استارت آپ ها شرکت هایی نوپا هستند که رشد سریعی دارند و معمولا در
زمینه تکنولوژی فعالیت میکنند. این شرکت ها، ایده هایی نو دارند و بالقوه
می توانند بسیار رشد کنند و در نهایت تبدیل به یک شرکت بسیار موفق شوند.
شرکت های موفقی مانند گوگل و فیسبوک در واقع استارت آپ هایی موفق بوده اند.
توجه کنید که این استارت آپ ها از میان میلیون ها استارپ آپ دیگر که هرگز
موفق نشده اند و اسمشان را هم نشنیده ایم، سر بر آورده اند. اما رمز موفقیت
یک استارت آپ چیست. استارت آپ های موفق چگونه اند؟ جواب مشخص و معینی برای
این سوالات وجود ندارد. در اینجا قصد داریم در یک مطلب چند قسمتی، به بعضی
نکات مهم و قوانین سرانگشتی آن بپردازیم. تا بتوانید استارت آپی را که
داخل گاراژ خانه تان راه انداخته اید را به شرکت بزرگی تبدیل کنید. پس در
ادامه با ما باشید تا قسمت چهارم را بخوانید.
نمودار پیشرفت شرکت های موفق، مانند نمودار سمت چپ «آهسته و پیوسته نیست».
بلکه این شرکت ها از فرصت های انفجاری استفاده می کنند و به ناگاه پیشرفت
های سریعی دارند. اگر شما هم می خواهید یک استارت آپ موفق داشته باشید باید
این عادت رفتاری را در خود پرورش دهید. اینکه به دنبال فرصت های انفجاری
بگردید و با آنها یک شبه ره صد ساله بپیمایید.
«همیشه در حرکت باشید تا شاید فرصتی عالی پیدا شود.» اگر شما در یک جا
بنشینید هرگز فرصتی به سراغ شما نخواهد آمد. اما زمانی که در حرکت باشید.
ایده ها، مردم یا جاهایی را تصادفی می بینید که ممکن است یک فرصت عالی و جدید باشند.
«به سمت شبکه ها و گروه های انسانی شیرجه بزنید.» چه بسا که ممکن است صحبت
کسی شما را متوجه یک فرصت انفجاری کند. فرصتی که منجر به یک استارت آپ موفق
شود.
«فرصت ها از آسمان برایتان نازل نمی شوند.» اگر در کنج خانه تان بنشینید مطمئن باشید هرگز فرصتی برای شما به وجود نخواهد آمد.
فرصت ها مانند بادکنک هایی هستند که به آدم ها متصل هستند. اگر به دنبال
«فرصت» می گردید، خصوصا از آنهایی که سود مالی دارند، باید واقعا به دنبال
یک «شخص» باشید.
به کنفرانس ها و گروه ها بروید. از آن بهتر، «خودتان یکی اش را راه بیندازید».
این کار را بکنید تا دریای فرصت ها به سمت شما هجوم بیاورد. مطمئن باشید
زمانی خواهد رسید که شما به دیوار تکیه می دهید و نمی دانید چه کنید. زمانی
که زمان و سرمایه کم دارید تا به تمام فرصت هایی که در اختیار دارید
بپردازید. (درست مثل دعایی که خدا آنقدر به شما پول بدهد که نتوانید جمعشان
کنید.)
تئوری چماق
یکی از راه های عالی برای پیشرفت، اجبار است. زمانی که مجبور به کاری
باشید، حتما آن کار را انجام خواهید داد. مثلا اگر تشنگی به شما فشار آورده
باشد، خود را مجبور می کنید تا راهی برای رفع آن پیدا کنید.
«فشار و اجبار در واقع همان دعا است در لباس مبدل». باورتان نمی شود اما
واقعیت دارد: کسی که مجبور به اختراع است، حتما مخترع خواهد شد.
در ابتدا موسسان Airbnb کاملا بی پول شده بودند، اما آنها به ایده شان
اعتقاد داشتند. آنها برای تهیه پول و گسترش شرکت شان، کاری را کردند که هر
موسس دیگری باید بکند. آنها مدتی هله هوله (حبوباتی که با شیر خورده می
شود) فروختند. اما آنها نیاز به پول زیاد داشتند. پس مجبور شدند ایده ای نو
بزنند. در آن زمان تب انتخابات ریاست جمهوری همه چیز را تحت شعاع قرار
داده بود. آنها روی بسته ها بنرهای تبلیغاتی برای کاندیدها چاپ کردند. این
سود اضافه از تبلیغات - ۲۰ هزار دلار - به آنها کمک کرد تا بتوانند شرکت
خود را به سود دهی برسانند.
قسمت ششم: ریسک های هوشمندانه بکنید
ریسک (خطر کردن) به عنوان یک کلمه منفی جا افتاده است.
مثلا به معنی «از دست دادن پول».
یا موتور سواری «بدون کلاه ایمنی».
اما ریسک دشمن شما نیست، بلکه «جزئی دائمی از زندگی شما است».
در حقیقت، توانایی پیش بینی «هوشمندانه» یک ریسک، لازمه بدست آوردن فرصت های انفجاری است.
همیشه رقابت شدیدی برای به دست آوردن فرصت های خوب است.
و به همین دلیل، اگر شما یک ریسک هوشمندانه بکنید، می توانید «فرصت هایی را بیابید» که سایرین از دست می دهند.
زمانی که سایرین «چراغ قرمز» را می بینند. شما باید چراغ سبز را ببینید.
هیچ پیشرفت شغلی ای بدون ریسک نیست. اگر کاملا جدی به ریسک ها فکر نکنید،
فرصت های انفجاری را از دست خواهید داد.
یاد بگیرید که در شرایط سخت بتوانید «ارزیابی دقیقی» از میزان ریسک ها
داشته باشید. ریسک مسئله ای شخصی-وضعیتی است. کاری که از نظر شما ریسک
محسوب می شود، ممکن است از نظر یک شخص دیگر بی خطر باشد و مسیری که از نظر
یک شخص دیگر خطرناک است، از نظر شما هیچ مشکلی ندارد.
چند «قانون سرانگشتی» راجع به فکر کردن درباره ریسک وجود دارد.
- به طور کلی، آنقدرها هم که فکر می کنید «خطرناک نیست».
- ما معمولا ریسک ها را بیش از حد بزرگ جلوه می دهیم.
- اگر «بدترین شرایط ممکن» در ریسک، چندان هم بد نیست و قابل تحمل است،
حتما آن ریسک را انجام دهید. (مثلا سخن رانی در برابر یک جمعیت حتی اگر بد
هم پیش برود، خطری برای شما ندارد.
- اگر بدترین شرایط ممکن در ریسک، منجر به مرگ، بی خانمان شدن یا اخراج دائمی شما از کار است، از آن ریسک «اجتناب کنید».
«شک را با ریسک قاطی نکنید.» شک همیشه ناشناخته است. آنها به معنی ریسک
نیستند. زمانی که شک دارید، بیشتر تحقیق کنید. با تحقیق شک برطرف می شود.
اما هر چه راجع به ریسک فکر کنید نمی توانید از موفقیت یا شکست آن مطمئن
شوید.
بدشانسی
به خاطر داشته باشید که شما هرگز نمی توانید تمام بدشانسی ها را پیش بینی
کنید. آنها از در و دیوار و زمانی که انتظارشان را ندارید نازل می شوند. پس
به جای اعتماد به توانایی تان در پیش بینی تمام اتفاقات بد، برنامه ای
مطمئن و غیر قابل شکست، برای مقابله با شرایط غیر منتظره داشته باشید.
بالا و پایین شدن روزمره
برای رسیدن به یک روند پیشرفت مداوم و بدون خطر، باید یک وضعیت پایدار
همراه با هرزگاهی ریسک های کوچک را ایجاد کنید. این راه هم بدانید که یک
شغل نمی تواند کاملا پایدار باشد، عموما، همه شغل ها - از جمله شغل شما -
ذاتا کمی نوسان (بالا و پایین شدن) دارد.
تنها کار کردن در برابر کار در شرکت
برای راه انداختن یک استارت آپ شما باید آزاد باشید و مدیر خود. اما آزاد بودن مشکلات خود را دارد.
افرادی که به صورت فری لنس (یک نفری، مانند بسیاری از هکرها) کار می کنند،
باید بیشتر از کارمندان یک اداره، خود را تحت فشار قرار دهند (چون در یک
اداره این فشار توسط رئیس وارد می شود و شما نیازی نیست که برای این کار،
انرژی اضافه بگذارید.)
یک فرد آزاد، نسبت به یک کارمند شرکت، روزهای بیشتری را گرسنه خواهد ماند تا به هدف خود برسد.
اما این راه هم بدانید که آنهایی که زیاد اهل ریسک های کوچک هستند، از گرسنگی نمی میرند.
«ما هرگز با ریسک نابود نخواهیم شد.» پس از آتش نترسید و اگر فکر می کنید عبور از آن یک فرصت عالی برایتان ایجاد می کند، ریسک کنید.