زندگی یک گیک

خاطرات مختصری از علایق یک گیک

زندگی یک گیک

خاطرات مختصری از علایق یک گیک

پیوندهای روزانه

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «درآمد میلیاردی» ثبت شده است

اگر می‌خواهید در رقابت موجود در بازار جان سالم به در برید و جایگاهی را که متناسب با درجه و کیفیت شما باشد کسب کنید، باید مهارت‌های مشخصی را فرابگیرید.

بدون در نظر گرفتن رشته‌ای که انتخاب می‌کنید، پزشکی، حقوق، سیاست و یا کسب‌و کار، استخدام و ترفیع بیش از آنکه بر پایه مدرک و تخصص تکنیکی باشد، به ارتباط و مهارت‌های شخصی مرتبط است. در این‌جا ۹ مهارت برای رسیدن به موفقیت را برایتان بیان می‌کنیم:

۱- ارتباطات
به سختی می‌توان شغلی را یافت که در آن به مهارت‌های ارتباطی نیازی نباشد. ارتباط می‌تواند گفتاری و یا نوشتاری باشد که شامل مهارت شنیدن نیز می‌شود. داشتن مهارت‌های ارتباطی به شما این امکان را می‌دهد که از توانایی‌های خود به طور موفقیت‌آمیزی استفاده کنید. به هنگام انجام کار نیاز دارید که با افراد مختلفی در مورد موضوعات متفاوتی ارتباط داشته باشید. عدم ارتباط فاجعه بزرگی است.

“برای ارتباط مؤثر باید بدانیم که درک همگی ما در رویارویی با جهان متفاوت است و باید از این موضوع به عنوان راهنمایی برای برقراری ارتباط با دیگران بهره ببریم.” -تونی رابینز

۲- مهارت‌های ارائه
این مهارت بسیار مرتبط با مهارت ارتباط است، اگرچه به توجه جداگانه‌ای نیازمند است چرا که ارائه ایده یا داستان موفقیت کسب‌وکار که بتواند توجه مخاطبین را جلب و آنان را مجذوب کند، به تنهایی موفقیت محسوب می‌شود. هر چه مؤثرتر برای خود یا شرکت خود بازاریابی کنید، محبوبیت بیشتری کسب خواهید کرد و مورد توجه عموم قرار خواهید گرفت.

۳- استدلال
این مورد اهمیت بسیاری دارد. در رویارویی با مشکلات، باید آن را ریشه‌یابی کنید و این راهی مؤثر برای کنترل مشکلات است. اگر دارای مهارت‌های استدلالی باشید و در انجام آن خوب عمل کنید، به نوعی دارایی شرکت محسوب می‌شوید.

۴- سواد تکنولوژیکی
اکثر مشاغل نیازمند این مورد برای کارمندان خود هستند. برخی از مشاغل کاملا بر اساس تکنولوژی بنا شده‌اند در حالیکه تعدادی تنها برای مدیریت کارهایشان نیازمند آن هستند. در هر صورت هر کسب‌وکاری از کامپیوتر استفاده می‌کند. بنابراین مهم است مقدماتی را در مورد کامپیوتر و تکنولوژی بدانید که بدون آن پیدا کردن شغل در محیط کسب‌وکار سخت خواهد بود.

۵- تحلیل
مهارت‌های تحلیلی برای سنجیدن موقعیت و عمل کردن بر اساس آن مورد نیاز هستند. این مهارت‌های تحقیقی به شما این امکان را می‌دهند که از زوایای مختلفی به موقعیت نگاه کنید، در مورد مشکل بیشتر بدانید و بفهمید چگونه می‌توانید آن را حل کنید. به عبارت دیگر شما می‌توانید موضوع را تشخیص دهید، تحلیل کنید، توسعه دهید و ساده کنید.

۶- رهبری
این مورد برای هر شغلی مورد نیاز نیست، اما شخصیت شما را ارتقاء می‌دهد. داشتن مهارت‌های رهبری به شما این امکان را می‌دهد که همکارانتان را مدیریت کنید. مهارت‌های رهبری، محیطی بهره‌ور را ایجاد می‌کند که برای انگیزه‌بخشی و هدایت کارمندان به منظور رسیدن به اهداف سازمان مهم هستند.

۷- انعطاف‌پذیری
سازگاری به معنای مدیریت محیط‌های کاری مختلف و تعامل با وظایف و شرایط متفاوت است. انعطاف‌پذیر بودن به این معناست که شما به هنگام تغییر یا افزایش مسئولیت‌ها می‌توانید به خوبی آن‌ها را مدیریت کنید.

۸- مهارت میان فردی
حتی اگر شغل شما به ارتباط با مشتری نیاز نداشته باشد، باید مهارت‌های میان فردی را برای ارتباط با همکاران فرابگیرید. مهم است که در محیط کار روابط سالم ایجاد کنید و قادر باشید در میان مجادلات بین همکاران به کار خود بپردازید.

۹- مدیریت خشم
لازم است که به خاطر خودتان و نه تنها برای شرکت و همکارانتان بدانید چگونه خشم‌تان را مدیریت کنید. فرض کنید که کارمندی با کم‌کاری یا اختلال در نظم محیط کاری و یا هر دلیل دیگری شما را عصبی کند. نباید دچار استرس شوید یا فریاد بکشید. برای سلامتی‌تان خوب نیست، از طرف دیگر شما مسئول به هم زدن جو محیط کار هستید که مطلوب هیچکس نیست.

“نگه داشتن عصبانیت مانند گرفتن یک ذغال داغ و پرت کردن آن به سمت شخصی دیگر است؛ شما کسی هستید که خواهید سوخت.” -بودا

هرگونه سرمایه‌گذاری بر پیشرفت و بهبود این مجموعه مهارت‌ها ارزشمند است. بهترین موضوع در مورد خبره شدن در این مهارت‌ها، این است که از صنعتی به صنعت دیگر و یا از شغلی به شغل دیگر انتقال‌پذیر هستند. این مهارت‌ها در یافتن مسیرهای جدید و ساخت شخصیت حرفه‌ای قدرتمند به شما یاری می‌رسانند.

  • geek

محیط در بازاریابی کسب و کارهای کوچک و متوسط بسیار پویا است. و به دنبال آن نیاز ها و خواسته‌های مشتریان هم با توجه به ویژگی های محیطی تغییر پذیر هستند و در واقع به عوامل محیطی بستگی دارند. سازمان‌ها و کارخانه‌های بزرگ سعی می کنند که سرمایه گذاری را با افزایش دادن میزان منابع تولیدی و کنترل کردن توجهات  به نوآوری در محصولات انجام دهند. به راستی که کسب و کارهای کوچک و متوسط برای ماندن در رقابت‌ها و پیروز شدن به توانایی‌هایی برای نوآوری نیاز دارند. خب، نوآوری چیست؟ برای پاسخ دادن به این سوال به پنج منبع نیاز داریم، که به این ترتیب هستند:

معرفی محصول جدید و یا خلق ویژگی‌های جدید برای اضافه کردن به محصول موجود.

معرفی روش جدیدی برای تولیدات جدید و یا اضافه کردن روش های جدید به روش‌های سابق.

بازگشایی یک محصول جدید.

کشف کردن منابع جدیدی که برای محصولات و کالاها به کار گرفته می‌شود.

ساخت یک محصول جدید پس از چند دهه که این روش برای استفاده از نو آوری‌های جدید بسیار به کار گرفته می‌شود.

علاوه بر تمام این دیدگاه‌های اقتصادی بیان شده است که نوآوری باید از دیدگاه خاصی انجام شود که تمام جنبه‌های تجاری زمان حال و آینده را تحت پوشش قرار دهد و فرصت‌های محیطی را از آن ها استخراج کند. اکنون اجازه دهید که به توسعه محصولات جدید و نقش آن ها در کسب و کارهای کوچک و متوسط اشاره کنیم. تفاوت‌های کسب و کارهای کوچک و متوسط و سازمان های بزرگ در این است که چگونه از محیط‌ها استفاده می‌کنند. و می‌توان آن را تا جایی بسط داد که نشان دهد چه نوع محصولاتی را تولید می‌کنند.

درک درست از بازاریابی فرآیندی از تولیدات محصولات جدید را نشان می‌دهد که در شکل زیر به آن اشاره شده است. این فرآیند از تولید ایده‌ها شروع می‌شود و بعد از آن ایده‌ها غربال می‌شوند و این به معنایی باز بینی ایده‌هایی است که به ذهن خطور کرده است. ایده پردازی در نهایت باید به جایی برسد که فهم ایده را برای دیگران هم آسان کند و بتوان ایده را برای سازمان ها به کارگرفت. این می‌تواند به ویژگی محصولات کمک بزرگی کند. در مرحله تحلیل کسب و کار مراحل تجاری ارزش‌ها و شرایط اقتصادی هم برای محصول در نظر گرفته می شوند و اگر تحلیل تجاری به خروجی ها مرتبط باشد محصول ایجاد خواهد شد زیرا ویژگی‌های نهایی برای آن در نظر گرفته شده است. برای توسعه دادن این شرط می توان از نمونه سازی استفاده کرد تا محصول مشابه را برای بازار هدف در نظر بگیریم، و به استراتژی های مورد نظر در بازار ها نزدیک تر شویم.

توسعه محصول جدید معمولا در کسب و کارهای کوچک و متوسط اتفاق می‌افتند و کارآفرینان در ایده کم نمی‌آورند. هرچند که کسب و کارهای کوچک و متوسطی جدید زیادی در این زمینه شکست خورده‌اند. یکی از دلایل رایج این امر، کمبود مالی برای بکارگیری مفهوم است. اهمیت مالی در توسعه محصول جدید بسته به نوع صنایع متفاوت است. البته ویژگی های توسعه محصول جدید  در صنایع مختلف متفاوت است. صنایع معمولا به دنبال این هستند که ارزش مالی محصولات هزینه‌هایی را که آنها کرده‌اند جبران کند. که این قضیه گاهی عملی شدن ایده‌های جدید را به تاخیر می‌اندازد. در حقیقت در بعضی مثال‌ها هنگامی که نوآوران به دنبال جذب سرمایه برای توسعه محصول جدید هستند، ایده محصول ممکن است توسط نوآوری‌های جدید کاربرد خودش را از دست بدهد. از یک چشم‌انداز متفاوت، بسیاری از مدیرمالکان بر روی توسعه محصول جدید  ها با حذف بعضی از فازهای ضروری آن در فرآیند سرمایه گذاری می‌کنند. بعضی از آنها گاهی در مورد ایده محصول خیلی اشتیاق دارند و فراموش می‌کنند که این محصول باید نیازهای مشتریان هدف را برآورده کند.

مراحل توسعه محصول جدید. مواردی وجود دارد که نوآوران محمصولاتی را بدون محاسبات و در نظر گرفتن تحلیل‌های کسب و کاری به بازار ارائه می‌دهند، بدون اینکه بدانند که آیا از نظر تجاری واقعا محصول می‌تواند به موفقیت برسد یا خیر. باید در نظر داشت که یک محصول جدید، اگر واقعا شکافی را در بازار پر نکند یا یک مزیت رقابتی برای شرکت ایجاد نکند به چه دردی می‌خورد. مطالعات نشان می‌دهد که کسب و کارها ارتباط تنگاتنگی با نو آوری‌هایی که در آن ها اتفاق می افتد دارند. سه گروه از کسب و کارهای کوچک و متوسط بر اساس نوآور بودن محصولات شناسایی شده‌اند:

مقلدای مستقیم (سطوح پایینی)

نوآوران محصولات (سطوح بالایی)

نوآوری مفهومی (سطوح میانی)

در این دسته بندی نوآوران مد نظر قرار گرفته‌اند و نشان می‌دهند که چه کسی نو آوری های تاثیر گذارتری را برای محصولات انجام داده است و تا چه اندازه به علاقه مصرف کنندگان و مشتریان اهمیت داده است. به دنبال آن مشتریان باید ایده های نو آورانه خود را با دو گروه اصلی نو آوران مقایسه کنند. و هرچه این ایده ها به ایده های عملی نزدیک تر باشند میزان رضایت ها بالاتر می رود و مشتریان از محصولات بیشتر استفاده می کنند و تجارت ها هم موفق تر خواهند بود

  • geek

“یک بار یکی از دانشجویان دانشگاه هاروارد از من پرسید مؤثرترین مهارت مدیریتی که در زمان مربیگری‌ام در منچستریونایتد داشتم، چه بوده است؟ به او گفتم یک چیز ساده: من اسم همه را می‌دانستم. من حتی نام مسئولان خدماتی، مسئولان زمین چمن و تمام افرادی را که در بخش‌های مختلف فعالیت داشتند، می‌دانستم. این‌که شما آن‌ها را با اسم‌شان صدا بزنید و هر روز مثلاً بگویید «صبح بخیر کلیر یا صبح بخیر رابرت» خیلی مهم است، چون آن‌ها می‌فهمند که برای شما مهم هستند.” (سر الکس فرگوسن؛ این‌جا)

به‌رسمیت شناخته شدن هویت و دریافت احترام جزو ساده‌ترین و حیاتی‌ترین اصول روابط انسانی هستند که هر انسانی نیازمند آن‌ها است. اگر به سیر تحول نظریات مدیریت در طول تاریخ مدیریت مدرن در صد و اندی سال اخیر نگاه کنیم، می‌بینیم که سال‌هاست نظریات تیلور که به انسان‌ها نگاهی هم‌چون ماشین داشت منسوخ شده‌اند؛ انسانی که با داده‌ای به‌نام پول، دست به هر کاری می‌زند. جنبش روابط سازمانی از میانه‌های دهه‌ی ۱۹۳۰ به مدیران سازمان‌ها یادآوری کرد که برای انجام کارها با “انسان” مواجه‌اند؛ انسانی که شخصیتی شایسته‌ی احترام کامل دارد. با ظهر نظریات ره‌بری سازمانی در دهه‌های پس از آن و انباشت تجربیات مدیران برجسته‌ی تاریخ در طول سالیان دراز پس از آن، اهمیت وجودی انسان در اداره‌ی سازمان تا آن‌جا بالا رفت که امروزه از نیروی انسانی نه با عنوان منبع، بلکه با عنوان “سرمایه‌ی انسانی” یاد می‌شود. سازمان‌ها برای توسعه و بقا نیازمند نوآوری هستند و چه کسی جز انسان می‌تواند نوآوری را خلق کند؟

با این حال بسیاری از مدیران سازمان‌ها یک نکته‌ی مهم را فراموش می‌کنند که “هویت انسانی” نه به جایگاه فرد در سازمان وابسته است و نه به میزان دانش و مهارت. هویت انسانی، گوهری وجودی و شایسته‌ی احترام و موهبتی است که از جانب خداوند متعال به همه‌ی انسان‌ها اعطا شده است. با چنین نگاه و تفکری، فرقی نمی‌کند یک مدیر با دربان و آبدارچی در ارتباط است یا با مدیر زیردست یا متخصص نابغه‌اش. یک مدیر و ره‌بر سازمانی بزرگ، همواره با همه‌ی انسان‌ها براساس هویت محترم انسانی‌شان برخورد می‌کند، به‌واسطه‌ی جایگاه سازمانی‌‌اش کسی را تحقیر نمی‌کند. اغلب مدیران آگاهانه دست به چنین رفتاری نمی‌زنند چون به والا بودن ارزش‌های انسانی باور دارند. اما عادت‌های رفتاری و نگاه‌های غلط ما به زندگی و دنیا، باعث می‌شوند که خروجی رفتار ما به‌عنوان مدیر از جنس دیگری باشد. شاید بد نباشد که هر از گاهی از زیردستان و همکاران‌مان بخواهیم تا بدون هیچ هراس و چاپلوسی، واقعیت احساس خود را در مورد ما و رفتارمان به‌عنوان مدیر به ما بگویند.

جالب است که سر الکس فرگوسن ـ بزرگ‌ترین مربی تاریخ فوتبال ـ همین اصل احترام گذاشتن و هویت‌بخشی را بزرگ‌ترین اصل مدیریتی خود دانسته است. به آدم‌ها بدون توجه به جایگاه و نقش‌شان در تیم این حس را بدهید که “مهم هستند”؛ آن‌وقت ببینید که چگونه از جان و دل با بالاتربن استاندارد عمل‌کردی‌شان برای موفقیت تیم می‌کوشند.


منبع:گزاره ها

  • geek

مهمترین عاملی که کارآفرینان موفق را نسبت به خوداشتغالی سوق می‌دهد، نه فقط انگیزه ثروت‌اندوزی، بلکه وجود احساس عمیقی از نارضایتی مثبت و تمایل برای بهترین شدن است. در این میان، هر روز داستانهای زیادی در مورد موفقیت کسب‌وکارها می‌‌بینیم و می‌شنویم. اما این داستانها گویای همه‌ی حقیقت نیست. افراد معمولاً موفقیتهای خود را بازگو می‌کنند، اما هیچ‌گاه نمی‌گویند که چگونه به این مرحله رسیده‌اند. آنها به شما نمی‌گویند که مثلاً پنج سال طول کشید که به سودآوری برسند. اینکه بارها شکست خورده‌اند، و یا اینکه به علت کار زیاد مشکلات جسمی پیدا کرده‌اند.
مراقب باشید فریب این داستانها را نخورید. کارآفرینی به هیچ عنوان آسان نیست. در ادامه، به ۹ حقیقت تلخ در مورد شروع کسب‌وکار اشاره می‌کنیم.
۱-    سال اول درآمد خاصی نخواهید داشت
نباید انتظار داشته باشید که در سال اول فعالیت خود، درآمد چندانی به دست آورید. این وضعیت ممکن است یکی دو سال بعد هم ادامه پیدا کند. اگر تعداد ساعتهایی را که کار کرده‌اید -احتمالاً بدون درآمد- بشمارید، ممکن است خسته شوید و خیلی زود کنار بکشید. بنابراین، اگر پول تنها انگیزه‌ی شما برای کارآفرینی است، تحت هیچ شرایطی کسب‌وکار جدیدی راه نیندازید. البته توجه داشته باشید که سوداوری باید هدف نهایی‌تان باشد، والا دلیلی برای راه‌اندازی یک کسب و کار وجود ندارد.

۲-    احساس تنهایی خواهید کرد
کارآفرینان گاهی اوقات، بخصوص در ابتدای فعالیت خود، احساس تنهایی می‌کنند. این امر به این دلیل رخ می‌دهد که آنها مجبورند بیشتر کار کنند و زمان کمتری را برای معاشرت با دوستان و آشنایان خود خواهند داشت. بنابراین، برقراری روابط اجتماعی اهمیت بسزایی برای سلامت روانی افراد دارد. پس، زمانهایی را که با دیگران صرف می‌کنید، ساعات هدرشده‌ی زندگی خود به حساب نیاورید.

۳-    زمانهای زیادی در آستانه‌ی تسلیم شدن قرار می‌گیرید
کارآفرینی چالش بسیار دشواری است و مواردی پیش می‌آید که احساس می‌کنید باید تسلیم شوید. برخی از طرحهای شما به نتیجه‌ی دلخواه نمی‌رسد. این موارد را شکست تلقی نکنید، از آنها پلی بسازید برای موفقیتهای بعدی. سعی کنید مشاوری داشته باشید که در چنین شرایطی به شما انگیزه بدهد.

۴-    صورتتان را با سیلی سرخ نگه دارید
اطرافیان در مورد کسب‌وکارتان از شما خواهند پرسید. باید صورتتان را با سیلی سرخ نگه دارید. لازم نیست دروغ بگویید، اما می‌توانید به آنها بگویید “کار سخت است، اما در حال پیشرفت هستم”. در ذهن دیگران، تصویر یک مدیر ناموفق را از خود نسازید.

۵-    شبهای زیادی را باید بیدار باشید
شبهای زیادی بیدار خواهید بود و به شرایط کسب‌وکار خود فکر خواهید کرد و نسبت به آن نگران خواهید بود. شرایط کار سخت است، اما اگر خواب کافی نداشته باشید، سخت‌تر هم خواهد بود. پیشنهاد می‌شود فعالیتهایی مانند شنا و یوگا را به طور منظم دنبال کنید.

۶-    موفقیت سایرین در شما هراس ایجاد خواهد کرد
تمام انسانها خود را با دیگران مقایسه می‌کنند. مقایسه هیچ سودی برای شما ندارد، هیچ‌وقت خود را با دیگران مقایسه نکنید. به جای آن، تلاش کنید با رقبای خود روابط قدرتمندی ایجاد کنید و شرکای خوبی برای هم باشید. شراکت و ادغام یکی از بهترین راهها برای رشد کسب‌وکارها است.

۷-    تمام اوقات باید به خود انگیزه بدهید
به تنهایی باید مشوق خود باشید. دیگر رئیسی ندارید که شما را به سمت جلو سوق دهد و برای شما ضرب‌الاجل تعیین کند. سعی کنید افراد مثبت‌اندیش و ناراضیان مثبت را دور خود جمع کنید تا برای ادامه‌ی کار به شما انگیزه دهند.

۸-    پاداش و مرخصی نخواهید داشت
برای کارآفرینان تازه‌کار پاداش، مرخصی، و مراسم انتهای سال وجود نخواهد داشت.

۹-    برای هر کاری آماده باشید
به‌عنوان صاحب یک کسب‌وکار، ابتدا باید آمادگی انجام هر کاری را داشته باشید. حتی ممکن است مجبور شوید کارهایی را انجام دهید که علاقه‌ای به انجام آنها ندارید. مثلاً ممکن است مجبور شوید حسابدار خود باشید. به مرور که کسب‌وکارتان رونق بگیرد، افراد دیگری این کارها را انجام خواهند داد.

  • geek

بیشتر کارآفرینان فکر تاسیس شرکت میلیارد دلاری خود را در ذهن می‌پرورانند، ولی یکی از بهترین راه‌ها برای ساختن یک شرکت بزرگ، ساختن شرکتی کوچک و بزرگ کردن تدریجی آن است.


تمامی ‌امید‌ها و خیال‌ها در جهان شما را به هیچ عنوان به خروجی رسیدن به میلیارد دلارتان نزدیک نخواهد کرد. در واقع، عزم کردن جزم برای خلق یک استارتاپ میلیارد دلاری بزرگترین اشتباهی است که می‌توانید مرتکب شوید.

 

«گری چو»، از مربیان مدرسه هنرهای تجسمی در نیویورک به مردم آموزش می‌دهد که چگونه استارتاپ‌های خود را با رویکردی کاملاً متفاوت شروع کنند. درسی که وی تدریس می‌کند با عنوان «طراحی کارآفرینی» سیلابسی نامتعارف دارد: زمان و انرژی خود را صرف ایجاد برنامه‌ها و طرح‌ها و نقشه‌ها برای شرکت میلیارد دلاری خود نکنید. یک شرکت یک هزار دلاری واقعی خلق کنید که به نحوی پی‌درپی و پایا کسب درآمد کند.

 

با ایجاد یک استارتاپ 1000 دلاری، شما سه درس اساسی را می‌آموزید.

 

  1. می‌توانید از لحاظ مالی کاملاً خودکفا شوید

وقتی برای درآمد به یک کار روزانه، و یا برای حفظ کسب‌وکار خود روی سرمایه‌گذاران وابسته اید، تمرکزتان را ذاتاً از دست می‌دهید. استقلال و خلاقیت شما تا حد زیادی توسط زمان و خواسته‌های دیگران محدود می‌شود. در نهایت، برای رفتن به هر جهتی مجبور خواهید بود از خود بگذرید.

خودکفایی شما را از قیدوبند این محدودیت‌های خارجی رها می‌کند، و نخستین گام برای خودکفایی این است که استارتاپ شما به «سوددهی ریمن» (یعنی اینکه میزان کسب درآمد یک استارتاپ  تنها به اندازه‌ای باشد که مخارج زندگی موسس را تامین کند) برسد. توانایی شما در پرداخت اجاره‌ها از طریق استارتاپ جدید این حس را به شما القا می‌کند که توانسته‌اید از لانه خارج شده و به تنهایی پرواز کردن را شروع کنید، و این دو حس همزمان ترس و شعف است که شما را به جلو می‌راند.

 

  1. برای ایجاد یک کسب‌وکار به چه چیزهایی نیاز دارید

این حقیقت که رسیدن به درآمد پایستار 1000 دلاری برای شرکت من یعنی iDoneThis زمانبر بود، به طرز باورنکردنی‌ای اعصاب‌ و روانم را خرد می‌کرد. ولی به محض اینکه به این نقطه عطف رسیدیم، متوجه شدم که تمامی انتظارها و زحمات ما تلف نشده است. در طی این دوره، متوجه شدیم که چگونه چیزی را بسازیم که مردم می‌خواهند و اینکه چگونه آن را به دستشان برسانیم.

 

اگر روی خلق شرکت میلیارد دلاری خود متمرکز شوید، احتمال زیاد به بیراهه‌ها هدایت شده و به جای اینکه انرژی خود را صرف کسب نخستین 10 دلاری بکنید فوراً جذب وعده و وعید پول سرمایه‌گذارها خواهید شد. مشکل این است که جذب سرمایه و سرمایه‌گذار بسیار متفاوت از اداره‌ی و پیشبرد یک شرکت است. بسیاری از کارآفرینان را دیده‌ام که با جذب سرمایه‌های میلیون دلاری سروصدای زیادی کرده ولی هنگامی که نوبت به ایجاد یک کسب‌وکار رسیده است کاملاً شکست خورده‌اند.

 

فوت و فن کارها را به خوبی فراگیرید و یاد بگیرید که چگونه به نحوی موفق کسب‌وکار خود را بسازید بدون اینکه میلیون‌ها دلار پول سرمایه‌گذار را در دست خود داشته و آن را در معرض خطر قرار دهید. این امر تجربه، قابل‌اتکا بودن، و شایستگی لازم را به شما خواهد داد.

 

  1. این شرکت 1000 دلاری ممکن است بزرگتر از آن چیزی باشد که ابتدا فکر می‌کردید

تفکر درباره‌ی مفاهیم میلیارد دلاری بزرگ در واقع یک محدودیت است، زیرا که معمولاً به ایده‌های بدی منجر می‌شود. سرمایه‌گذار و کارآفرین مشهور Y Combinator «پل گراهام» عقیده دارد که بهترین ایده‌ها چیزهایی هستند که وی به آن «اسباب‌بازی» می‌گوید، یا ایده‌هایی که شما آن‌ها را نادیده می‌گیرید چونکه فکر نمی‌کنید یک فرصت یک میلیارد دلاری باشند.

 

همانطور که می‌بینید، مردم تمایل دارند برای سادگی پول خرج کنند. زمان خود را صرف این کنید که ایجاد یک استارتاپ قابل توسعه دقیقاً مستلزم چه چیزهایی است و با این روش احتمال خود را برای یافتن موفقیت با گروه‌های وسیعتری از مشتریان افزایش دهید.

 

و این در نهایت به ترفند خارق‌العاده‌ی ما منتج می‌شود: یکی از بهترین راه‌ها برای ساختن چیزی بزرگ، ساختن چیزی کوچک و بزرگ کردن تدریجی آن است.

 

 

خب، حال چگونه یک استارتاپ 1000 دلاری بسازیم؟

این‌ها درس‌ها و تجربیاتی است که خودم از استارتاپ 1000 دلاری‌ام کسب کرده‌ام:

 

روی یک گزاره‌ی ارزشی ساده تمرکز کنید. مزیتی که به عنوان یک شرکت کوچک دارید تمرکز تمام و کمال است. یک نقطه از درد و یک بخش واحد از بازار را انتخاب کرده، و برایشان راهکار ارائه دهید.

 

برای کسب‌وکار 1000 دلاری خودم، iDoneThis، محصول آنقدر ساده بود که مردم به من می‌خندیدند و فکر هم نمی‌کردند که کسی برای این ایده پولی بپردازد – و اینگونه بود که فهمیدم روی چیز خوبی دست گذاشته‌ام.

 

قبل از اینکه بسازید بفروشید. رسیدن به درآمد پایای 1000 دلاری یعنی با نهایت سرعت ممکن یاد بگیرید که مشتریان چه می‌خواهند و برای چه چیزی حاضرند پول بدهند.

 

Zirtual که یک سرویس دستیار شخصی مجازی است، قبل از اینکه حتی یک تکه از فناوری واقعی بسازد درآمد آغازین خود را به هزاران دلار رسانید. موسس آن «مارن کیت داناوان» شرکت خود را روی صفحات‌گسترده، جدول‌ها، فرم‌های گوگل، و توسعه‌دهندگان وب به پیش برد. قبل از تولید بفروشید تا بدانید که آیا همان چیزی را می‌سازید که مردم می‌خواهند یا خیر و بدین صورت ماه‌های زیادی صرف تولید محصولی نخواهید کرد که فقط خودتان آن را می‌خواهید و نه کسی دیگر.

 

حداقل قیمت ممکن را روی محصول بگذارید. به راحتی ممکن است در دام بحث‌های طولانی و بی سرانجام در مورد قیمت گذاری بیافتید – ولی نتیجه این امر تنها امروز فردا کردن و تعلل بی مورد است. این چیزها مهم نیستند زیرا همیشه قابل تنظیم کردن هستند.

 

یک برنامه‌ی حداقل قیمت‌گذاری را دنبال کنید – ممکن است از همان ابتدا درآمد زیادی کسب نکنید ولی این یک واقعیت ساده و حیاتی است که قبل از پیشروی باید آن را یاد بگیرید. نباید از اینکه یک استارتاپ 1000 دلاری را شروع می‌کنید خجالت‌زده شوید – بهتر است که با یک شرکت کوچک به موفقیت رسید تا اینکه به سرعت رشد کرده ولی مخاطبین خود را سرخورده کنید.

 

پس... آمادگی این را دارید که کارها را پیش ببرید... به آرامی؟


منبع:کاریا

  • geek