زندگی یک گیک

خاطرات مختصری از علایق یک گیک

زندگی یک گیک

خاطرات مختصری از علایق یک گیک

پیوندهای روزانه

۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۲ ثبت شده است

این رویکرد به شما کمک می‌کند که به یک ایده‌ی استارتاپی خوب برسید. ای روش به 5 گام تقسیم شده است و کلاً حدود 30 تا 40 ساعت زمان شما را در طول یک هفته می‌گیرد، البته اگر تمام آن را انجام دهید.


به فرآیند طوفان فکری و ارزیابی ایده‌های خود استحکام و نظم بیافزایید:

  • لیستی از انواع مشتریان احتمالی و کسب‌وکارها و مدل‌های قیمت‌گذاری را تهیه کنید.
  • فرصت‌هایی که این لیست‌ها هم‌پوشانی دارند را شناسایی و ارزیابی کنید.
  • سپس از قصر رویاهای خود بیرون بیایید و بهترین ایده‌ها را با کاربران بالقوه‌ی واقعی، مشتریان و یا تامین‌کنندگان ارزیابی کنید.
  • این امر احتمال موفقیت را افزایش داده و باعث اتلاف زمان کمتری می‌شود.

 

 

سه راه اصلی به سوی یک ایده‌ی کسب‌وکاری جدید


1.ایده‌ی خودجوش: این نوع ایده هنگامی که زیر دوش هستید، رانندگی می‌کنید، با دوستان حرف می‌زنید، یا در خلال یک ملاقات کاغذی را خط‌خطی می‌کنید به ذهن شما خطور می‌کند. ناگهان نقاط به شکل دیگری به هم متصل می‌شوند و شما به روشنگری می‌رسید... بینشی که در شما به وجود آمده است شما را شگفت زده و هیجان‌زده کرده است، و ارزش این ایده‌ی جدید به نظر خیلی زیاد می‌رسد. باورتان نمی‌شود که چرا پیشتر این ایده به ذهن فرد دیگری نرسیده است!

 

 

2.ایده‌ی نفوذی: شاید 7 سال گذشته را صرف توسعه نرم‌افزارهای کسب‌وکاری برای خطوط هوایی کرده باشید، ولی متوجه می‌شوید که مجموعه نرم‌افزارها ضعف‌هایی داشته و نحوه‌ی عرضه این نرم‌افزارها به بازار توسط شرکت شما مشکلاتی دارد. شما این معایب را با رییس خود درمیان می‌گذارید، ولی شرکت شما اولویت‌های دیگری دارد و از این رو چیزی تغییر نمی‌کند.

 


3.ایده‌ی موشکافانه: در این مورد، شما با یک ایده‌ی کسب‌وکاری شروع نمی‌کنید. در عوض، شما با تمایل به ایجاد یک کسب‌وکار و یک کارآفرین‌شدن شروع می‌کنید. ممکن است حاضر باشید از کار خود استعفا دهید و با آغوش کاملاً باز به سراغ آن بروید، و یا اینکه در کنار میز خود آن را هم شروع کنید... ولی به دنبال ایده‌ی کسب‌وکاری هستید تا آن را دنبال کنید.


 

ایده‌یابی کاری بسیار مفرح و جذاب است، ولی این قسمت آسان فرآیند است. اجرای ایده، گندم را از کاه جدا می‌کند و این همان جایی است که اکثریت مردم شکست می‌خورند. و این یعنی رسیدن به ایده‌ی مناسب شانس شما برای اجرای موفق را افزایش می‌دهد.

 

گام اول: درمورد اینکه انگیزه یا هدف شخصی‌تان از آغاز این استارتاپ چیست؟ (1 ساعت)

 

یک فایل اکسل را باز کرده و در tab اول اهداف خود را بنویسید. شاید به نظر شما این کار زیاده‌روی به نظر برسد ولی می‌توان بعدها به عنوان یک سند مرجع به آن بازگشت تا چارچوب کاری خود را حفظ کنید.

 

گام دوم: برای مشکل چارچوب بسازید (2 ساعت)

 

اگر سعی کنید از همان ابتدا لیستی از ایده‌هایی که به ذهنتان خطور کرده را یادداشت کنید، به احتمال زیاد با تعداد بسیار کمی روبرو خواهید شد که شاید شما را سرخورده کند. احتمالاً بعد از یادداشت کردن چند ایده دیگر فکرتان کار نمی‌کند و تمام ایده‌هایی که یادداشت کرده اید بر اساس پس‌زمینه‌های فکری و تجارب خودتان بوده است... برای مثال اگر یک بازی‌خور باشید، ایده‌های شما در مورد بازی‌ها خواهد بود. اگر در یک شرکت رایانش ابری کار می‌کنید، ایده‌های شما در مورد رویکردهای جدید و غیره خواهد بود. این چیز بدی نیست، ولی محدودکننده است.

 

 

در عوض، سعی کنید طوفان فکری خود را تسهیل کنید.

در فایل اکسلی که باز کرده اید، یک شیت جدید باز کنید و فهرستی از 15 تا 20 کلاس از انواع مشتریان/مخاطبان را در ستون اول بنویسید. با مولفه‌های جمعیت شناسی معمول مانند «افراد 18 تا 35 سال در محیط‌های شهری که سالانه بیش از 100 هزار دلار درآمد دارند» شروع نکنید. در عوض، از عبارت‌های توصیفی استفاده کنید که گروه‌های خاصی از مشتریان یا کسب‌وکارهای را که دارای نیازها یا چالش‌های خاص هستند را توصیف می‌کنند. با این روش می‌توان راحت تر آن‌ها را مفهومی ساخته و در خلق ایده‌ها کارآمدتر و مفیدتر باشند.

 

 

 

سپس در ردیف نخست این فایل اکسل، انواع کسب‌وکارها و یا مدل‌های قیمت‌گذاری (مانند نوع کسب‌وکار) را که می‌توانید روی این مشتریان/مخاطبان اعمال کنید بنویسید. هیچ رویکرد صحیح و یا غلطی وجود برای انجام این کار وجود ندارد، و من اینجا خیلی لیبرال از عبارت «مدل کسب‌وکاری» استفاده می‌کنم. ممکن است نتوان برای گروهی از آن‌ها مدلی را نسبت داد. و ممکن است در برخی گروه‌ها هم پوشانی رخ دهد که اصلاً مشکلی ندارد. به یاد داشته باشید، شما این کار را می‌کنید که به طوفان فکری خود کمک کنید و ایده‌های کسب‌وکاری مختلف را با هم مقایسه کنید، نه اینکه در زمینه‌ی مدل‌های کسب‌وکاری به یک متخصص تبدیل شوید.

 

 

گام سوم: خلق ایده‌ها (4 تا 6 ساعت)

 

فایل اکسل شما هم اکنون به یک جدول تبدیل شده که در ستون اول آن انواع مشتریان/مخاطبین و در ردیف اول آن مدل‌های کسب‌وکاری و درآمدی نوشته شده اند. هر باکسی که دو لیست مذکور هم پوشانی پیدا می‌کنند جایی است که ایده‌ها خلق می‌شوند و طوفان فکری به پا می‌شود. در این جدول به سراغ تمام خانه‌ها بروید. می‌توانید در عرض چند ثانیه بسیاری از این خانه‌ها را نادیده بگیرید و از آن‌ها صرف نظر کنید (مثلا هوش مصنوعی برای خانم‌های خانه دار؟)، ولی بهتر است نگاهی مختصر به همه‌ی آن‌ها بیاندازید زیرا که ممکن است با ایده‌هایی روبرو شوید که اصلا انتظار آن را نداشته اید...

 

عبور شما از نخستین ستون بیشترین زمان را می‌برد، زیرا در این ستون در مورد تمام 15 تا 20 مشتری بالقوه چیزهایی می‌آموزید. این فرآیند در ستون‌های بعدی تسریع خواهد شد.

 

هر بار که ایده‌ی خوبی به ذهنتان خطور می‌کند، آن را در خانه‌ی مربوطه یادداشت کنید. برای مثال، ارائه‌ی خدمات پس از فروش به مشتریان برای آژانس‌های بیمه‌ی خرده فروشی؟ یا... یک کسب‌وکار مزایده‌ای برای استارتاپ‌هایی که به دنبال سرمایه‌گذار هستند. همه‌ی آن‌ها را یادداشت کنید.

 

سعی کنید حداقل به شش ایده‌ی خوب و درست حسابی برسید. سپس در همان فایل یک شیت جدید باز کرده و تمام ایده‌های خود را در آن یادداشت کنید. علاوه بر نوشتن خود ایده، باید اهداف بیان شده، مخاطبین و مدل‌های درآمدی برای هر ایده ای را بنویسید. این سند به مرور زمان تغییر می‌کند، ولی خیلی خوب است که با چیزی شروع کنید که بتوان بعدها به آن بازگشت و کارها را ساماندهی کرد.

 

 

گام چهارم – ایده‌ها را ارزیابی کرده و لیست را کوتاه کنید (3 ساعت)

 

گام بعدی ارزیابی لیست 6+ آیتمی شما با ملاک‌هایی است که به شما کمک خواهند کرد لیست خود را به سه ایده‌ی برتر محدود کنید. برای مثال:

  • تجربیات و ارتباطات شما: آیا شما در این صنعت یا با کسب‌وکارهای مشابه تجربیاتی دارید؟ آیا دوستان یا آشنایانی دارید که در این فضا مشغول به فعالیت باشند؟ مزایا یا معایب خاصی را مدنظر دارید؟
  • همخوانی با اهداف: این ایده تا چه حد با هدف اصلی شما همخوانی دارد؟ آیا هزینه‌های لازم برای شروع این کار با سرمایه‌گذاری ای که می‌خواهید روی آن انجام دهید سازگار است؟
  • فرصت بازار: این بازار تا چه حد بزرگ است و رویکرد شما تا چه حد متمایز و منحصر به فرد است؟ رقابت را در نظر بگیرید، ولی به خاطر حضور رقبا ناامید نشوید. حضور رقبا یعنی اینکه این فضایی که انتخاب کرده اید جذاب است.

 

گام پنجم: با شیرجه به سمت این 3 ایده بروید (20 تا 30 ساعت در عرض یک یا دو هفته)


تبریک میگم، شما در نهایت به 3 ایده‌ی خوب رسیدید. حال زمان آن رسیده که از قصر رویاهای خود پایین آمده و به جمع‌آوری اطلاعات خیابانی و بازخوردهای مردم بپردازید. برای انجام این کار سه گام اساسی وجود دارد (مثلا 5.الف، 5.ب، و 5.پ) که آنقدر کلی هستند که می‌توان آن‌ها را به هر نوع ایده ای تعمیم داد.

 

5.الف: باهوشـ(ـتر) شوید (6 تا 8 ساعت)


در صورتی که با مشتریان، کاربران و شرکای بالقوه‌ی خود وارد بحث شوید، می‌توانید با سرعت 10 برابر ایده‌های خود را ارزیابی کرده و آن‌ها را اصلاح کنید. ولی اگر بدون آمادگی وارد این مقوله‌ها شوید، سوالات اشتباه خواهید پرسید، انگار توی باغ نیستید، و فرصت خود و زمان آن‌ها را هدر خواهید داد.

 

پس پیش از اینکه روی بررسی‌های میدانی، ملاقات در کافی‌شاپ، و جلسات اطلاعاتی خود سرمایه‌گذاری کنید، باید در مورد صنعت هدف خود اطلاعاتی کسب کنید. اگر در گام چهارم در زمینه‌ی «تجربیات و لینک‌ها» به خود نمره‌ی بیست می‌دهید، آنگاه می‌توانید از این مرحله عبور کنید. ولی در غیر این صورت برای هر ایده حدود 2 تا 3 ساعت زمان صرف کنید.

 

این امر احتمالاً دو روزی به طول می‌انجامد. کمتری کاری که می‌توانیم بکنیم این است که:

  • به دوستان یا آشنایان زیرک و باهوش خود زنگ زده و به آن‌ها ایمیل بزنید و نظرات آن‌ها را جویا شوید (لینکدین برای این کار خیلی مناسب است)
  • در صورت امکان با سرمایه‌گذارهای بالقوه صحبت کنید.
  • تحقیقات آنلاین زیادی انجام دهید. برای مثال، وابستگی‌های خارجی را تعیین کنید

 

اکنون به اندازه‌ی کافی اطلاعات دارید تا با افرادی که در صنعت هدف شما هستند به گفتگو بنشینید، و احتمال زیاد ایده‌های خود را بهبود بخشیده و آن‌ها را اصلاح کرده اید. خیلی خوب است، دارید کم کم به همان «ایده‌ی برتر» نزدیک می‌شوید.

 

در این مرحله، بسیاری از مردم چیزی را انتخاب کرده و زمان خود را روی «خلق» کسب‌وکار خود سرمایه‌گذاری می‌کنند. برای مثال ثبت یک شرکت، انتخاب نام، ثبت یک دامنه، طراحی لوگو، چاپ کارت ویزیت و غیره. در حالی که این چیزها حس رفتن به سوی یک «شرکت واقعی» را القا می‌کنند، ولی در این مرحله شما را از هدف اصلی منحرف می‌کنند و غیر ضروری اند. بسیار عاقلانه تر است اگر این انرژی را صرف اعتباربخشی به ایده‌ی خود بکنید، مثلاً آن را با مشتریان واقعی تست کنید، رقبا را ملاقات کنید، نمونه‌های اولیه را شبیه سازی کنید و غیره.

 

5.ب. با مشتریان، رقبا و شرکای صنعتی که خود آن‌ها را نمی‌شناسید صحبت کنید (5 تا 10 ساعت)


پیش از اینکه جسم و روخ خود را درگیر یک کسب‌وکار پرمخاطره‌ی جدید بکنید، باید آن را بیرون از دایره‌ی دوستان و آشنایان خود ارزیابی کنید. آیا این ایده واقعاً مشکل کاربران و مشتریان احتمالی را حل می‌کند؟ آیا آن‌ها حاضرند برای آن پولی بپردازند؟ آیا کسب و کارها برای چیزی که عرضه می‌کنید بودجه‌ی کافی دارند؟ البته این قضیه هم به نوع ایده‌ی کسب‌وکاری که انتخاب کرده اید بستگی دارد، ولی در این جا رویکردهایی کلی را عنوان خواهم کرد که خودم آن‌ها را توصیه می‌کنم.

یک بررسی میدانی آنلاین انجام دهید.

با مشتریان/مخاطبین خود صحبت کنید

با تامین کنندگان صحبت کنید

 

5.پ. طرح‌های تجاری مختصری بنویسید (7 تا 10 ساعت)


زمان زیادی را صرف تک تک عناصر هر ایده کردیم، و اکنون زمان آن رسیده که برگردیم و تصویر کلی را ببینیم. تفکر و تحقیق خود را با هم ترکیب کرده و یک طرح تجاری تدوین کنید که ارزش دنبال کردن داشته باشد. اگر از همان گام‌های قبلی مشخص شده است که این ایده جواب نخواهد داد، آن را کنار بگذارید.

 

در ادامه یک طرح کلی را پیشنهاد می‌دهیم. سعی کنید آن را به 2 یا 3 صفحه خلاصه کنید، و برای هر ایده بیش از 3 ساعت زمان صرف نکنید:

 

صفحه 1

تشریح محصولات و خدمات شما: توصیفی 150 کلمه ای از مشکلاتی که به آن پرداخته اید و سناریوهایی که نخست روی آن تمرکز خواهید کرد.

 

صفحه 2

چگونه و چه وقت کسب درآمد خواهید کرد: آیا در ابتدای کار خدمات رایگان ارائه خواهید داد تا بعدها پیشنهادهای اضافی ارائه دهید یا با گرفتن تبلیغات کسب درآمد کنید؟ یا اینکه از همان ابتدا از مردم پول می‌گیرید؟ یا هیچ وقت؟ قطعاً نمی‌توانید با اطمینان در مورد این‌ها حرف بزنید، ولی بهترین حدس خود را بزنید.

 

صفحه 3

هزینه‌ی تخمین زده شده برای رسیدن به محصول اولیه (MVP) را تخمین بزنید: مهمترین دلیل برای انجام این کار در این مرحله این است که روی نحوه‌ی رویکرد شما به شروع کسب‌وکار تاثیر می‌گذارد، که ممکن است در راستای اهدافتان نباشد. برای مثال اگر بخواهید یک شرکت برای اجاره‌ی کامیون راه بیاندازید و برای این کار نیاز به 2 میلیون دلار سرمایه داشته باشید، پس احتمالا قادر نخواهید بود به عنوان یک پروژه‌ی جانبی کنار شغل اصلی خود به آن بپردازید.

 

گام ششم: بهترین ایده را انتخاب کرده و شروع کنید

 

اگر در نهایت پس از انجام این همه تحقیق و موشکافی، روی یکی از این ایده‌ها نظر خوبی دارید، پس به سراغش بروید... این همان جایی است که کار واقعی شروع می‌شود. باید علاوه بر بخش مفرح کار، یعنی ایجاد محصول یا خدمت مد نظرتان، به تامین سرمایه، استخدام، ایجاد شبکه، و عملیات‌های کسب‌وکاری نیز بیاندیشید.


منبع:کاریا

  • geek

در این نوشته سعی شده است که ادبیات حاکم بر استارتاپها با تمثیل از بازی Angry Birds  ومسیر حرکت شرکت Rovio  ملموس شود.



کمپانی Rovio  در سال 2003 در فنلاند با نوشتن بازی و APP برای نوکیا کار خود را آغاز کرد و در 9 می 2012 یک میلیارد مین دانلود بازی Angry Birds را جشن گرفت و در حال حاضر این شرکت ارزشی معادل 1/2 میلیارد دلار دارد.

300 میلیون دقیقه در هر روز در دنیا از این بازی استفاده می شود و در هر ماه 2 میلیون کالای فیزیکی با نشان این پرندگان بی بال ولی دوست داشتنی به فروش می رود. کمپانی  Rovio در حال حاضر دارای 400 شریک تجاری از Cocacola تا پارک تفریحی و 20.000 محصول از پاک کن تا لباس زیر  را پشتیبانی می باشد.

جالب است بدانید NASA برای شبیه سازی فصلspace، عروسکهای این بازی را به فضا برده است (فیلم آن در youtube قابل مشاهده است).

کمپانی Rovio:

1- کارآفرینان امکان دارد در یک جای خوب مشغول به کار باشند ولی یک روز بالش نرم را از زیر سر خود بر می دارند و برای خود شروع به کار می کنند همانگونه که Rovio برای نوکیا کار می کرده ولی هیئت مدیره آن تصمیم می گیرند برای خود کار کنند. (کارآفرینی شغل پاره وقت نیست).

2- بازی Angry Birds پنجاه و دومین تلاش برای ساخت یک بازی بوده است و پنجاه و یک بازی قبل این کمپانی با شکست مواجه شده است و این نشان می دهد که ناامیدی و خستگی در شرکتهای کارآفرین و نوپا جایی ندارد و مداومت و فعالیت هوشمندانه رمز موفقیت است حتی اگر هشت سال طول بکشد و کارمندان  شرکت از پنجاه نفر به دوازده نفرتنزل پیدا کند.

3- تنها 136.000 دلار هزینه ساخت نسخه اولیه این بازی شده است (به قول معروف بدون آفتابه لگن هفت دست) و این نشان می دهد شرکتهای استارتاپی در ابتدا به دنبال دفتر و میز کنفرانس و قهوه ساز و ... نباید باشند.

4- در ابتدا کل شرکت و اطرافیان از استفاده کنندگان اصلی بازی بودند و حتی برای امتیاز بالاتر مسابقه برگزار می شده است و برای این بوده است که کل کارمندان سازمان در این فضا غوطه ور شود و هرگز فراموش نکنند که مردم برای چه به آنها پول می دهند .

5- جذب مشتری جدید سخت تر و گرانتر از نگه داری و راضی کردن مشتری فعلی است. وقتی افراد از این بازی استفاده می کنند و طرفدار آن هستند پس کالای فیزیکی مرتبط با این برند را بهتر می خرند و داشتن آن کالا علاوه بر یادآوری دائمی برند، آنها را به هوادار (کسی که برای شما تبلیغ می کند) تبدیل می کند.

6- یک تیم شش نفره در این کمپانی کارشان فقط بررسی نامه ها و ایمیلیها می باشد و از حرفهای احمقانه تا ایده های ناب برای فصل ها و مراحل همه را ثبت می کنند و این همان جمله معروف برای استارتاپها است که از ساختمان بیرون بزنید و به حرف مشتری های خود گوش کنید.

7- Rovio  از تمام ابزارهای ارتباطی ممکن برای پخش دموی بازی استفاده کرد و از بازاریابی ویروسی و تبلیغات دهان به دهان و رایگان بهترین بهره را برد.

8- شما با یک بار خرید ارزان این بازی می توانید از مزیت ارتقاء مجانی آن سود ببرید و این به استار تاپها می گوید جرأت هزینه کردن و احترام به شعور مشتری را داشته باشید. مشتری شریک تجاری شما است، نه یک گاو شیرده و مثل معروف همه پولها را جارو نکنید در اینجا مصداق دارد.

9-Rovio  به بیرون از محوطه امن تجاری خود نگاهی داشته باشید با اینکه چین دور بود ولی بهترین بازار برای آنها بود. با اینکه خودشان برای نوکیا برنامه می نوشتند ولی اولین نسخه بازی برای ios نوشته شد.

10-کسب پیروزی یک مسأله است و نگه داشتن آن مسأله ای دیگر. شرکتهای استارتاپی معمولاً با یکی دو موفقیت اول مغرور می شوند و دقت و تمرکز خود را از دست می دهند و فراموش می کنند که استارتاپ نسخه کوچک شده شرکتهای تجاری نیست.

11-این بازی در سال 2012 یک Spin Off پیدا کرد که به نام Bad Biggies شناخته می شود و یک بازی مهندسی است و بازی از نقطه نظر خوکها دنبال می شود ولی در مراحلی اگر زیاد سر و صدا بشود پرنده ها از خواب بیدار می شوند و روز از نو روزی از نو.

12-استارتاپها شکل می گیرند تا یاد بگیرند، مدل کسب و کار خود را بیابند و اعتبارسنجی کنند نه اینکه توسعه پیدا کنند.

 

Angry Birds  :

1-داستان اینگـونه آغاز می شود خـوکها تخم های پرنـدگان را می دزدند و پـرندگـان هم قسم می شوند که تا جان دارند فقط و فقط حمله کنند با انگیزه و سریع. در شرکتهای استارتاپی هم آنچه اهمیت دارد و شرکت را نجات می دهد فقط اجرا کردن و تلاش و تلاش است.

2-بازی در ابتدا بسیار ساده، قابل فهم و بدون تنظیمات خاص است. استارتاپ ها هم باید همینگونه باشند در ابتدا مدل کسب و کار ساده و راحت داشته باشند نه پیچیده.

3-مانند پرنده ی قرمز که در اولین مرحله حضور دارد که هیچ کار خاصی انجام نمی دهد (انفجار و سرعت، چرخش و ...) ولی بازی با آن شروع می شود، محصول استارتاپها که (MVP) است باید با حداقل امکانات و ویژگی های اضافی اعتبارسنجی شود و سپس ارتقاء هدفمند داشته باشد.

4-این بازی اول با ios شروع شد ولی در حال حاضر اکثر دستگاهها و سیستمهای عامل را پوشش می دهد ـ این بازی با 63 مرحله شروع شد در حال حاضر 640 مرحله دارد. این بازی با فقط یک فصل (کلاسیک) شروع شد ولی در پایان سال 2013 دارای ده فصل خواهد بود  (…-Star Wars- Heikki-Rio-Space) همه اینها نشان می دهد که توسعه و موفقیت گام به گام و سنجیده باید باشد و احتیاج نیست در روز اول هرآنچه را در ذهن دارید بسازید و به مشتری عرضه کنید.

5-در فرهنگ استارتاپ ها اصطلاحی به نام Pivot (چرخش) وجود دارد که در موقع لزوم و با مستندات کافی استارتاپها باید نسبت به اصلاح مسیر خود اقدام کنند و موفقیت و توسعه خوب حاصل همین چرخشها و یادگیری ها است.

6-پرنده آبی رنگ کوچک و دوست داشتنی ما با یک اشاره انگشت سه تا می شود و توسعه می یابد ولی نقطه و زمان این اشاره منجر به توسعه مهم است. در استارتاپها هم در صورتی که پیش از موعد شروع به توسعه کنید می توانید خود را در دره مرگ ببینید.

7- طنز و شادی چاشنی این بازی است و باعث به یاد ماندن و محبوبیت همیشگی آن و همچنین استفاده همه سنین از 5 تا 90 سال از آن می شود. اخلاق خوش در هنگام تعامل با مشتری و لبخند رضایت و یا شادی در هنگام استفاده از محصول توسط مشتری می تواند تضمین کننده ادامه ارتباط و ارتقاء برند شما باشد.

8- رقبا و مشکلات مانند خوکهای بازی همیشه حضور دارند و هرجا می توانند باشند ولی آن چیزی که باعث شکست آنها می شود حمله کردن طبق نقشه است و همیشه یک راه خلاقانه وجود دارد.

9-  منابع شما ( انگیزه، وقت ، منابع مالی و انسانی و ...) محدود می باشد و باید در استفاده از آنها درایت داشته باشید و بدانیم که تا وقتی پرنده ها  ( منابع شما ) در پایین تیر و کمان نشسته اند برای شما کاری انجام نمی دهند و باید با دقت و تنظیم و نقشه پرتاب شوند تا به کار آیند پس دست به کار شوید و اجرا را شروع کنید.

10-در این بازی همه چیز فرضیه است و هر طرح و نقشه ای برای پیروزی احتیاج دارد که کاملاً به اجرا درآید. در استارتاپها هم همینگونه است همه چیز فرضیه است و تا موقعی که اعتبار سنجی (validation) نشود ارزشی ندارد.

11-استارتاپها مانند پرنده نارنجی یا سیاه ابتدا باید نقطه اثر خود (بازار هدف) را نشانه روند و سپس بترکانند وگرنه در هر نقطه ایی این منفجر شدن وبا انر‍‍ژی بودن فایده ای ندارد.


منبع:کاریا

  • geek

این شرکت های بزرگ چه کار می کنند که این همه موفق، قابل اعتماد و مشهور هستند و در سراسر دنیا میلیون ها کاربر و طرفدار دارند؟

برخی از این برندها شاید بیشترین فروش با گران ترین سهام را در زمینه کاری خود نداشته باشند اما به دلیل رابطه خوبی که با مشتری ها دارند و درک درستشان از نیازهای اصلی مشتری ها، در جایگاه برترین برندهای دنیا قرار گرفته اند و برای خود پادشاهی می کنند.

بیشترین تمرکز برندهای بزرگ روی ایجاد ارتباط احساسی با مشتری است.  این روش ردخور ندارد و همیشه خوب پاسخ داده است. وقتی این کار را انجام دهید، جاذبه بیشتر، تجارت پررنگ تر، رشد و درآمد بیشتر خواهید داشت.

در این مطلب تاکتیک های برندهای قابل اطمینان و مشهور آمریکایی را بیان کرده ایم که رابطه خوبی با مشتری ها دارند و می توانید از روش آنهابرای بهبود شغل خود بهره بگیرید.


1. شخصی سازی: آمازون

فروشگاه اینترنتی آمازون که از شیر مرغ تا جان آدمی‌زاد را به صورت آنلاین و با قیمت های مناسب می فروشد، یکی از قابل اطمینان ترین برندهای مطرح دنیا است. مشتری ها به این فروشگاه آنلاین اطمینان کامل دارند. دلیل این خوش‌نامی و اطمینان کامل مشتری ها به این سایت این است که محصولات متنوع، خرید راحت و تجربه ای عالی برای خرید آنلاین را در اختیار کاربر قرار می دهد.

این سایت با داشتن میلیون ها محصول، هر روز هفته به طور 24 ساعته کار می کند. همه محصولات – به ویژه در حوزه فناوری – مقاله های بررسی محصول یا اطلاعات دقیق و کامل دارند و کاربر می تواند پیش از خرید، همه اطلاعات لازم را کسب کند.

قیمت محصولات این سایت پایین و حمل خریدهای زیاد، رایگان هستند. خرید فقط با چند کلیک انجام و محصول خیلی سریع به مشتری تحویل داده می شود.
با اینکه این سایت بزرگ و محصولات اصولا باید غیر شخصی باشد اما آمازون در اقدامی جالب، با توجه به خریدهای پیشین مشتری ها، پیشنهادهای ویژه ای برای آنها دارد تا بتوانند خریدهای بهتری داشته باشند. کاربران همچنین می توانند از طریق پروفایل، بررسی ها، رتبه دادن به محصولات و ایجاد لیست ارتباط شخصی با برندها داشته باشند. یا نظرات و تحلیل های شخصی خود را بنویسند.


2. فروش خوشحالی و رضایت: کوکاکولا

احساس خنکی زیر تیغ آفتاب، حس تازگی و طراوت، مزه عالی زندگی معیارهای بزرگ ترین و مشهورترین کمپانی تولید نوشیدنی در دنیا هستند. این شعارها باعث شده اند این برند از همان روزهای نخست، مشتری های زیادی داشته باشد. شعار اصلی کوکاکولا طرح این سوال بوده است که : «چگونه می توان باعث ارتقا، توسعه و ایجاد رضایت شد؟» کوکاکولا، از طریق سایت های اجتماعی همچون فیس بوک این پیغام را  با مشتری های کنونی خود در میان می گذارد و ارتباط مستقیم با آنها دارد. این مساله به ساخت و تولید مزه های ترکیبی جدید و مورد علاقه مردم منجر می شود.

با صرف نظر از شکست محصول New Coke خود در دهه هشتاد میلادی، این کمپانی همیشه موفق بوده و مشتری های بی‌شماری در جهان داشته است. از نظر مدیران آن نیز تنها دلیل موفقیت آنها رضایت مشتری ها و لذت بردن آنها از نوشیدنی های این کمپانی است.


3. اجرایی کردن قول های خود: فدِکس (FedEx)

فدِکس یا همان فدرال اکسپرس یکی از خوش‌نام ترین شرکت های خدمات لجستیک در آمریکا است. این کمپانی، شهرت و آوازه خود را به خوش قولی ها و انجام دقیق و درست کارهایش مدیون است. علاوه بر خدمات صادقانه، این کمپانی کمپینی نیز به نام «ما درک می کنیم» دارد که باعث اعتماد بیشتر مردم با آن می شود. باید بدانید این کمپانی فقط کار حمل و نقل بسته ها و جعبه ها را به عهده ندارد، بلکه می داند محتویات این بسته ها برای صاحبانشان بسیار مهم است و به این موضوع نیز بسیار احترام می گذارد.

با برنامه های پاداش فردی و تعامل با مشتریان در سایت های اجتماعی، به طور مدام در جهت جلب اعتماد مشتری های خود فعالیت می کند.


4. نوآوری همیشگی: اپل

نخستین برند قدرتمند دنیا اپل است. این شرکت آمریکایی که در حوزه فناوری و وسایل الکترونیک فعالیت می کند از نظر اعتماد مردم به آن، در رتبه چهارم قرار دارد. وقتی اپل یک محصول جدید روانه بازار می کند، همه کاربران به کارکرد و ارزش آن اعتماد کامل دارند. اپل برند دهان پرکنی است و همه این شهرت و اعتماد را از نوآوری های خود به دست آورده است.

اپل همیشه در حال نوآوری و خلاقیت است. بزرگ ترین دستاورد این شرکت، فروشگاه اینترنتی آن یعنی Apple Store است. کاربران هر آنچه برای دستگاه های اپلی خود نیاز دارند را در این فروشگاه پیدا می کنند و این موضوع احساس خوبی به آنها می دهد.

فروشگاه های اپل نیز به گونه ای است که مشتری ها با اسکنرهای دستی کوچکی که به آنها داده می شود، می توانند در مورد قیمت و مشخصات محصول دلخواه اطلاعات لازم را کسب کنند و خیلی راحت خرید می کنند و لازم نیست در صف بایستند.

استیو جابز همیشه به دنبال مسایلی بود که برای اپل و مشتری ها مناسب و خوب باشد. تمرکز آنها روی همین مساله باعث طراحی و تولید محصولات بیشتر در زمینه های مختلف شده است به طوری که دیگر رقبا حتی به گرد پای آن هم نمی رسند


5. طراحی و تجربه: تارگِت

این طرز فکر که Target یک شرکت ارزان فروش است را باید کنار بگذارید. این کمپانی، یک شرکت خرده‌فروشی آمریکایی و دومین شرکت بزرگ خرده‌فروشی در ایالات متحده است. تبلیغات بسیار شیک این شرکت و همکاری با طراح های بزرگ دنیا باعث شده است تا مشتری ها اعتماد ویژه ای به آن داشته باشند. شرکت خرده‌فروشی تارگت تجربه خرید خوبی برای مشتری بر جا می گذارد. دلیل آن نیز برخورد بسیار عالی آنها با مشتری ها و قیمت های مناسب است که مردم بسیار از آن استقبال می کنند.

فروشگاه های تارگت به دلیل طراحی مناسب و گشت آسان در داخل آنها، این اطمینان را به مشتری می دهند که هر چه نیاز دارد را خیلی آسان پیدا خواهند کرد. همین مساله هم باعث می شود تا مشتری ها به این برند بیشتر از دیگر رقبا اطمینان داشته باشند.

مشتری های تارگت از توان کمپانی برای طراحی و تولید کالاهای مقرون به صرفه بسیار راضی و خرسند هستند. خود تارگت در این رابطه می گوید: هدف ما ارائه محصولات جایگزین برای محصولاتِ برندهای بسیار گران قیمت است.


منبع:جاده موفقیت

  • geek