- ۰ نظر
- ۱۸ آبان ۹۳ ، ۱۲:۵۴
بیشتر کارآفرینان فکر تاسیس شرکت میلیارد دلاری خود را در ذهن میپرورانند، ولی یکی از بهترین راهها برای ساختن یک شرکت بزرگ، ساختن شرکتی کوچک و بزرگ کردن تدریجی آن است.
تمامی امیدها و خیالها در جهان شما را به هیچ عنوان به خروجی رسیدن به میلیارد دلارتان نزدیک نخواهد کرد. در واقع، عزم کردن جزم برای خلق یک استارتاپ میلیارد دلاری بزرگترین اشتباهی است که میتوانید مرتکب شوید.
«گری چو»، از مربیان مدرسه هنرهای تجسمی در نیویورک به مردم آموزش میدهد که چگونه استارتاپهای خود را با رویکردی کاملاً متفاوت شروع کنند. درسی که وی تدریس میکند با عنوان «طراحی کارآفرینی» سیلابسی نامتعارف دارد: زمان و انرژی خود را صرف ایجاد برنامهها و طرحها و نقشهها برای شرکت میلیارد دلاری خود نکنید. یک شرکت یک هزار دلاری واقعی خلق کنید که به نحوی پیدرپی و پایا کسب درآمد کند.
با ایجاد یک استارتاپ 1000 دلاری، شما سه درس اساسی را میآموزید.
وقتی برای درآمد به یک کار روزانه، و یا برای حفظ کسبوکار خود روی سرمایهگذاران وابسته اید، تمرکزتان را ذاتاً از دست میدهید. استقلال و خلاقیت شما تا حد زیادی توسط زمان و خواستههای دیگران محدود میشود. در نهایت، برای رفتن به هر جهتی مجبور خواهید بود از خود بگذرید.
خودکفایی شما را از قیدوبند این محدودیتهای خارجی رها میکند، و نخستین گام برای خودکفایی این است که استارتاپ شما به «سوددهی ریمن» (یعنی اینکه میزان کسب درآمد یک استارتاپ تنها به اندازهای باشد که مخارج زندگی موسس را تامین کند) برسد. توانایی شما در پرداخت اجارهها از طریق استارتاپ جدید این حس را به شما القا میکند که توانستهاید از لانه خارج شده و به تنهایی پرواز کردن را شروع کنید، و این دو حس همزمان ترس و شعف است که شما را به جلو میراند.
این حقیقت که رسیدن به درآمد پایستار 1000 دلاری برای شرکت من یعنی iDoneThis زمانبر بود، به طرز باورنکردنیای اعصاب و روانم را خرد میکرد. ولی به محض اینکه به این نقطه عطف رسیدیم، متوجه شدم که تمامی انتظارها و زحمات ما تلف نشده است. در طی این دوره، متوجه شدیم که چگونه چیزی را بسازیم که مردم میخواهند و اینکه چگونه آن را به دستشان برسانیم.
اگر روی خلق شرکت میلیارد دلاری خود متمرکز شوید، احتمال زیاد به بیراههها هدایت شده و به جای اینکه انرژی خود را صرف کسب نخستین 10 دلاری بکنید فوراً جذب وعده و وعید پول سرمایهگذارها خواهید شد. مشکل این است که جذب سرمایه و سرمایهگذار بسیار متفاوت از ادارهی و پیشبرد یک شرکت است. بسیاری از کارآفرینان را دیدهام که با جذب سرمایههای میلیون دلاری سروصدای زیادی کرده ولی هنگامی که نوبت به ایجاد یک کسبوکار رسیده است کاملاً شکست خوردهاند.
فوت و فن کارها را به خوبی فراگیرید و یاد بگیرید که چگونه به نحوی موفق کسبوکار خود را بسازید بدون اینکه میلیونها دلار پول سرمایهگذار را در دست خود داشته و آن را در معرض خطر قرار دهید. این امر تجربه، قابلاتکا بودن، و شایستگی لازم را به شما خواهد داد.
تفکر دربارهی مفاهیم میلیارد دلاری بزرگ در واقع یک محدودیت است، زیرا که معمولاً به ایدههای بدی منجر میشود. سرمایهگذار و کارآفرین مشهور Y Combinator «پل گراهام» عقیده دارد که بهترین ایدهها چیزهایی هستند که وی به آن «اسباببازی» میگوید، یا ایدههایی که شما آنها را نادیده میگیرید چونکه فکر نمیکنید یک فرصت یک میلیارد دلاری باشند.
همانطور که میبینید، مردم تمایل دارند برای سادگی پول خرج کنند. زمان خود را صرف این کنید که ایجاد یک استارتاپ قابل توسعه دقیقاً مستلزم چه چیزهایی است و با این روش احتمال خود را برای یافتن موفقیت با گروههای وسیعتری از مشتریان افزایش دهید.
و این در نهایت به ترفند خارقالعادهی ما منتج میشود: یکی از بهترین راهها برای ساختن چیزی بزرگ، ساختن چیزی کوچک و بزرگ کردن تدریجی آن است.
خب، حال چگونه یک استارتاپ 1000 دلاری بسازیم؟
اینها درسها و تجربیاتی است که خودم از استارتاپ 1000 دلاریام کسب کردهام:
روی یک گزارهی ارزشی ساده تمرکز کنید. مزیتی که به عنوان یک شرکت کوچک دارید تمرکز تمام و کمال است. یک نقطه از درد و یک بخش واحد از بازار را انتخاب کرده، و برایشان راهکار ارائه دهید.
برای کسبوکار 1000 دلاری خودم، iDoneThis، محصول آنقدر ساده بود که مردم به من میخندیدند و فکر هم نمیکردند که کسی برای این ایده پولی بپردازد – و اینگونه بود که فهمیدم روی چیز خوبی دست گذاشتهام.
قبل از اینکه بسازید بفروشید. رسیدن به درآمد پایای 1000 دلاری یعنی با نهایت سرعت ممکن یاد بگیرید که مشتریان چه میخواهند و برای چه چیزی حاضرند پول بدهند.
Zirtual که یک سرویس دستیار شخصی مجازی است، قبل از اینکه حتی یک تکه از فناوری واقعی بسازد درآمد آغازین خود را به هزاران دلار رسانید. موسس آن «مارن کیت داناوان» شرکت خود را روی صفحاتگسترده، جدولها، فرمهای گوگل، و توسعهدهندگان وب به پیش برد. قبل از تولید بفروشید تا بدانید که آیا همان چیزی را میسازید که مردم میخواهند یا خیر و بدین صورت ماههای زیادی صرف تولید محصولی نخواهید کرد که فقط خودتان آن را میخواهید و نه کسی دیگر.
حداقل قیمت ممکن را روی محصول بگذارید. به راحتی ممکن است در دام بحثهای طولانی و بی سرانجام در مورد قیمت گذاری بیافتید – ولی نتیجه این امر تنها امروز فردا کردن و تعلل بی مورد است. این چیزها مهم نیستند زیرا همیشه قابل تنظیم کردن هستند.
یک برنامهی حداقل قیمتگذاری را دنبال کنید – ممکن است از همان ابتدا درآمد زیادی کسب نکنید ولی این یک واقعیت ساده و حیاتی است که قبل از پیشروی باید آن را یاد بگیرید. نباید از اینکه یک استارتاپ 1000 دلاری را شروع میکنید خجالتزده شوید – بهتر است که با یک شرکت کوچک به موفقیت رسید تا اینکه به سرعت رشد کرده ولی مخاطبین خود را سرخورده کنید.
پس... آمادگی این را دارید که کارها را پیش ببرید... به آرامی؟
منبع:کاریا
استارت آپ ها شرکت هایی نوپا هستند که رشد سریعی دارند و معمولا در زمینه تکنولوژی فعالیت میکنند. این شرکت ها، ایده هایی نو دارند و بالقوه می توانند بسیار رشد کنند و در نهایت تبدیل به یک شرکت بسیار موفق شوند.
شرکت های موفقی مانند گوگل و فیسبوک در واقع استارت آپ هایی موفق بوده اند. توجه کنید که این استارت آپ ها از میان میلیون ها استارپ آپ دیگر که هرگز موفق نشده اند و اسمشان را هم نشنیده ایم، سر بر آورده اند. اما رمز موفقیت یک استارت آپ چیست. استارت آپ های موفق چگونه اند؟ جواب مشخص و معینی برای این سوالات وجود ندارد. در اینجا قصد داریم در یک مطلب چند قسمتی، به بعضی نکات مهم و قوانین سرانگشتی آن بپردازیم. تا بتوانید استارت آپی را که داخل گاراژ خانه تان راه انداخته اید را به شرکت بزرگی تبدیل کنید. پس در ادامه با ما باشید.
بیل گیتس می گوید: بهترین راه برای متفاوت کردن شرکت تان در میان بازار رقابتی و بهترین راه برای پیشی گرفتن از رقبا این است که ابتدا علوم را بیاموزید و سپس از آنها برای انجام یک کار برجسته و متفاوت استفاده کنید. «اینکه شما چگونه این علوم را یاد می گیرید و مدیریت و استفاده می کنید، تعیین می کند که شما برنده خواهید شد یا بازنده.»
امروزه این حرف دیگر صحیح نیست! شما دیگر نیازی به جمع آوری اطلاعات در مغزتان ندارید. متاسفانه باید بگوییم که سیستم آموزشی ما راجع به دانش و اطلاعات دیگر کارامد نیست. «سیستم آموزشی ای که ما بر اساسش بار آمده ایم، واقعا ایراد دارد».
سیستم آموزشی ما، به ما می آموزد که یکسری «حقایق» که در کتاب هایمان آمده است را «حفظ کنیم» و در امتحان آنها را به یاد بیاوریم.
اما در دنیای جدید، شما نباید علوم را به خاطر بسپارید، زیرا آنها برای همیشه یکسان و ثابت باقی نمی مانند و «همیشه در حال تغییر» هستند.
شما نیازی ندارید مغزتان را با اطلاعات مربوط به شغل تان انباشته کنید و سپس توی امتحان آنها را به یاد بیاورید.
در شغل شما، هر روز کاری، روز امتحان محسوب می شود. هر روز دارای تصمیم ها و جدل های غیر قابل پیش بینی و جدید است.
حفظ کردن حقایق شما را به هیچ جایی نمی رساند. زیرا شما در هر جایی می توانید اطلاعات مورد نیازتان را در اینترنت پیدا کنید. «هر زمان که به آنها نیاز پیدا کنید.»
در دنیای فعلی برای پیشرفت باید اجتماعی باشید، باید برای یافتن بهترین تصمیم ها با مردمی که داخل شبکه تان هستند (کسانی که می شناسید)، گفتگو کنید.
کسانی که سرمایه های شما (دانش و پول)، علایق و واقعیت های بازار را می شناسند. کسانی که کمک می کنند تا دوستان جدید و ارتباطات قابل اعتماد پیدا کنید. کسانی که کمک می کنند ریسک های منجر به فرصت های انفجاری را بیابید.
دوران کلاسیک به سر آمده است. دیگر مهم نیست که هوش یادگیری شما چقدر است. چون دیگر قرار نیست چیزی را حفظ کنید. در اینجا باید مفهوم جدیدی را بیاموزید. «هوش شبکه ای». هوش شبکه ای به توانایی شما در راضی کردن افراد برمی گردد. توانایی شما در اینکه، بتوانید آنچه را که می خواهید، وارد مغز اشخاص دیگر بکنید.
برای ارتقای این هوش، باید طرحی از شبکه تان داشته باشید. کسانی که می شناسیدشان. پس از این کار برای پیشرفت باید سوالاتی را بپرسید که به جواب های مفید ختم شوند.
پس شروع به تماس گرفتن با شبکه تان بکنید. (جاهای مختلف شبکه تان را لمس کنید و ناخنک بزنید)
با جستجو در مهارت ها شروع کنید. افرادی را که مهارت هایی شبیه شما (یا شبیه کسی که در آینده می خواهید باشید) دارند، پیدا کنید.
به دنبال فرصت های انفجاری باشید.
و برای ساخت یک شرکت متفاوت برنامه ریزی را آغاز کنید.
سعی کنید این قوانین را به عادت های فکرتان تبدیل کنید. طوری که جرئی از ذات تان شوند.
در زندگی همیشه در حال رشد باشید، برای این کار همیشه فکر کنید که در شروع یک کار جدید هستید و انرژی ابتدایی خود را حفظ کنید. (شاید به همین دلیل باشد که جیمیل تا مدتها بتا باقی ماند. تا به خود یاداوری کند که هنوز در حال توسعه و پیشرفت است. هنوز یک سایت تکمیل شده نیست که نیازی به هیچ تغییر دیگری نداشته باشد.)
به دنبال یک استارت آپ نگردید. استارت آپ خود شما هستید. با تغییر در عادت هایتان و یاداوری روزمره اینکه در کجا هستید، می توانید استارت آپ خود را بسازید. با ۵ قسمت از مطالب استارت آپ شما با شما بودیم و با این قسمت این مجموعه به پایان میرسد.
استارت آپ ها شرکت هایی نوپا هستند که رشد سریعی دارند و معمولا در زمینه تکنولوژی فعالیت میکنند. این شرکت ها، ایده هایی نو دارند و بالقوه می توانند بسیار رشد کنند و در نهایت تبدیل به یک شرکت بسیار موفق شوند.
شرکت های موفقی مانند گوگل و فیسبوک در واقع استارت آپ هایی موفق بوده اند. توجه کنید که این استارت آپ ها از میان میلیون ها استارپ آپ دیگر که هرگز موفق نشده اند و اسمشان را هم نشنیده ایم، سر بر آورده اند. اما رمز موفقیت یک استارت آپ چیست. استارت آپ های موفق چگونه اند؟ جواب مشخص و معینی برای این سوالات وجود ندارد. در اینجا قصد داریم در یک مطلب چند قسمتی، به بعضی نکات مهم و قوانین سرانگشتی آن بپردازیم. تا بتوانید استارت آپی را که داخل گاراژ خانه تان راه انداخته اید را به شرکت بزرگی تبدیل کنید. پس در ادامه با ما باشید تا قسمت چهارم را بخوانید.
نمودار پیشرفت شرکت های موفق، مانند نمودار سمت چپ «آهسته و پیوسته نیست». بلکه این شرکت ها از فرصت های انفجاری استفاده می کنند و به ناگاه پیشرفت های سریعی دارند. اگر شما هم می خواهید یک استارت آپ موفق داشته باشید باید این عادت رفتاری را در خود پرورش دهید. اینکه به دنبال فرصت های انفجاری بگردید و با آنها یک شبه ره صد ساله بپیمایید.
«همیشه در حرکت باشید تا شاید فرصتی عالی پیدا شود.» اگر شما در یک جا بنشینید هرگز فرصتی به سراغ شما نخواهد آمد. اما زمانی که در حرکت باشید. ایده ها، مردم یا جاهایی را تصادفی می بینید که ممکن است یک فرصت عالی و جدید باشند.
«به سمت شبکه ها و گروه های انسانی شیرجه بزنید.» چه بسا که ممکن است صحبت کسی شما را متوجه یک فرصت انفجاری کند. فرصتی که منجر به یک استارت آپ موفق شود.
«فرصت ها از آسمان برایتان نازل نمی شوند.» اگر در کنج خانه تان بنشینید مطمئن باشید هرگز فرصتی برای شما به وجود نخواهد آمد.
فرصت ها مانند بادکنک هایی هستند که به آدم ها متصل هستند. اگر به دنبال «فرصت» می گردید، خصوصا از آنهایی که سود مالی دارند، باید واقعا به دنبال یک «شخص» باشید.
به کنفرانس ها و گروه ها بروید. از آن بهتر، «خودتان یکی اش را راه بیندازید».
این کار را بکنید تا دریای فرصت ها به سمت شما هجوم بیاورد. مطمئن باشید زمانی خواهد رسید که شما به دیوار تکیه می دهید و نمی دانید چه کنید. زمانی که زمان و سرمایه کم دارید تا به تمام فرصت هایی که در اختیار دارید بپردازید. (درست مثل دعایی که خدا آنقدر به شما پول بدهد که نتوانید جمعشان کنید.)
یکی از راه های عالی برای پیشرفت، اجبار است. زمانی که مجبور به کاری باشید، حتما آن کار را انجام خواهید داد. مثلا اگر تشنگی به شما فشار آورده باشد، خود را مجبور می کنید تا راهی برای رفع آن پیدا کنید.
«فشار و اجبار در واقع همان دعا است در لباس مبدل». باورتان نمی شود اما واقعیت دارد: کسی که مجبور به اختراع است، حتما مخترع خواهد شد.
در ابتدا موسسان Airbnb کاملا بی پول شده بودند، اما آنها به ایده شان اعتقاد داشتند. آنها برای تهیه پول و گسترش شرکت شان، کاری را کردند که هر موسس دیگری باید بکند. آنها مدتی هله هوله (حبوباتی که با شیر خورده می شود) فروختند. اما آنها نیاز به پول زیاد داشتند. پس مجبور شدند ایده ای نو بزنند. در آن زمان تب انتخابات ریاست جمهوری همه چیز را تحت شعاع قرار داده بود. آنها روی بسته ها بنرهای تبلیغاتی برای کاندیدها چاپ کردند. این سود اضافه از تبلیغات - ۲۰ هزار دلار - به آنها کمک کرد تا بتوانند شرکت خود را به سود دهی برسانند.
ریسک (خطر کردن) به عنوان یک کلمه منفی جا افتاده است.
مثلا به معنی «از دست دادن پول».
یا موتور سواری «بدون کلاه ایمنی».
اما ریسک دشمن شما نیست، بلکه «جزئی دائمی از زندگی شما است».
در حقیقت، توانایی پیش بینی «هوشمندانه» یک ریسک، لازمه بدست آوردن فرصت های انفجاری است.
همیشه رقابت شدیدی برای به دست آوردن فرصت های خوب است.
و به همین دلیل، اگر شما یک ریسک هوشمندانه بکنید، می توانید «فرصت هایی را بیابید» که سایرین از دست می دهند.
زمانی که سایرین «چراغ قرمز» را می بینند. شما باید چراغ سبز را ببینید. هیچ پیشرفت شغلی ای بدون ریسک نیست. اگر کاملا جدی به ریسک ها فکر نکنید، فرصت های انفجاری را از دست خواهید داد.
یاد بگیرید که در شرایط سخت بتوانید «ارزیابی دقیقی» از میزان ریسک ها داشته باشید. ریسک مسئله ای شخصی-وضعیتی است. کاری که از نظر شما ریسک محسوب می شود، ممکن است از نظر یک شخص دیگر بی خطر باشد و مسیری که از نظر یک شخص دیگر خطرناک است، از نظر شما هیچ مشکلی ندارد.
چند «قانون سرانگشتی» راجع به فکر کردن درباره ریسک وجود دارد.
- به طور کلی، آنقدرها هم که فکر می کنید «خطرناک نیست».
- ما معمولا ریسک ها را بیش از حد بزرگ جلوه می دهیم.
- اگر «بدترین شرایط ممکن» در ریسک، چندان هم بد نیست و قابل تحمل است، حتما آن ریسک را انجام دهید. (مثلا سخن رانی در برابر یک جمعیت حتی اگر بد هم پیش برود، خطری برای شما ندارد.
- اگر بدترین شرایط ممکن در ریسک، منجر به مرگ، بی خانمان شدن یا اخراج دائمی شما از کار است، از آن ریسک «اجتناب کنید».
«شک را با ریسک قاطی نکنید.» شک همیشه ناشناخته است. آنها به معنی ریسک نیستند. زمانی که شک دارید، بیشتر تحقیق کنید. با تحقیق شک برطرف می شود. اما هر چه راجع به ریسک فکر کنید نمی توانید از موفقیت یا شکست آن مطمئن شوید.
به خاطر داشته باشید که شما هرگز نمی توانید تمام بدشانسی ها را پیش بینی کنید. آنها از در و دیوار و زمانی که انتظارشان را ندارید نازل می شوند. پس به جای اعتماد به توانایی تان در پیش بینی تمام اتفاقات بد، برنامه ای مطمئن و غیر قابل شکست، برای مقابله با شرایط غیر منتظره داشته باشید.
برای رسیدن به یک روند پیشرفت مداوم و بدون خطر، باید یک وضعیت پایدار همراه با هرزگاهی ریسک های کوچک را ایجاد کنید. این راه هم بدانید که یک شغل نمی تواند کاملا پایدار باشد، عموما، همه شغل ها - از جمله شغل شما - ذاتا کمی نوسان (بالا و پایین شدن) دارد.
برای راه انداختن یک استارت آپ شما باید آزاد باشید و مدیر خود. اما آزاد بودن مشکلات خود را دارد.
افرادی که به صورت فری لنس (یک نفری، مانند بسیاری از هکرها) کار می کنند، باید بیشتر از کارمندان یک اداره، خود را تحت فشار قرار دهند (چون در یک اداره این فشار توسط رئیس وارد می شود و شما نیازی نیست که برای این کار، انرژی اضافه بگذارید.)
یک فرد آزاد، نسبت به یک کارمند شرکت، روزهای بیشتری را گرسنه خواهد ماند تا به هدف خود برسد.
اما این راه هم بدانید که آنهایی که زیاد اهل ریسک های کوچک هستند، از گرسنگی نمی میرند.
«ما هرگز با ریسک نابود نخواهیم شد.» پس از آتش نترسید و اگر فکر می کنید عبور از آن یک فرصت عالی برایتان ایجاد می کند، ریسک کنید.