست که حتماً سرمایهگذار باشید.
آیا تابحال تصور میکردهاید که شرکت در یک فعالیت خلاقانه حرکتی غیرمسئولانه است؟ دقیقاً همینطور است – آنهم نه فقط برای خودتان بلکه برای اطرافیانتان.
اگر به این فکر میکنید که چطور میتوانید گرایشات و رفتارهای کارآفرینانه را در خودتان تقویت کنید، در زیر به ۱۲ مورد از این روشها اشاره میکنیم، روشهایی که کمکتان میکند ایدههای فوقالعاده خود را به واقعیت تبدیل کنید.
۱. خودتان را باور داشته باشید.
تا زمانیکه خودتان را به حد کافی باور نداشته باشید که بتوانید عواقب تصمیمتان را بپذیرید، نمیتوانید وارد عمل شوید. هر زمان که این مسئولیت را قبول کردید که چیزی که قبلاَ وجود نداشته را به واقعیت تبدیل کنید، مسئول اعمالتان هستید.
مسئولیتپذیری نیازمند باور داشتن به خودتان است تا جاییکه ۱۰۰٪ به کاری که باید انجام شود متعهد شوید. بیشتر افراد به این دلیل نمیتوانند ایدهای را به عمل برسانند که چالشها و مشکلات غیرقابلپیشبینی بیشتر از چیزی میشود که تصورش را میکردند بتوانند تحمل کنند و به همین دلیل دیگر مسئولیتپذیری نداشتهاند. آنها اعتماد به خودشان را از دست میدهند و دیگر نمیتوانند به انتهای راهشان نگاه کنند.
۲٫ مشاوران مخصوص خودتان را داشته باشید.
از آنهایی که قبلاً آن کار را انجام دادهاند درس بگیرید. هیچوقت فکر نکنید که چون ایده شما بوده است، پاسخ همه سوالها را دارید. ایدهپردازی تفاوت زیادی با اجرای ایدهها دارد.اجازه بدهید مشاوران مخصوصتان شما را با درسهایی که از شکستها و موفقیتهای خود گرفتهاند، راهنمایی کنند.
اگر میخواهید سرمایهگذاری موفق باشید، باید به حرفهای همه گوش دهید چون نمیدانید دقیقاً کی ممکن است یک ایده خوب از دهان کسی بشنوید. توصیههایی که از این و آن میشنوید خوبند اما لزوماً همه آنها درست نیستند. آدمهای کمی هستند که دانش لازم درمورد کار شما را داشته باشند. نظراتشان را تجزیه و تحلیل کنید تا بتوانید از آنها سر در بیاورید و سعی کنید تفکر پشت نظرات منفی را درک کرده و بعد به تنهایی تصمیمگیری کنید.
بااینکه داشتن یک گروه مشاوران مخصوص بسیار عالی است اما باید دقت کنید که نگذارید آنها در دیدگاه شما دخالت کنند.
خودتان باید به دقت همه نظرات را بررسی و ارزیابی کنید و در آخر با غریزه خودتان جلو بروید.
۳٫ خطر کردن (ریسک) باید بهترین دوست شما باشد.
وقتی ایدهای خلق میکنید، خطر کردن بهترین دوست شما میشود. اگر بتوانید این واقعیت را بپذیرید، با دیدگاهی به این فرایند نزدیک خواهید شد که همه آمال و آرزوهایتان را کنترلشده نگه میدارد. وقتی اوضاع آنطور که برنامهریزی شده بود پیش نرفت، روی کاری که در دست دارید متمرکز شوید و اجازه ندهید این اختلال شما را به عقب برگرداند. خطر کردن کاملاً طبیعی است و مراحل ۱ و ۲ باعث میشود همیشه نگاهتان رو به جلو باشد.
خیلی وقتها میشنوید که «کوشش و تلاش زیاد» یکی از اصلهای مهم تبدیل کردن ایدهها به واقعیت است. اما درواقع، این بنیادیترین تعهدی است که فرد باید برای هر نوع مدیریت خطر داشته باشد. اگر میخواهید به این مسیر ادامه دهید، باید راهی برای ایجاد این سطح تعهد پیدا کنید.
۴. شدیداً صبور باشید.
مصالحه کردن یک انتخاب است نه فداکاری. خیلی به خودتان فشار نیاورید. سعی کنید از این مسیر لذت ببرید و درک کنید که اوضاع چطور پیش میرود. بیشتر افراد آنقدر برای رسیدن به نتیجه دلخواهشان مضطرب میشوند که کمکم تصمیمگیریهایشان بدتر و بدتر میشود.
یک چیز کاملاً مشخص است: این مسیر مطمئناً پر از نتیجههای غیرقابل پیشبینی خواهد بود که ممکن است شما آمادگی برخورد با آنها را نداشته باشید. نباید اجازه دهید این مسئله شما را ناامید کند. سرتان را بالا نگه دارید و به این مسیر و جایی که شما را به آن میرساند احترام بگذارید. مطمئن باشید که چیزهای زیادی درمورد آستانه ریسکپذیری خودتان یاد خواهید گرفت. به همین ترتیب، یاد خواهید گرفت که خیلیها آمادهاند سر راهتان قرار گیرند و شما را پایین بکشانند. این دقیقاً همان جایی است که سفر برایتان ناراحتکننده می شود. باید بطور مداوم کسانی که با آنها همسفر شدهاید را ارزیابی کنید.
۵. یاد بگیرید چطور نظراتتان را به دیگران بقبولانید.
تبدیل ایدهتان به واقعیت مستلزم این است که کاری کنید بقیه هم دیدگاه شما را درک کنند. باید به روشنی ایدهتان را برای سایرین توضیح دهید و نشان دهید که چطور این ایده میتواند منتهی به سود و درآمد شود. توضیح دادن درمورد ایدههای بزرگی که خودتان هیچ درکی از طریقه سوددهی آن ندارید، هیچوقت مخاطب درست سر راه شما قرار نمیدهد.
برای توضیح درمورد ایدهتان رمز کار سادگی است. اینکه بتوانید خیلی ساده دیگران را از موضوع ایدهتان باخبر کنید باعث خواهد شد آن را بهتر درک کرده و احتمال قبول کردن آن افزایش خواهد یافت. این مهارت وقتی میخواهید به سرمایهگذاران احتمالی درمورد ایدهتان توضیح دهید اهمیت بیشتری پیدا میکند.
۶. نقطهها را به هم وصل کنید.
هر چیزی به چیز دیگری وصل است. باید یاد بگیرید که چطور راه وصل شدن این نقطهها به هم را پیدا کنید. چیزی که ممکن است امروز «ایده اصلی» شما باشد، وقتی افکار دیگری که میتواند با ایده شما مرتبط باشد را به هم وصل میکنید، میتواند به چیز بزرگتری تبدیل شود.
هیچوقت دست از وصل کردن نقطهها به هم برندارید.
۷. به کارتان علاقه داشته باشید.
برای عالی بودن باید عشقتان را نشان دهید. اگر در هر کاری که انجام میدهید، عشق و علاقه بگذارید، قدرت این را پیدا خواهید کرد که پیشرو و پیشقدم باشید. راههایی را خواهید رفت که افراد کمی جرات آن را دارند و این عشق و علاقه درهای جدیدی را به سمتتان باز خواهد کرد.
توانایی شما برای حفظ این شور و علاقه یکی از رموز موفقیت ایده شماست.
۸. هدفمند باشید.
قصد شما از ایدهتان باید هدف و مفهوم داشته باشد. اگر اینطور نباشد، احتمال اینکه در نیمه راه دست از کار بکشید بسیار زیاد است. همچنین احتمال اینکه مدام برای خودتان بهانه های بیجا بیاورید هم بیشتر میشود.
سرمایهگذاران باید به کاری که انجام میدهند عشق و باور داشته باشند، در غیراینصورت شکست خواهند خورد. باید به خودتان و همه آنهایی که از ایده شما حمایت میکنند، متعهد شوید. هدف شما این است که ایدهتان را اجرا کرده و کاری کنید که بقیه هم آن را باور کنند. هدف عشق و علاقه شما را هم تقویت میکند و باعث میشود در مسیری که پیش گرفتهاید تنها نباشید.
۹٫ حرکت ایجاد کنید.
با دقت همه منابع خودتان را مشخص کنید و با کمک روابط، شبکهسازی و تقسیم منابع، فرصت گستردهتر شدن ایدههایتان را بیشتر کنید. ایجاد حرکت یکی از ملزومات تبدیل ایدههایتان به واقعیت است.
ایجاد حرکت تا حد زیادی با زمانبندی و مدیریت و گسترش منابع در ارتباط است. هر منبعی اهمیت دارد. باید بدانید چه زمان باید و چه زمان نباید از آن استفاده کنید تا بهترین استفاده ممکن را از مکان و زمان مناسب از آنها ببرید.
۱۰. همیشه به فکر بهتر کردن ایدههایتان باشید.
هیچوقت مغرور نشوید. همیشه جا برای بهتر شدن ایدههایتان وجود دارد. وقتی کمکم میتوانید ببینید که نقطهها چطور به هم وصل میشوند، خودتان و مشاورانتان را به چالش بکشید تا ایدههایتان را حتی بهتر از این کنید.
این دقیقاً همان کاری است که استیو جابز با کمپانی اپل، پیکسار انیمیشن و باز هم اپل کرد. پیشرفتهای پشت سر هم یکی از رموز اسطوره شدن اوست. او همیشه به فکر بهتر کردن ایدههایش بود.
۱۱. توازن کار/زندگی باید یکی از اولویتهایتان باشد.
مهم نیست که تا چه اندازه هوشمندانه، با علاقه و متمرکز کار میکنید، اگر توازن نداشته باشید، همیشه در معرض فرسودگی شغلی خواهید بود. ذهن، جسم و روح شما باید همتراز شوند. ایجاد توازن بین کار و زندگیتان را باید به صورت یک اولویت درآورید. اینکار ذهنتان را بازتر شده و همه چیز را مدنظر قرار دهید.
اینکه بتوانید ایدهای را با موفقیت به واقعیت تبدیل کنید، دوی ماراتن است نه دو سرعت. سرعتتان را باید طوری تنظیم کنید که روی کاری که در دست دارید متمرکز شوید. ذهنتان را بیاندازه درگیر نکنید؛ کمی به خودتان فضای تنفس بدهید و سعی کنید خلاقیتتان را تقویت کنید.
۱۲٫ میراث ایدهتان را ماندگار کنید.
تصور میکنیم که متعهد شدهاید که مسئولیت ۱۱ مورد اول را بپذیرید و در این مورد موفق هم بودهاید. ایده اصلی شما متولد شده و تاثیر آن اکنون به جوانب مختلفی که در ابتدای کار اصلاً فکرش را هم نمیکردید تعمیم یافته است. فرصتهایی که برای خودتان و دیگران ساختهاید بسیار پراهمیت بوده و موفقیت ایدهتان الان دیگر واقعی به نظر میرسد. ایده شما الان به چیزی بسیار مهمتر تبدیل شده و دیگر با خودتان است که میراث آن را ماندگار کنید.
وقتی به ایدهتان زندگی بخشیدید، این مسئولیت شماست که تاثیر آن برای همیشه زنده بماند.
منبع:academymarketing