زندگی یک گیک

خاطرات مختصری از علایق یک گیک

زندگی یک گیک

خاطرات مختصری از علایق یک گیک

پیوندهای روزانه

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فایده» ثبت شده است

بهترین راه پیدا کردن ایده های استارتاپی، این است که دنبال «ایده استارتاپی» نباشید و دنبال حل کردن مشکلاتی باشید که خودتان هم دارید.


بهترین ایده ها 3 چیز مشترک دارند: 1) ایده مشکلی را حل میکند که خود بنیانگذاران با آن سر و کله میزنند، 2) خود بنیانگذاران میتوانند محصولی بسازند که این مشکل را رفع کند و 3) بقیه زیاد به ارزش حل کردن آن مشکل پی نبرده اند.



چرا توصیه میکنم که مشکلی که حل می کنید، مشکلی باشد که خودتان با آن سر و کله میزنید؟ یکی از دلایلش این است که در آن صورت مطمئن هستید که این مشکل وجود خارجی دارد! به نظر بدیهی می آید، ولی خیلی از کارآفرینان را میشناسم که در پی حل مشکلاتِ تخیلی هستند.


برای مثال فرض کن که من بخواهم یک شبکه اجتماعی برای صاحبان سگ و گربه بسازم. در اولین نگاه، ایده بدی به نظر نمی آید. میلیون ها انسان حیوان خانگی دارند. اغلب به این حیوانات خیلی توجه میکنند و پول خوبی برای نگه داری آنها می دهند. حتی اگر 2 یا 3 درصد از این افراد هم کاربران من شوند، پول خوبی می توان در آورد. به آنها می توان تبلیغات نشان داد، یا ماهانه پول گرفت و ویژگی های منحصر به فرد به آنها ارائه داد.


خطر این ایده این است که اگر با چند نفر از دوستان که صاحب حیوان خانگی هستند، صحبت کنم، آنها هیچ وقت به من نمی گویند که این ایده افتضاح است. شاید بگویند که «آره، شاید یک روزی بخوام از این سایت استفاده کنم». حتی بعد از اینکه سایت این استارتاپ افتتاح شد هم برای خیلی ها جالب باشد. ممکن است خودشان از این سرویس استفاده نکنند ولی می شود تصور کرد که افراد دیگری از آن بهره ببرند. و در نهایت سایت، به علت نداشتن کاربر به کما می رود و بعد می میرد.


برای اجرای یک ایده استارتاپی، باید مطمئن شد که حداقل مخاطبینی هستند که که واقعا و ضرورتا به آن نیازمندند. نه فقط کسانی که شاید روزی به آن نیاز پیدا کنند.


شما می توانید دو نوع محصول بسازید. محصول شما میتواند ارزش محدودی به جمعیت زیادی برساند و یا ارزش زیادی به جمعیتی محدود. دومی گزینه بهتری است. نه اینکه فکر کنید همه ایده ها خوب از این دسته هستند ولی تقریباً تمامی ایده های مناسب از گزینه دوم شروع میکنند. برای مثال فیسبوک از گزینه دوم استفاده کرد. اولین نسخه سایت مختص چند هزار نفر از دانشجویان هاروارد بود. با اینکه تعداد کاربران در شروع کار کم بود ولی همین عده محدود واقعا خواستار چنین سرویسی بودند.


زمانیکه یک ایده برای استارتاپ دارید از خود بپرسید: چه کسی هم اکنون خواهان چنین سرویسی است؟ چه کسی با اشتیاق خواهان آن است حتی اگر نسخه اولیه پیش پا افتاده و به درد نخور آن توسط یک تیم کوچک ساخته شده باشد؟ اگر پاسخی برای این سوالات ندارید احتمالا ایده شما، ایده خوبی نیست.


از کجا میتوان فهمید که ایده ای قابلیت گسترش را دارد یا نه؟ در برخی مواقع نمی توان به درستی حدس زد. موسسان AirBnB در ابتدی کار نفهمیدند که در حال ورود به چه بازار بزرگی هستند، ایده آنها در ابتدا خیلی محدودتر بود. در ابتدا آنان این امکان را به صاحب خانه ها می دادند که طبقه های خالی را به مهمانهای بیرون شهری کنفرانسها اجاره دهند. آنها در ابتدا پیش بینی ای از گسترش آن ایده نداشتند و ابعاد گسترده این ایده به تدریج خودش را نمایان کرد.


رابرت پرسیگ می گوید: می دانی چطور باید یک نقاشی کامل و بی نقص بکشی؟ خودت را کامل و بی نقص کن و سپس بطور طبیعی نقاشی کن.


با نگاه به داستان موسسان موفق می توان دریافت که ایده شکل گرفته در ذهن آنان نتیجه تحریک یک ذهن آماده توسط عوامل خارجی بوده است. بیل گیتس، پال الن، مارک زاکربرگ، همه افرادی بودند که اشتقاق زیاد به مباحث مختلف و ذهن های آماده برای دیدن فرصتهای ارزشمند داشته اند.


واژه یا فعلی که در رابطه با استارتاپ ها باید استفاده کرد "اندیشیدن" نیست بلکه "توجه کردن" است. ما در YC به ایده هایی که بصورت طبیعی از میان تجربیات موسسین ایجاد شده و رشد پیدا می کنند را ایده های استارتآپی ارگانیک یا طبیعی می نامیم. اکثر استارتاپ های موفق به همین شکل آغاز می شوند. وقتی از روش ایده ارگانیک استفاده می کنید، گاهی آن را نمی بینید تا زمانی که نشانه هایی توجه شما را به سمت کمبود چیزی جلب می کنند.


اگر به دنبال ایده های استارتاپی هستید فقط به دنبال جواب این سوال نباشید که "جای چی خالیست؟" بلکه ذهن خود را به روی این سوال که "آیا این میتونه یک شرکت یا کسب و کار بزرگ بشه؟" نیز ببرید.

  • geek

انسان همیشه دوست داره که بهترین باشه و توی زمینه های مختلف به موفقیت های چشمگیر دست پیدا کنه و خلاصۀ کلام این که یه آدم خیلی خفن و تاپ به حساب بیاد و همه تحسینش کنن! اینکه جزء بهترین ها باشیم و آدم موفقی محسوب بشیم امر محال و دور از ذهنی نیست و همیشه و همه جا گفتن و خوندیم و شنیدیم که با پشتکار و تلاش میشه به موفقیت رسید. به نظرم موفقیت هر کسی به خودش و ارادش و همچنین شرایط محیطیش بستگی داره و ما نمی تونیم یک نسخۀ کلی رو برای افراد تجویز کنیم. زیاد هم دیدیم که افراد مختلف از راه و روش های مختلف به موفقیت دست پیدا کردند و هر کدوم راهکار خودشون رو توصیه می کنن.

چیزی که مشخصه اینه که بدون تلاش و همت نمیشه به موفقیت دست پیدا کرد و این مسأله قابل انکار نیست و کسی نمیتونه ادعا کنه که با دست رو دست گذاشتن و کاری نکردن میشه به موفقیت رسید.
اما این سؤال که از چه راهی و تو چه زمینه ای وارد بشیم که موفقیتمون تضمین بشه ، اساساً اشتباهه! چون فقط خود فرد به استعداد و علایق خودش آشناست و میتونه با شناسایی درست و منطقی راه صحیح رو انتخاب کنه و مسیر موفقیت رو در پیش بگیره.بعضیا هستن که تا میبینن یکی تو یک زمینه ای موفق شده درجا میخوان برن تو اون زمینه و فکر می کنن هرکی اون کارو انجام بده یک شبه به موفقیت و پول و شهرت و… میرسه (نه جانم، از این خبرا نیست!)

خب لابد به عده اینجا سؤال می پرسن که پس چیکار کنیم؟ چطوری بفهمیم تو چه زمینه ای استعداد داریم و تو چه کاری می تونیم موفق باشیم؟ از کجا بفهمیم چه کاری پردرآمده و موفقیتمون رو تضمین می کنه؟ در جواب اینا باید بگم که یه کم صبر داشته باشین، گاماس گاماس. یه کم دندون رو جیگر بزارید درمورد همشون توضیح میدم، پس تحمل داشته باشید و با حوصله این مطلب رو بخونید.

با خودتون بیشتر آشنا بشید


تعجب نکنید، واقعیت اینه که خیلی از ماها خودمون و توانمندی هامون رو درست نمی شناسیم و هرگز هم سعی نمی کنیم که شناختمون رو کامل کنیم چون بیشتر آدم ها فکر می کنن خودشونو خوب میشناسن ولی در واقع این فکر اشتباهه و ابعاد ناشناخته ای تو وجود هرکسی هست که نیاز به کشف کردن داره.
شناختن و کشف کردن این توانمندی ها و استعدادهای ناشناخته کار خیلی سختی هم نیست. کافیه لیستی از علایقتون به ترتیب اولویت تهیه کنید. در کنارش توانمندی های جسمی و روحی خودتون و شرایط تأثیرگذار مختلف رو هم باهاش تطبیق بدید و ببینید که درحال حاضر و بر طبق داشته هاتون چه کاری منطقی تر و مناسب تره و می تونید از پسش بربیاید.

هدف رو نشونه برید!

مهمترین مسأله تو هر کاری داشتن هدف و انگیزه برای رسیدن به اون هدفه. اگر مشخص نکنید چه هدفی دارید و قراره به کجا برسید عملاً مثل این میمونه که تو یه جادۀ بی نهایت قدم بر میدارید و هر چی می دوید به جایی نمی رسید.
مشخص کنید چی براتون مهمه و از کاری که می کنین چه انتظاری دارین و می خواین به چی برسین؟ علم، ثروت، شهرت، محبوبیت یا هر چیز دیگه که هدف شما را تشکیل میده باید از اول مشخص و واضح باشه.. البته هیچکی از رسیدن به همۀ اینا بصورت همزمان بدش نمیاد و شاید از اول بگه همشونو میخوام! محال که نیست ولی خب زمان و تلاش لازمه. (فقط خواهشاً به اینا رسیدین ما رو فراموش نکنید، هر از گاهی یه سری به ما بزنید و جواب سلام ما رو بدین!)

این شاخه و اون شاخه نپرید!


اینکه آدم در زمینه های مختلف اطلاعات داشته باشه و دانشش گسترده باشه خیلی خوب و عالیه ولی برای رسیدن به موفقیت لازمه که توی یک رشته و زمینۀ خاص اطلاعات و مهارتتون رو بالا ببرید و حرفی برای گفتن توی بازار رقابت داشته باشید. اگر تو چندین و چند رشته و کار اطلاعات سطح پایین یا متوسطی داشته باشید و نتونید بصورت حرفه ای کار انجام بدید هیچ فایده ای نداره و عملاً علم و دانش شما کارایی لازم رو نداره. پس بهتره تو یه زمینۀ خاص، شاخ و خفن بشین! درمورد چیزای دیگم در حد لزوم اطلاعات داشته باشید کافیه. بعداً اگر وقت کردین تو جیزای دیگه هم خفن بشین، چه اشکالی داره؟! ما که بخیل نیستیم.

گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی!


البته این شاعر یه کم زیادی خوشبین بوده چون در طول تاریخ هرگز همچین چیزی گزارش نشده و تاحالا هیچ آدم فوق صبوری هم نتونسته از غوره حلوا درست کنه! ولی دیگه چیزیه که همه میگن و متداول شده. ما میگیم باشه قبوله شما هم بگین قبوله! حالا کاره دیگه یهو دیدین شما تونستین از غوره حلوا درست کنین! خب زیادی حاشیه رفتم از بحث اصلی فاصله گرفتیم.

مخلص کلام اینکه بعضیا فکر می کنن تا شروع به کاری کردن بعد دو روز فوراً باید به نتیجه برسن و موفقیت از در و دیوار بباره و اگر بعد این دو روز خبری از موفقیت خیالی ای که برای خودشون ساخته بودن، نشد فوری نا امید میشن و قید همه چیز رو میزنن و میرن سراغ یه کار دیگه. باید بگم اگر با همچین پیش فرض و سناریویی شروع به کاری کردید سخت در اشتباهید باید صبر کنید و حسابی تلاش کنید تا به نتیجۀ مطلوب برسید. مطمئناً بعدش لذت کافی رو می برید. در این موردم یه شعری تو کتاب های دوران مدرسه بود که می گفت:

نابرده رنج گنج میسر نمی شود                                مزد آن گرفت جانِ برادر که کار کرد

به دوگوله فشار بیارید!

اگر قرار باشه مثل همه یه کار تکراری و کلیشه ای انجام بدید طبعاً نتیجۀ نسبتاً مشابهی رو هم بدست میارید و همیشه موفقیت های بزرگ و چشمگیر با تغییرات و خلاقیت های جالب بوجود میاد. رو هرچیزی که به ذهنتون میرسه فکر کنید و ساده از کنارش رد نشید. چه بسا یه ایدۀ کوچک که گاهاً ممکنه مسخره هم به نظر برسه، به یه ایدۀ فوق العاده و در نتیجه یه خلاقیت ناب تبدیل بشه.

بی برنامگی ممنوع!


فکر نمی کنم در مورد هیچ چیزی به اندارۀ برنامه ریزی و داشتن برنامه تو زندگی، توی مقالات و سایت ها و سخنرانی ها صحبت شده باشه و در نتیجه توضیح زیادی در موردش تکرار مکرّراته و حوصلۀ مخاطب رو سر میبره. اما انقدرم مهم هست که نمیشه راحت از کنارش رد شد و هیچی درموردش نگفت، پس دیگه خودتون حواستون باشه دیگه. برنامه ریزی داشته باشید و طبق برنامه ریزی پیش برید. انشاالله که موفق میشین و شیرینی موفقیتتون رو میخوریم D:

  • geek