زندگی یک گیک

خاطرات مختصری از علایق یک گیک

زندگی یک گیک

خاطرات مختصری از علایق یک گیک

پیوندهای روزانه

۵ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

این متن نوشته ای از اوان ویلیامز یکی از غول های کارآفرینی و موسس دو وبسایت از ده وبسایت برتر دنیای اینترنت یعنی بلاگر و توییتر است. او این مطلب را در یکی از وبسایت های اخیر خود، یعنی “مدیوم” منتشر کرده است. به نظر می رسد بتوان به حرف های این پیر طریقت اعتماد کرد.


فرمول موفقیت یک کارآفرین:


۱- با آدم های فوق العاده کار کن.

در پیدا کردن شریک کاری و استخدام افراد، اصلا کوتاه نیایید. و همچنین با افرادی که افق دید کوتاهی دارند و یا تمایلات خود محور دارند کار نکنید.

۲- چالش های بزرگ را ترجیح دهید.

کاملا ساده است. چیزهای سخت ارزش بیشتری دارند. و چیزهای ساده نیز خیلی با ارزش نیستند. صعود به قله کوه به خاطر سخت بودنش، قابل تقدیر است. اگر آسان بود، همه می توانستند این کار را انجام دهند.

۳- تمرکز.

به اکثر چیزها نه بگو. همراه شدن ها. مردم. قهوه خوردن ها. پروژه ها. تنها تعداد اندکی از آن ها اهمیت دارند.(بله، تشخیص دادن مهم ها، کار سختی است.) خودتان را گیج نکنید.

۴- مراقب خودتان باشید.

وقتی نمی خوابید، تغذیه خوبی ندارید، ورزش یا تمرین نمی کنید و زندگی بدون آدرنالین را برای مدت زیادی تجربه می کنید، عملکرد شما مختل می شود. تصمیمات شما هم مختل می شوند. حتی شرکت شما هم مختل می شود.

۵- به اطرافیان خود  اهمیت بدهید و به آن ها عشق بورزید.

اگر شرکت شما شکست خورد، زندگی شما هنوز شکست نخورده است. ولی اگر در روابط عاشقانه خود شکست بخورید، این بار می توان گفت زندگی تان معیوب شده است.


منبع:کاریا

  • geek

“یک بار یکی از دانشجویان دانشگاه هاروارد از من پرسید مؤثرترین مهارت مدیریتی که در زمان مربیگری‌ام در منچستریونایتد داشتم، چه بوده است؟ به او گفتم یک چیز ساده: من اسم همه را می‌دانستم. من حتی نام مسئولان خدماتی، مسئولان زمین چمن و تمام افرادی را که در بخش‌های مختلف فعالیت داشتند، می‌دانستم. این‌که شما آن‌ها را با اسم‌شان صدا بزنید و هر روز مثلاً بگویید «صبح بخیر کلیر یا صبح بخیر رابرت» خیلی مهم است، چون آن‌ها می‌فهمند که برای شما مهم هستند.” (سر الکس فرگوسن؛ این‌جا)

به‌رسمیت شناخته شدن هویت و دریافت احترام جزو ساده‌ترین و حیاتی‌ترین اصول روابط انسانی هستند که هر انسانی نیازمند آن‌ها است. اگر به سیر تحول نظریات مدیریت در طول تاریخ مدیریت مدرن در صد و اندی سال اخیر نگاه کنیم، می‌بینیم که سال‌هاست نظریات تیلور که به انسان‌ها نگاهی هم‌چون ماشین داشت منسوخ شده‌اند؛ انسانی که با داده‌ای به‌نام پول، دست به هر کاری می‌زند. جنبش روابط سازمانی از میانه‌های دهه‌ی ۱۹۳۰ به مدیران سازمان‌ها یادآوری کرد که برای انجام کارها با “انسان” مواجه‌اند؛ انسانی که شخصیتی شایسته‌ی احترام کامل دارد. با ظهر نظریات ره‌بری سازمانی در دهه‌های پس از آن و انباشت تجربیات مدیران برجسته‌ی تاریخ در طول سالیان دراز پس از آن، اهمیت وجودی انسان در اداره‌ی سازمان تا آن‌جا بالا رفت که امروزه از نیروی انسانی نه با عنوان منبع، بلکه با عنوان “سرمایه‌ی انسانی” یاد می‌شود. سازمان‌ها برای توسعه و بقا نیازمند نوآوری هستند و چه کسی جز انسان می‌تواند نوآوری را خلق کند؟

با این حال بسیاری از مدیران سازمان‌ها یک نکته‌ی مهم را فراموش می‌کنند که “هویت انسانی” نه به جایگاه فرد در سازمان وابسته است و نه به میزان دانش و مهارت. هویت انسانی، گوهری وجودی و شایسته‌ی احترام و موهبتی است که از جانب خداوند متعال به همه‌ی انسان‌ها اعطا شده است. با چنین نگاه و تفکری، فرقی نمی‌کند یک مدیر با دربان و آبدارچی در ارتباط است یا با مدیر زیردست یا متخصص نابغه‌اش. یک مدیر و ره‌بر سازمانی بزرگ، همواره با همه‌ی انسان‌ها براساس هویت محترم انسانی‌شان برخورد می‌کند، به‌واسطه‌ی جایگاه سازمانی‌‌اش کسی را تحقیر نمی‌کند. اغلب مدیران آگاهانه دست به چنین رفتاری نمی‌زنند چون به والا بودن ارزش‌های انسانی باور دارند. اما عادت‌های رفتاری و نگاه‌های غلط ما به زندگی و دنیا، باعث می‌شوند که خروجی رفتار ما به‌عنوان مدیر از جنس دیگری باشد. شاید بد نباشد که هر از گاهی از زیردستان و همکاران‌مان بخواهیم تا بدون هیچ هراس و چاپلوسی، واقعیت احساس خود را در مورد ما و رفتارمان به‌عنوان مدیر به ما بگویند.

جالب است که سر الکس فرگوسن ـ بزرگ‌ترین مربی تاریخ فوتبال ـ همین اصل احترام گذاشتن و هویت‌بخشی را بزرگ‌ترین اصل مدیریتی خود دانسته است. به آدم‌ها بدون توجه به جایگاه و نقش‌شان در تیم این حس را بدهید که “مهم هستند”؛ آن‌وقت ببینید که چگونه از جان و دل با بالاتربن استاندارد عمل‌کردی‌شان برای موفقیت تیم می‌کوشند.


منبع:گزاره ها

  • geek

اگر شما برنامه نویس یا طراح سایت هستید همیشه با این سوال دست و پنجه نرم کردید که بهتره فریلنسر باشم؟ یا کار تمام وقت بگیرم؟ در یکی دو سال گذشته یک گزینه دیگر هم به راه حلهای احتمالی این صورت مسئله اضافه شده و آن هم شروع کردن یک استارتاپ است.

جواب این جور سوالها مثل همه سوالهای سخت زندگی، بستگی به شخصیت و جهان بینی افراد دارد ولی از دید من کاملا مشخص هست که: “فریلنسری به هیچ وجه آینده درخشانی ندارد”.

اگر در حال حاضر فریلنسر هستید به دلایل زیر پیشنهاد میکنم که بیشتر به ۲ گزینه دیگر فکر کنید.

۱)       رشد تکنولوژی انقدر سریع (و غیر قابل پیشبینی) است که ۵ سال آینده معلوم نیست که کسی به استعداد های شما احتیاج داشته باشد.

در حال حاضر طراحی یک وبسایت کار هر کسی نیست. سالها تجربه و دانش لازم دارد. ولی آیا ۵ سال، ۱۰ سال آینده هم همینطور خواهد بود؟ در گذشته تنها تولیدکنندگان با دانش و مجرب صدا و سیما قادر به طراحی و تولید یک محتوای ویدیو ای با کیفیت بودند، اما در حال حاضر همه ما با در اختیار داشتن اینترنت، iMovie و iPhone 6  میتوانیم نه تنها یک سریال بلکه پس از تولید، آن را در مقابل چشمان میلیون ها انسان دیگر قرار دهیم.

طراحی و توسعه وبسایت ها نیز به احتمال زیاد دموکراتیزه خواهد شد. همین الان هم استارتاپ هایی هستند که با ابزار مختلف و گاه با هوش مصنوعی به دنبال آسان تر کردن طراحی سایت برای افراد کم تجربه و مبتدی هستند. شاید به خروجی آنها نگاه کنید و به خودتان بگویید که انسان همیشه با استعداد تر از چندتا الگوریتم و قالب از پیش طراحی شده عمل میکند. ولی فقط یادتان باشد که روزی روزگاری هیچ کس فکر نمی کرد که در بازی شطرنج یک کامپیوتر، کاسپاروف را شکست دهد!

۲) نسل بعدی برنامه نویسان انقدر از شما ماهر تر هستند که ۵ سال آینده کسی به استعداد های شما احتیاج ندارد

حدس میزنم اکثر کسانی که این مقاله را میخوانند حداکثر متولد ۱۳۷۰ هستند و برنامه نویسی رو از دبیرستان یا راهنمایی شروع کرده اند. اسم این نسل رو میگذاریم برنامه نویسان مهاجر. نسل فعلی قبل از اینکه صحبت کردن رو یاد بگیرند، طرز استفاده از تبلت و آیفون رو یاد گرفتند و کمی بزرگ تر شوند قدرت جذب زبان ها، فریمورک ها و مفاهیم جدید برنامه نویسی را خیلی بهتر از من و شما خواهند داشت. همانطور که مهاجران ایرانی به لوس آنجلس هنوز سفارش دادن همبرگر تو مکدونالد را توسط اشاره به عکس انجام میدهند ولی بچه هایشان روان ۲ زبانه صحبت میکنند، نسل بعدی بسیار سریع تر و راحت تر و ارزان تر از شما کار خواهد کرد و رقابت با نسل بعدی بسیار سخت خواهد بود.

۳)  وقتی برای بقیه سایت درست میکنید هیچ وقت با مشتری و مخاطب آن سایت ها سر و کله نمیزنید. 

فکر میکنم همه موافقیم که دانش کسب و کار را در حین کار و عمل میشود یاد گرفت (نه لزوما از درس و کلاس و غیره). وقتی که یک فریلنسر سایتی برای مثلا مجله آفتاب، یا شرکت تراکتورسازی می سازد، تحویل به موقع پروژه مهم هست، ولی موفقیت نهایی آن کسب و کار هیچ وقت مهم نیست و طراح سایت هیچ وقت با مشتریان مجله خوان یا تراکتور سوار آشنا نمیشود. در نهایت طراح هیچ چیز در مورد فروش، تجربه کاربری، مشکل و راه حلهای بعدی این کسب و کارها یاد نمیگیرد و در نهایت بیزنس فریلنسری خودش را نیز نمیتواند گسترش دهد.

۴)  فریلنسر ها سهمی از کیک ندارند!

کارمندان به دنبال حقوق بازنشستگی هستند، و کارآفرینان به دنبال فروختن یا به بورس رساندن استارتاپشان. ولی فریلنسر ها نه بازنشسته میشوند و نه در کسب و کاری سهیم هستند. شاید در حال حاضر ۵ میلیون یا ۱۰ میلیون برای هر  پروژه بگیرید و باهاش سه چهارتا Macbook و iMac و غیره بخرید ولی اگر کمی حساب کتاب کنیم میبینیم که از نظر مالی نیز فریلنسری آینده درخشانی ندارد. مثلا اگر یک آپارتمان ۸۰ متری در تهران متوسط ۴۰۰ میلیون تومان قیمت داشته باشد (متری ۵ میلیون)، و شما سالی ۱۰ تا پروژه ۵ میلیونی هم انجام دهید، ۸ سال طول میکشد که بتوانید آن آپارتمان را خریداری کنید (تازه اگر همه پولتان را پس انداز کنید و قیمت آپارتمان ثابت بماند.)

۵)  استرس فریلنسری کمتر نیست.

زندگی کارآفرینی و کارمندی دارای استرس های بسیاری است. شاید خیلی ها به این دلیل فریلنسر شدند که میخواستند ساعت های خودشان را داشته باشند و رئیس خود باشند و اگر خواستند با آرامش بتوانند تا ۴ صبح نشسته و با کد کلنجار بروند. ولی در عمل همه ما میدانیم که فریلنسری هم استرس های خاص خودش را دارد.  برای شروع، کارفرما ها در اکثر مواقع از سواد و هوش اینترنتی کمی برخوردار هستند و ایده هایی که برای سایت خودشان دارند عمیقا اشتباه است. در ضمن دنبال مشتری و پرداخت دویدن هم استرسهای کاری خودش را دارد و فریلنسرها اکثرا نمیتوانند روی جریان نقدینگی ثابتی در ماه حساب کنند.


و اما راه حل چیست؟ اولین کاری که یک فریلنسر باید بعد از خواندن این مقاله انجام دهد (البته اگر موافق نتیجه گیری های آن باشد،) این است که به خودش قول دهد که استعداد فنی خود را خرج وبسایت های مردم و شرکت های راندوم مختلف نکند. برنامه نویسی موفق است که رابطه دراز مدت تر و عمیق تری با پروژه ای برقرار کند.

از نظر من برنامه نویسی که حداقل دو  سال خود را برای بهتر کردن و مفید تر کردن یک وبسایت صرف میکند (از طریق ابعاد مختلف) خیلی بهتر از یک برنامه نویس هست که در دو سال گدشته روی ۲۰ سایت کار کرده است اما روی هر کدام به اندازه یک ماه وقت گذاشته است. برنامه نویس اول، قوی تر، با تجربه تر و با شناخت بهتری از مشتری، تجربه کاربری، و مدل کسب و کار آن پروژه بیرون خواهد آمد.

ولی این به این معنی نیست که کارمندی و کارآفرینی هم لزوما راه حل مناسبی هستند. به نظر من ترکیبی از کارآفرینی و کارمندی میتواند تجربه سازنده ای برای خیلی از توسعه دهندگان و برنامه نویسان جوان باشد: کار کردن برای یک استارتاپ، هم شما را در محیط خلاق و آموزنده قرار میدهد و هم ریسک بالایی برای شما نخواهد داشت. در ضمن این امکان هم همیشه هست که برای نگاه داشتن افراد با استعدادی مانند شما، آن استارتاپ قسمتی از سهام خود را در کنار حقوق به شما بسپارد.


منبع:Karya

  • geek

این روزها حرف و حدیث درباره‌ی فقدان امنیت شغلی در محل کار زیاد است، وقایعی مثل تعدیل نیرو، تغییر ساختار، ادغام و تغییر سهم مالکیت، بسیاری از کارگران و کارمندان را به وحشت می‌اندازد که آیا شغلی را که امروز دارند، فردا هم خواهند داشت؟ این عدم اطمینان، در بعضی جاها، باعث شده کارگران روحیه‌شان را از دست بدهند و دیگر تمایل نداشته باشند حداکثر تلاششان را به خرج دهند. از این‌ها که بگذریم، آن‌ها با خود می‌گویند : «اگر قرار است به زودی از این سازمان بروم و شغلم را به کل تغییر دهم، چرا باید تمام توجه و تلاشم را صرف آن کنم؟»


درست است که آدم در مقابل سی سال کار هر روزه، یک نشان افتخار دریافت می‌کند و یک حقوق بازنشستگی دائمی برایش می‌ماند، اما زمانی که در کار نهایت سعی و تلاش خود را نکنید، کسی که بیشترین رنج را متحمل می‌شود خود شمایید!


حال سؤال این است : چرا؟ چرا بیشترین رنج را خود شما متحمل می‌شوید؟ برای شروع باید بگویم احساس برتری، عادتی است که نمی‌توان آن را مثل شیر آب باز و بسته کرد. حالا چه خود را متعهد کنیم که نهایت سعی خود را انجام دهیم، چه خود را شرطی کنیم که کمتر از حد توانایی‌هایمان تلاش کنیم، به هر حال بنده‌ی عادات خود هستیم. تغییر هر روشی که در زندگی‌مان به کار می‌گیریم، سهل و آسان نخواهد بود. هرگز به اشتباه گمان نکنید که امروز می‌توانید توانایی‌ها و اشتیاقتان را پنهان کنید و فردا قادرید همه را به کار گیرید. برای درک بهتر این مطلب، یکی از عادت‌های روزانه‌تان را در نظر بگیرید – چقدر اتاق خوابتان را مرتب نگه می‌دارید؟ اگر از آن دسته آدم‌هایی هستید که پیراهن و شلوارشان را روی دسته صندلی (یا روی زمین) می‌اندازند و وسایل خود را پخش و پلا می‌کنند، چقدر برای شما سخت خواهد بود که این عادت را تغییر دهید و همه‌ی لباس‌هایتان را تا کنید و مرتب و منظم در کمد یا کشوی خود قرار دهید؟ شرط می‌بندم که به این نتیجه خواهید رسید که پیروی از الگوی جدید و دنبال کردن آن نزدیک به غیرممکن است چرا که بعد از یکی دو روز به سراغ الگوی قبلی خود برمی‌گردید و دوباره جوراب‌هایتان را در می‌آورید و روی صندلی می‌اندازید، درست مثل سابق! همین وضع در کار و حرفه‌تان نیز صادق است. در محیط کارتان، شما یا خود را متعهد می‌کنید که به نحو احسن کار خود را انجام دهید یا از این الگو پیروی می‌کنید که فقط کار را به انجام برسانید.


به همین دلیل است که اگر در شغل و حرفه‌تان به دنبال امنیت هستید، جای اشتباهی به دنبال آن می‌گردید چرا که هیچ امنیتی در هیچ شغلی وجود ندارد. امنیت درون خود شماست. کلید و راه حل افزایش امنیت شغلی این است که در هر کاری که انجام می‌دهید، عالی عمل کنید و آن را به بهترین شکل ممکن انجام دهید و به طور مداوم مهارت‌هایتان را گسترش دهید. به آنچه گفته شد، نگرش بسیار مثبت و توانایی همکاری با دیگران را نیز اضافه کنید … حالا شما امنیت شغلی دارید!


وقتی شما تمام تلاشتان را می‌کنید، مردم متوجه می‌شوند. البته شاید بلافاصله تشویق نشوید، ولی با این کار وجهه و اعتباری برای خود ایجاد می‌کنید که این اعتبار در جایی که هم‌اکنون در آن شاغلید بسیار به شما خدمت خواهد کرد و بی‌تردید در هر جای دیگری که در آینده کار کنید، برایتان مؤثر و در خدمت شما خواهد بود.


نتیجه‌ی نهایی این است : کم کاری فقط به خودتان صدمه می‌زند؛ بنابراین اگر می‌خواهید امنیت شغلی واقعی به دست آورید، از خود بپرسید :


آیا من هر روز مشتاقانه آنچه را در توان دارم در محل کار عرضه می‌کنم؟

آیا با دیگران همکاری و از سعی و تلاش ایشان حمایت می‌کنم؟

آیا نگرشی مثبت دارم؟

آیا در کاری که انجام می‌دهم یاد می‌گیرم چگونه بهتر شوم؟

آیا مهارت‌هایی را که در آینده در حیطه کاری‌ام مهم خواهند بود پرورش و گسترش می‌دهم؟

 


به این سؤالات پاسخ دهید و خود را دوباره ارزیابی کنید. در نهایت وقتی بتوانید با یک صدای بلند در پاسخ به این سؤال‌ها «بله» بگویید، چنان امنیت شغلی خواهید داشت که هیچ کس نمی‌تواند آن را از شما بگیرد.


فرانک تایگر :


آینده شما به خیلی چیزها بستگی دارد، بیش از هر چیز به خودتان.


  • geek

رازی که هرگز در مدرسه و دانشگاه به شما آموزش داده نمی‌شود.


اصل دو یا سه برابر کردن درآمد کنونی‌تان بسیار ساده است، اما درک کامل و پیاده‌سازی این اصل به کمی تغییر در طرز فکر و نگرش شما احتیاج دارد. خبر خوب این که به محض درک کامل این اصل یگانه و تأثیرگذار، با اینکه ساعات کاری‌تان مشابه قبل یا حتی کم‌تر از قبل است اما تمام محدودیت‌هایی که خواسته یا ناخواسته بر درآمد خود اعمال کرده‌اید از بین خواهد رفت.


بگذارید این طور فرض کنیم که درآمد کنونی شما ۵ میلیون تومان در ماه است و می‌خواهید آن را دو برابر کنید. واقعاً چقدر احتمال دارد سری به بازار کار بزنید و شغلی با درآمد ۱۰ میلیون تومان در ماه پیدا کنید؟ حتی اگر شما خویش‌فرما یا مالک کسب و کار خودتان باشید که خدمات ویژه‌ای به مشتریانش ارائه می‌دهد باز هم جذب مشتری بیشتر و دو برابر کردن درآمدتان از طریق ارائه خدمات بیشتر و باکیفیت‌تر واقعاً سخت است.


چرا در حال حاضر درآمد شما محدود است


اگر شما هم مثل اکثر مردم باشید، احتمالاً زمان خود را با پول مبادله می‌کنید، یعنی برای ساعات مشخص و معلومی کار می‌کنید و نسبت به ساعات کاری خود حقوق و دستمزد دریافت می‌کنید. فرقی هم نمی‌کند شما سرایدار یا مدیرعامل یک شرکت باشید، به هر حال درآمد شما به حضور شما در محل کار و اختصاص ساعات مشخصی در روز به کارتان بستگی دارد.


درآمد کنونی شما با عوامل زیر محدود شده است …


تعداد ساعتی که کار می‌کنید.


مقدار ارزشی که تولید می‌کنید و متناسب با آن حقوق دریافت می‌کنید.


چطور ارزش خود را افزایش دهیم


حتی اگر ساعات کاری سرایدار و مدیرعامل شرکت یکسان باشد، باز هم همه‌ی ما به خوبی می‌دانیم مدیرعامل شرکت حقوق بیشتری دریافت خواهد کرد، چون ارزش بیشتری برای شرکت تولید می‌کند. این که بخواهید برای افزایش درآمدتان ساعات کاری خود را دو یا سه برابر کنید نتیجه‌ای جز خستگی و ناامیدی به دست نخواهید آورد… شاه کلید دو یا سه برابر کردن درآمد افزایش ارزش تولیدی است؛ بنابراین اگر می‌خواهید درآمد خود را سه برابر کنید ارزش خود را افزایش دهید.


برای برخی  افراد، این افزایش ارزش به معنای بازگشت به دانشگاه و گرفتن مدرک فوق‌لیسانس یا دکترا است و برای برخی  دیگر به معنای گذراندن دوره‌های آموزشی فوق‌العاده است… و مطمئناً این کارها به افزایش درآمد شما کمک خواهد کرد. به هر حال مگر اینکه سطح تحصیلات و آموزش و تجارب خود را به نحو چشم‌گیری تغییر دهید وگرنه پیدا کردن شغلی که حقوقش دو یا سه برابر درآمد شما از شغل قبلی‌تان باشد بسیار بعید است.


برای دو یا سه برابر کردن درآمدتان باید به یک سؤال مهم پاسخ دهید…


چرا مدیرعامل شرکت بیشترین حقوق را دریافت می‌کند؟


این مورد به اصل کلیدی این مقاله اشاره می‌کند که تمام محدودیت‌های موجود بر روی درآمد کنونی‌تان را از بین می‌برد و آن اصل این است…


اهرم – توانایی انجام کار بیشتر در زمان کمتر.


مدیرعامل و سرایدار هر دو به خاطر نتایج تولیدی‌شان حقوق دریافت می‌کنند. با این حال، از آنجا که مدیرعامل با شیوه به کار بردن اهرم آشناست و از آن به خوبی استفاده می‌کند مسلماً در مقایسه با سرایدار نتایج باارزش‌تری تولید خواهد کرد. مدیرعامل‌ها، کل یک شرکت و نتایج تولیدی‌اش را کنترل می‌کنند در حالی که یک سرایدار فقط نتایج سخت‌کوشی خودش را کنترل می‌کند.


پول و مردم هر دو می‌توانند به عنوان اهرم استفاده شوند. مدیرعامل‌ها در مقایسه با زمانی که خودشان مجبورند همه‌ی کارها را به تنهایی انجام دهند می‌توانند با اهرم کردن سرمایه شرکت (پول) و کارکنان (مردم) نتایج خیلی بزرگ‌تری ایجاد کنند.


چطور می‌توانیم این اصل را بر روی درآمد کنونی‌مان اعمال کنیم


اگر می‌خواهید درآمد خود را دو یا سه برابر کنید باید اهرم‌های بیشتری ایجاد کنید. اگر به ساختار یک شرکت نگاهی بی اندازید، متوجه خواهید شد که کارمندان کمترین حقوق را دریافت می‌کنند و مدیران میانی سازمان یک پله بالاتر از کارمندان هستند و به همین دلیل حقوق بیشتری دریافت می‌کنند. علت اصلی حقوق بیشتر مدیران میانی این است که این مدیران به جای این که  خودشان به تنهایی تمام کارها و وظایف را انجام دهند از اهرمی به نام کارمندان برای تولید نتایج بیشتر، باکیفیت‌تر و باارزش‌تر استفاده می‌کنند.


و این روند در کل ساختار یک شرکت تکرار می‌شود. معاون مدیرعامل درآمد بیشتری دارد چون از چند مدیر میانی در سازمان به عنوان اهرم استفاده می‌کند و مدیرعامل شرکت درآمدش از سه گروه قبلی بیشتر است چون از چند معاون مدیرعامل به عنوان اهرم استفاده می‌کند و در نهایت مدیرکل شرکت یا سازمان بیشترین حقوق را دریافت می‌کند چون از همه‌ی افراد مجموعه‌ی خود به عنوان اهرم استفاده می‌کند.


بنابراین یکی از راه‌های دو یا سه برابر کردن درآمد کنونی‌تان افزایش اعتبار و رنک خود در ساختار سازمانی است، فقط با افزایش کیفیت خروجی مسئولیت‌ها و وظایف کنونی‌تان نمی‌توانید به این مهم دست یابید اما اگر هم زمان با یافتن فرصت‌هایی برای پیشرفت در سازمان، مهارت‌های مدیریتی و رهبری خود را توسعه و بهبود دهید شانستان برای افزایش رتبه در شرکت بیشتر خواهد شد.


خطر صعود از نردبان ترقی در شرکت


صعود از نردبان ترقی در شرکت چندان روش هوشمندانه‌ای نیست چون با اینکه هیچ کار اشتباهی انجام نداده‌اید اما باز هم ممکن است که  از دیگران عقب بی افتید و یا کنار گذاشته شوید. راه عاقلانه‌تر برای استفاده از اهرم این است که نگاهی به بیرون از سازمان و شغل کنونی‌تان بی اندازید و وقتی را برای راه‌اندازی کسب و کار شخصی و یا رشد سرمایه‌گذاری‌هایتان اختصاص دهید.


وقتی عمیقاً در مورد روش دوم فکر کنید متوجه خواهید شد که همین الان هم افرادی هستند که درآمدشان بیشتر از مدیرعامل یا حتی مدیرکل یک شرکت است. این افراد معمولاً صاحبان کسب و کارها و یا سهام‌داران یک شرکت سهامی عام هستند. این افراد باهوش بدون اینکه سری به شرکت بزنند و درگیر جزئیات هدایت و کنترل شرکت شوند از همه افراد شرکت به ویژه مدیرعامل‌ها به عنوان اهرم استفاده می‌کنند و برای خود یک درآمد فوق‌العاده ایجاد می‌کنند.


با رشد کسب و کار شخصی‌تان، به تدریج می‌توانید به جایگاه مدیرعامل و صاحب کسب و کار دست یابید. با پیروی از این روش، شما سیستمی کارآمد ساخته‌اید که از پول و زمان مردم دیگر برای تولید نتایجی فوق‌العاده استفاده می‌کند که به تنهایی حتی نمی‌توانستید به ۱ درصد از این نتایج هم دست یابید. برای کسب اهرم مالی و تقویت آن باید درآمد خود از محل کسب و کارتان را در املاک و مستغلات و بازار سهام سرمایه‌گذاری کنید.


چطور می‌توانیم واقعاً درآمد خود را دو یا سه برابر کنیم


اگر واقعاً می‌خواهید درآمد خود را به نحو چشم‌گیری افزایش دهید، باید با شیوه به کار بردن اهرم و افزایش و تقویت آن آشنا شوید. مطمئناً روند استفاده از اهرم فرآیندی یک شبه و زود بازده نیست، اگر می‌خواهید از این روند نتایج خارق‌العاده‌ای به دست آورید باید مهارت‌های خود را افزایش دهید و برای کسب نتایج بیشتر دست به کار شوید. به هر حال هر چه زودتر شروع کنید … نتایج هم زودتر پدیدار خواهند شد.


ده سال بعد، قطعاً حقوق شما افزایش یافته است اما بنده تضمین می‌کنم که هرگز نمی‌توانید درآمدتان را از طریق شغل کنونی‌تان دو یا سه برابر کنید. با این حال می‌توانید در طول این ده سال از اوقات فراغت خود استفاده کنید و با راه‌اندازی کسب و کارها، سرمایه‌گذاری در بازار سهام، بازار سکه و طلا و املاک و مستغلات درآمد خود را دو یا سه برابر کنید.


در پایان روز دو نوع انسان در این دنیا وجود دارند…


آن‌هایی که اهرم شده‌اند و افرادی که اهرم ساخته‌اند.


اینکه جزء کدام گروه باشید به خودتان بستگی دارد.


  • geek