زندگی یک گیک

خاطرات مختصری از علایق یک گیک

زندگی یک گیک

خاطرات مختصری از علایق یک گیک

پیوندهای روزانه

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ایده» ثبت شده است

اگر می‌خواهید در رقابت موجود در بازار جان سالم به در برید و جایگاهی را که متناسب با درجه و کیفیت شما باشد کسب کنید، باید مهارت‌های مشخصی را فرابگیرید.

بدون در نظر گرفتن رشته‌ای که انتخاب می‌کنید، پزشکی، حقوق، سیاست و یا کسب‌و کار، استخدام و ترفیع بیش از آنکه بر پایه مدرک و تخصص تکنیکی باشد، به ارتباط و مهارت‌های شخصی مرتبط است. در این‌جا ۹ مهارت برای رسیدن به موفقیت را برایتان بیان می‌کنیم:

۱- ارتباطات
به سختی می‌توان شغلی را یافت که در آن به مهارت‌های ارتباطی نیازی نباشد. ارتباط می‌تواند گفتاری و یا نوشتاری باشد که شامل مهارت شنیدن نیز می‌شود. داشتن مهارت‌های ارتباطی به شما این امکان را می‌دهد که از توانایی‌های خود به طور موفقیت‌آمیزی استفاده کنید. به هنگام انجام کار نیاز دارید که با افراد مختلفی در مورد موضوعات متفاوتی ارتباط داشته باشید. عدم ارتباط فاجعه بزرگی است.

“برای ارتباط مؤثر باید بدانیم که درک همگی ما در رویارویی با جهان متفاوت است و باید از این موضوع به عنوان راهنمایی برای برقراری ارتباط با دیگران بهره ببریم.” -تونی رابینز

۲- مهارت‌های ارائه
این مهارت بسیار مرتبط با مهارت ارتباط است، اگرچه به توجه جداگانه‌ای نیازمند است چرا که ارائه ایده یا داستان موفقیت کسب‌وکار که بتواند توجه مخاطبین را جلب و آنان را مجذوب کند، به تنهایی موفقیت محسوب می‌شود. هر چه مؤثرتر برای خود یا شرکت خود بازاریابی کنید، محبوبیت بیشتری کسب خواهید کرد و مورد توجه عموم قرار خواهید گرفت.

۳- استدلال
این مورد اهمیت بسیاری دارد. در رویارویی با مشکلات، باید آن را ریشه‌یابی کنید و این راهی مؤثر برای کنترل مشکلات است. اگر دارای مهارت‌های استدلالی باشید و در انجام آن خوب عمل کنید، به نوعی دارایی شرکت محسوب می‌شوید.

۴- سواد تکنولوژیکی
اکثر مشاغل نیازمند این مورد برای کارمندان خود هستند. برخی از مشاغل کاملا بر اساس تکنولوژی بنا شده‌اند در حالیکه تعدادی تنها برای مدیریت کارهایشان نیازمند آن هستند. در هر صورت هر کسب‌وکاری از کامپیوتر استفاده می‌کند. بنابراین مهم است مقدماتی را در مورد کامپیوتر و تکنولوژی بدانید که بدون آن پیدا کردن شغل در محیط کسب‌وکار سخت خواهد بود.

۵- تحلیل
مهارت‌های تحلیلی برای سنجیدن موقعیت و عمل کردن بر اساس آن مورد نیاز هستند. این مهارت‌های تحقیقی به شما این امکان را می‌دهند که از زوایای مختلفی به موقعیت نگاه کنید، در مورد مشکل بیشتر بدانید و بفهمید چگونه می‌توانید آن را حل کنید. به عبارت دیگر شما می‌توانید موضوع را تشخیص دهید، تحلیل کنید، توسعه دهید و ساده کنید.

۶- رهبری
این مورد برای هر شغلی مورد نیاز نیست، اما شخصیت شما را ارتقاء می‌دهد. داشتن مهارت‌های رهبری به شما این امکان را می‌دهد که همکارانتان را مدیریت کنید. مهارت‌های رهبری، محیطی بهره‌ور را ایجاد می‌کند که برای انگیزه‌بخشی و هدایت کارمندان به منظور رسیدن به اهداف سازمان مهم هستند.

۷- انعطاف‌پذیری
سازگاری به معنای مدیریت محیط‌های کاری مختلف و تعامل با وظایف و شرایط متفاوت است. انعطاف‌پذیر بودن به این معناست که شما به هنگام تغییر یا افزایش مسئولیت‌ها می‌توانید به خوبی آن‌ها را مدیریت کنید.

۸- مهارت میان فردی
حتی اگر شغل شما به ارتباط با مشتری نیاز نداشته باشد، باید مهارت‌های میان فردی را برای ارتباط با همکاران فرابگیرید. مهم است که در محیط کار روابط سالم ایجاد کنید و قادر باشید در میان مجادلات بین همکاران به کار خود بپردازید.

۹- مدیریت خشم
لازم است که به خاطر خودتان و نه تنها برای شرکت و همکارانتان بدانید چگونه خشم‌تان را مدیریت کنید. فرض کنید که کارمندی با کم‌کاری یا اختلال در نظم محیط کاری و یا هر دلیل دیگری شما را عصبی کند. نباید دچار استرس شوید یا فریاد بکشید. برای سلامتی‌تان خوب نیست، از طرف دیگر شما مسئول به هم زدن جو محیط کار هستید که مطلوب هیچکس نیست.

“نگه داشتن عصبانیت مانند گرفتن یک ذغال داغ و پرت کردن آن به سمت شخصی دیگر است؛ شما کسی هستید که خواهید سوخت.” -بودا

هرگونه سرمایه‌گذاری بر پیشرفت و بهبود این مجموعه مهارت‌ها ارزشمند است. بهترین موضوع در مورد خبره شدن در این مهارت‌ها، این است که از صنعتی به صنعت دیگر و یا از شغلی به شغل دیگر انتقال‌پذیر هستند. این مهارت‌ها در یافتن مسیرهای جدید و ساخت شخصیت حرفه‌ای قدرتمند به شما یاری می‌رسانند.

  • geek

آیا اخیراً در محل کار و مدرسه عملکرد ضعیفی دارید و به دنبال راه حلی برای بهبود تمرکز و بهره‌وری خود هستید؟ بی‌شک راهکارهای قدیمی را شنیده‌اید: نوشیدن قهوه، نرمش کردن، خواب کافی در شب و غیره. اگرچه این موارد بر بسیاری از افراد تأثیر مثبتی دارد، بر عده‌ای هم بی‌تأثیر است. در این‌جا ۸ روش علمی برای افزایش تمرکز ذکر می‌کنیم که ممکن است تاکنون به آن‌ها نیاندیشیده باشید.

۱- به موزیک بازی‌های ویدئویی گوش دهید.
موزیک بازی برای متمرکز کردن شما بر انجام کار و دوری از حواس‌پرستی طراحی شده است. آیا تابحال پیش آمده که در حین تمام کردن یک مرحله از ماریو، تمرکز خود را از دست داده‌ باشید؟ بسیاری از موزیک‌های بازی‌ها به صورت رایگان برای دانلود قرار دارند، کافی است یکی را انتخاب کنید.

۲- پس از مطالعه به باشگاه ورزشی بروید.
اگرچه ممکن است پس از مطالعه، ورزش آخرین گزینه در ذهن شما باشد، اما تحقیقات نشان داده است، افرادی که ورزش می‌کنند، در روز بعد مطالب را بهتر به یاد می‌آوردند. حتی ورزش سبک نیز در به یاد سپردن مؤثر است.

۳- لباس مناسب بپوشید.
اگرچه طبیعی است که بخواهید با لباس راحت مطالعه کنید، اما تحقیقات نشان داده است افرادی که لباس مناسب پوشیده‌اند مشکل کمتری در تمرکز کردن دارند. بر اساس مطالعات، دانش آموزانی که در آزمایشگاه لباس فرم می‌پوشند کمتر از افرادی با لباس معمولی در آزمایشاتشان دچار خطا می‌شوند. آیا این روش برای شما کارساز خواهد بود؟ می‌توانید آن را امتحان کنید.

۴- در نور طبیعی کار کنید.
اگر در جایی بدون پنجره کار می‌کنید، سعی کنید زمانی را اختصاص دهید و از هوای آزاد و نور خورشید در طول روز استفاده کنید. اخیراً در مطالعه‌ای مشخص شد: “افرادی که از نور طبیعی استفاده کردند، در ابتدای شب از هوشیاری بالایی برخوردار بودند و افرادی که در معرض نور مصنوعی بودند در انتهای شب خواب آلود بودند.”
بنابراین اگر برای هوشیاری و تمرکز دچار مشکل هستید، از هوای آزاد استفاده کنید.

۵- گرما را تنظیم کنید.
اگرچه گرمای بیش از حد نامطلوب است، اما اگر محیط کار سرد باشد شما قادر نخواهید بود به درستی کار کنید. چه دانشی در پشت آن قرار دارد؟ اگر محل کار سرد باشد، بدن شما انرژی بیشتری صرف می‌کند تا شما را گرم نگه دارد. بدین معنی که انرژی کمتری برای تمرکز و توجه باقی می‌ماند. در یک تحقیق مشخص شد افرادی که در دمای ۲۰ درجه سانتی‌گراد کار می‌کردند، ۴۴ درصد بیشتر از افرادی که در دمای ۲۵ درجه سانتی‌گراد کار می‌کردند دچار اشتباه شدند.

۶- از گیاهان سبز استفاده کنید.
اگر در محل کار و یا اتاق خود دچار عدم تمرکز شده‌اید، سعی کنید از گیاه سبز استفاده کنید. مطالعات نشان داده است، محیط کار سبز ۱۵ درصد بهره‌وری را نسبت به محیط کار عادی افزایش می‌دهد. این کار نه تنها بر کارایی، بلکه بر روحیه و کیفیت هوای محیط نیز تأثیر مطلوبی دارد.

۷- به حیوانات بامزه نگاه کنید.
بر اساس مطالعه‌ای در ژاپن، تماشای عکس حیوانات بامزه باعث افزایش بهره‌وری می‌شود. در این مطالعه رفتار افراد پس از نگاه کردن به عکس بچه حیوان و حیوان بالغ مورد آزمایش قرار گرفت. مطالعه نشان داد: “احساس مثبت ناشی از جذابیت، با انگیزش و تمایل به پردازش اصولی مرتبط است.”

۸- همه چیز را زرد کنید.
البته نه همه چیز را، اما تحقیقات نشان داده است که رنگ زرد میزان تمرکز و هوشیاری را بالا می‌برد. چرا؟ به این دلیل که این رنگ با احساس شادی مرتبط است. یک پوستر یا عکس ساده از گل‌های زرد، میزان تمرکز و توجه شما را در طول روز افزایش می‌دهد.


منبع:پونیشا

  • geek

اگر شما برنامه نویس یا طراح سایت هستید همیشه با این سوال دست و پنجه نرم کردید که بهتره فریلنسر باشم؟ یا کار تمام وقت بگیرم؟ در یکی دو سال گذشته یک گزینه دیگر هم به راه حلهای احتمالی این صورت مسئله اضافه شده و آن هم شروع کردن یک استارتاپ است.

جواب این جور سوالها مثل همه سوالهای سخت زندگی، بستگی به شخصیت و جهان بینی افراد دارد ولی از دید من کاملا مشخص هست که: “فریلنسری به هیچ وجه آینده درخشانی ندارد”.

اگر در حال حاضر فریلنسر هستید به دلایل زیر پیشنهاد میکنم که بیشتر به ۲ گزینه دیگر فکر کنید.

۱)       رشد تکنولوژی انقدر سریع (و غیر قابل پیشبینی) است که ۵ سال آینده معلوم نیست که کسی به استعداد های شما احتیاج داشته باشد.

در حال حاضر طراحی یک وبسایت کار هر کسی نیست. سالها تجربه و دانش لازم دارد. ولی آیا ۵ سال، ۱۰ سال آینده هم همینطور خواهد بود؟ در گذشته تنها تولیدکنندگان با دانش و مجرب صدا و سیما قادر به طراحی و تولید یک محتوای ویدیو ای با کیفیت بودند، اما در حال حاضر همه ما با در اختیار داشتن اینترنت، iMovie و iPhone 6  میتوانیم نه تنها یک سریال بلکه پس از تولید، آن را در مقابل چشمان میلیون ها انسان دیگر قرار دهیم.

طراحی و توسعه وبسایت ها نیز به احتمال زیاد دموکراتیزه خواهد شد. همین الان هم استارتاپ هایی هستند که با ابزار مختلف و گاه با هوش مصنوعی به دنبال آسان تر کردن طراحی سایت برای افراد کم تجربه و مبتدی هستند. شاید به خروجی آنها نگاه کنید و به خودتان بگویید که انسان همیشه با استعداد تر از چندتا الگوریتم و قالب از پیش طراحی شده عمل میکند. ولی فقط یادتان باشد که روزی روزگاری هیچ کس فکر نمی کرد که در بازی شطرنج یک کامپیوتر، کاسپاروف را شکست دهد!

۲) نسل بعدی برنامه نویسان انقدر از شما ماهر تر هستند که ۵ سال آینده کسی به استعداد های شما احتیاج ندارد

حدس میزنم اکثر کسانی که این مقاله را میخوانند حداکثر متولد ۱۳۷۰ هستند و برنامه نویسی رو از دبیرستان یا راهنمایی شروع کرده اند. اسم این نسل رو میگذاریم برنامه نویسان مهاجر. نسل فعلی قبل از اینکه صحبت کردن رو یاد بگیرند، طرز استفاده از تبلت و آیفون رو یاد گرفتند و کمی بزرگ تر شوند قدرت جذب زبان ها، فریمورک ها و مفاهیم جدید برنامه نویسی را خیلی بهتر از من و شما خواهند داشت. همانطور که مهاجران ایرانی به لوس آنجلس هنوز سفارش دادن همبرگر تو مکدونالد را توسط اشاره به عکس انجام میدهند ولی بچه هایشان روان ۲ زبانه صحبت میکنند، نسل بعدی بسیار سریع تر و راحت تر و ارزان تر از شما کار خواهد کرد و رقابت با نسل بعدی بسیار سخت خواهد بود.

۳)  وقتی برای بقیه سایت درست میکنید هیچ وقت با مشتری و مخاطب آن سایت ها سر و کله نمیزنید. 

فکر میکنم همه موافقیم که دانش کسب و کار را در حین کار و عمل میشود یاد گرفت (نه لزوما از درس و کلاس و غیره). وقتی که یک فریلنسر سایتی برای مثلا مجله آفتاب، یا شرکت تراکتورسازی می سازد، تحویل به موقع پروژه مهم هست، ولی موفقیت نهایی آن کسب و کار هیچ وقت مهم نیست و طراح سایت هیچ وقت با مشتریان مجله خوان یا تراکتور سوار آشنا نمیشود. در نهایت طراح هیچ چیز در مورد فروش، تجربه کاربری، مشکل و راه حلهای بعدی این کسب و کارها یاد نمیگیرد و در نهایت بیزنس فریلنسری خودش را نیز نمیتواند گسترش دهد.

۴)  فریلنسر ها سهمی از کیک ندارند!

کارمندان به دنبال حقوق بازنشستگی هستند، و کارآفرینان به دنبال فروختن یا به بورس رساندن استارتاپشان. ولی فریلنسر ها نه بازنشسته میشوند و نه در کسب و کاری سهیم هستند. شاید در حال حاضر ۵ میلیون یا ۱۰ میلیون برای هر  پروژه بگیرید و باهاش سه چهارتا Macbook و iMac و غیره بخرید ولی اگر کمی حساب کتاب کنیم میبینیم که از نظر مالی نیز فریلنسری آینده درخشانی ندارد. مثلا اگر یک آپارتمان ۸۰ متری در تهران متوسط ۴۰۰ میلیون تومان قیمت داشته باشد (متری ۵ میلیون)، و شما سالی ۱۰ تا پروژه ۵ میلیونی هم انجام دهید، ۸ سال طول میکشد که بتوانید آن آپارتمان را خریداری کنید (تازه اگر همه پولتان را پس انداز کنید و قیمت آپارتمان ثابت بماند.)

۵)  استرس فریلنسری کمتر نیست.

زندگی کارآفرینی و کارمندی دارای استرس های بسیاری است. شاید خیلی ها به این دلیل فریلنسر شدند که میخواستند ساعت های خودشان را داشته باشند و رئیس خود باشند و اگر خواستند با آرامش بتوانند تا ۴ صبح نشسته و با کد کلنجار بروند. ولی در عمل همه ما میدانیم که فریلنسری هم استرس های خاص خودش را دارد.  برای شروع، کارفرما ها در اکثر مواقع از سواد و هوش اینترنتی کمی برخوردار هستند و ایده هایی که برای سایت خودشان دارند عمیقا اشتباه است. در ضمن دنبال مشتری و پرداخت دویدن هم استرسهای کاری خودش را دارد و فریلنسرها اکثرا نمیتوانند روی جریان نقدینگی ثابتی در ماه حساب کنند.


و اما راه حل چیست؟ اولین کاری که یک فریلنسر باید بعد از خواندن این مقاله انجام دهد (البته اگر موافق نتیجه گیری های آن باشد،) این است که به خودش قول دهد که استعداد فنی خود را خرج وبسایت های مردم و شرکت های راندوم مختلف نکند. برنامه نویسی موفق است که رابطه دراز مدت تر و عمیق تری با پروژه ای برقرار کند.

از نظر من برنامه نویسی که حداقل دو  سال خود را برای بهتر کردن و مفید تر کردن یک وبسایت صرف میکند (از طریق ابعاد مختلف) خیلی بهتر از یک برنامه نویس هست که در دو سال گدشته روی ۲۰ سایت کار کرده است اما روی هر کدام به اندازه یک ماه وقت گذاشته است. برنامه نویس اول، قوی تر، با تجربه تر و با شناخت بهتری از مشتری، تجربه کاربری، و مدل کسب و کار آن پروژه بیرون خواهد آمد.

ولی این به این معنی نیست که کارمندی و کارآفرینی هم لزوما راه حل مناسبی هستند. به نظر من ترکیبی از کارآفرینی و کارمندی میتواند تجربه سازنده ای برای خیلی از توسعه دهندگان و برنامه نویسان جوان باشد: کار کردن برای یک استارتاپ، هم شما را در محیط خلاق و آموزنده قرار میدهد و هم ریسک بالایی برای شما نخواهد داشت. در ضمن این امکان هم همیشه هست که برای نگاه داشتن افراد با استعدادی مانند شما، آن استارتاپ قسمتی از سهام خود را در کنار حقوق به شما بسپارد.


منبع:Karya

  • geek

کتابخانه‌هایمان را پر کرده‌ایم از انواع و اقسام کتاب‌های مربوط به موفقیت و عادات و رفتارهای افراد موفق. این کتاب‌ها را می‌خوانیم و سعی می‌کنیم در زندگی‌هایمان از آنها استفاده کنیم. بیشتر وقت‌ها این عادات کارایی ما را در زندگی بالا برده و زندگی‌مان را بهتر می‌کنند. اما مقاله امروز ما در این رابطه نیست. درمورد این نیست که افراد موفق چه می‌کنند، در مورد این است که این افراد قبلاً چه کرده‌اند.

در زیر به ۱۰ کاری اشاره می‌کنیم که افراد موفق برای رسیدن به موفقیتی که الان از آن بهره می‌برند انجام داده‌اند.

۱. بهانه نیاورده‌اند.
همه ما دو صدا داریم. یک صدایی که به شما می‌گوید سخت تلاش کنیم، روی کار کنونی‌مان تمرکز کنیم و قبل از اینکه به سراغ کار بعدی برویم اول این را تمام کنیم. یک صدای دیگر هم داریم که به ما می‌گوید دست کشیده، استراحت کنیم، تلویزیون نگاه کنیم یا در اینترنت بچرخیم.

ما در زندگی قربانی ناعدالتی هستیم، ممکن است ترفیعی باشد که شایسته آن هستیم ولی به ما نمی‌دهند. هر چه و در هر موقعیتی هم که باشیم زمان‌هایی هم اتفاق می‌افتد که با ما با بی‌عدالتی رفتار می‌شود. ممکن است برای خودمان دلسوزی کنیم و یا همه اینها را فراموش کرده، به جلو برویم و از آن فقط بعنوان یک محرک یا انگیزه‌دهنده استفاده کنیم.
نلسون ماندلا می‌توانست به زندان افتادن خود را بهانه‌ای کند برای مغلوب شدن دربرابر عصبانیت خود. اما درعوض از آن به عنوان فرصتی برای مطالعه، رشد، یادگیری و در انتها آزادی همه استفاده کرد.به بهانه‌هایتان گوش دهید. درک کنید که چرا این بهانه‌ها را دارید و بعد فکر کنید که چطور می‌توانید از آنها در جهت خوب استفاده کنید.

۲٫ فقط به آنها مربوط نبوده است.

موفقیت افرادیکه واقعاً در زندگی خود موفق بوده‌اند به این دلیل بوده است که نه فقط در زندگی خود بلکه در زندگی دیگران هم ایجاد تغییر کرده‌اند. اگر چیزی که به شما انگیزه می‌دهد چیزی بزرگتر از رسیدن به مقصد و هدفتان باشد مطمئناً سخت‌تر، طولانی‌تر و بیشتر تلاش خواهید کرد.
درست است، وقتی هدف اولیه پول درآوردن را داشته باشیم، پول درخواهیم آورد. اما بعضی ممکن است از آن پول در راه درست استفاده کنند که بسیار عالی است اما همین پول درآوردن به تنهایی هیچ دستاورد خاصی به شمار نمی‌رود.

۳٫ صبح‌های زود و شب‌های دیر.
کسانیکه در زندگی خود به موفقیت دست یافته‌اند برای آن زحمت کشیده‌اند. این ممکن است به قیمت از دست دادن بقیه قسمت‌های زندگی‌شان مثل خانوداه یا زندگی اجتماعی‌شان تمام شده باشد. اما ماموریت آن الزامی بوده است و تا زمانیکه به آن دست پیدا نکرده‌اند بقیه چیزها برایشان بی‌اهمیت می‌شود.مطمئناً سخت‌کوشی هیچ جایگزین دیگری ندارد.

۴. بهترین وسیله.
انرژی وسیله‌ای بسیار وسیع است که معمولاً درمورد آن صحبت نمی‌شود. بله از انرژی به شکل سوخت و برق همه جا صحبت می‌شود اما منظور ما سطح انرژی انسان‌هاست.واقعیت این است که هر چه انرژی بیشتری داشته باشیم، تمرکز کردن برایمان ساده‌تر خواهد شد و کیفیت کارمان بالاتر خواهد رفت.
یکی از رموز موفقیت ریچارد برانسون حفظ تناسب‌اندام عالی برای خود بود. اینکه از نظر جسمی متناسب باشیم، گردش‌خون ما به سمت مغز را بهتر کرده، هوشیاری‌مان را بیشتر کرده و تمرکزمان را بالاتر می‌برد. اینکه ورزش را بخشی از زندگی خود کنید، احتمال موفقیت شما را بالاتر خواهد بود.

۵. اصول.
چرچیل اصولی برای خود داشت. تفاوت او با بقیه آدمها این است که او به هر قیمتی که شده به اصول خود پایبند می‌ماند. شما چه اصول و قوانینی برای خود دارید؟ هر کسی باید اصولی برای خود داشته باشد و بر طبق آنها زندگی کند.
یکی از اصول شرکت اپل این بوده است که دنیای تکنولوژی را تغییر دهد و با بیرون دادن هر کدام از محصولاتشان می‌بینیم که بر این اصل پایبند هستند.برای خود قوانینی طراحی کنید که شما را در زمان‌های سخت هدایت کنند. این قوانین به هیچ قیمتی نباید تغییر کند.

۶. تردید، اما ایمانی ناگسستنی.
همه ما زمان‌هایی درگیر تردید می‌شویم. حتی بهترین ما شک می‌کنیم که به آرزویمان می‌رسیم یا نه. چیزی که افراد واقعاً موفق را از آنهایی که هیچوقت به قدرت واقعی خود نرسیدند متمایز می‌کند داشتن ایمانی ناگسستنی به این حقیقت است که کاری که می‌کنند درست است.
حتی اگر زمان‌هایی دچار تردید شوند، خیلی زود از این حالت بیرون می‌آیند، درحالیکه بقیه اسیر آن تردید شده و دست از ادامه راه می‌کشند.
شما هم می‌توانید لحظات تردید خود را داشته باشید، چون انسان هستید. اما نباید بگذارید آن تردید بر شما غلبه کند. باید بگذارید آن تردید به شما انگیزه دهد که ثابت کنید خوش‌بینی‌تان درست بوده است.

۷. یک دلیل.
بسیاری از دستاوردهای دنیا توسط مردان و زنانی صورت گرفته که امنیت نداشته و چیزی برای ثابت کردن به دیگران داشته‌اند و می‌خواسته‌اند از وضعیت کنونی خود ارتقاء یافته و بالاتر روند.
دلیل آبراهام لینکلن مربوط به نگاه دیگران به او و نگاه خودش به خود بود. وقتی بقیه او را پسری فقیر و بی‌سواد می‌دیدند، او در خود توانایی رسیدن به جایگاهی بالاتر را می‌دید، حتی بااینکه فقط با کمک خود می‌توانست به آن مرحله دست یابد. او نیاز به تغییر را هم می‌دید. ملتی که ادعای آزادی داشت ولی آزاد نبود. او اشکالی پایه‌ای در آن وضعیت می‌دید و می‌خواست آن را تغییر دهد. چرای او مربوط به خودش نبود به همین دلیل او را به یکی از مردان بزرگ تاریخ تبدیل کرد.

شما هم باید چرای خودتان را پیدا کنید. باید وقتی بقیه خوابند کار کنید، زندگی امن خود را به خطر بیندازید و آنقدر پیش روید که به مقصدتان برسید.

۸. زمانی تحمل کردند که بقیه ناامید شده بودند.
کسی که دست از دنبال کردن آرزوی خودش کشیده چطور می‌تواند بداند که برای رسیدن به موفقیت چه مقدار زمان نیاز داشته است؟ مطمئناً هیچکس چنین توانایی ندارد. ممکن است فردا باشد، ممکن است ده سال دیگر.
آنچه که افراد موفق را از دیگران جدا می‌کند این واقعیت است که آنها هیچگاه دست از آرزویشان نمی‌کشند. برای آنها ناامیدی هیچوقت یک انتخاب نیست. فقط زمانی متوقف می‌شوند که به مقصدشان رسیده باشند. و حتی در آن زمان هم یک ماموریت جدید برای خود ترتیب می‌دهند.
مثلاً نلسون ماندلا را در نظر بگیرید. در سال‌های ابتدای زندگی‌اش نبود که به موفقیت دست پیدا کرد. بعد از تلاش و گذشت سالهای بسیار به مقصد خود رسید. آن هم زمانی که بقیه دست از راه کشیده بودند. به این دلیل به مقصد نرسید که بهترین بود، بهترین بود چون صبر و تحمل بالایی داشت.
هیچکس نمی‌داند کی به موفقیت می‌رسد. پس با ناامید شدن و صرفنظر از ادامه راه شکستتان را تضمین نکنید. می‌توانید خودتان را سازگار کنید، تغییر دهید یا تکمیل شوید اما هیچوقت ناامید نشوید.

۹٫ مردم بزرگ به طور خستگی‌ناپذیری هنر و صنعت آنها را بررسی کردند.

تونی گوین و مایک تایسون به اندازه بقیه افراد روی کار خود مطالعه کردند. گوین ساعت‌ها وقت خود را صرف بررسی کار رقیبان خود کرده بود. الگوهای آنها را مطالعه می‌کرد. او ورزشکارترین فرد آن دوران نبود اما در کار خود، بیسبال، بهترین بود.
وقتی  مردم به تایسون فکر می‌کنند، به یک حیوان فکر می کنند. چیزی که اصلاً نمی‌بینند مطالعات اوست. هیچکس به اندازه مایک تایسون درمورد بوکس مطالعه نداشت. هیچکس به اندازه او فیلم بوکس تماشا نکرده بود. او اول یک دانش‌آموز بود بعد یک بوکسر.
این ورزشکاران حرفه‌ای فیلم تماشا می‌کردند، ما برای تکمیل کار و صنعت خودمان چه باید بکنیم؟
خودم را مثال می‌زنم. بیشتر کار من مربوط به نویسندگی و تناسب‌اندام است. به همین دلیل روی این دو موضوع مطالعه می‌کنم. کتاب‌هایی درمورد اینکه چطور می‌توانم نویسنده بهتری شوم و راه‌های ارتباط با خواننده مطالعه می‌کنم و کتاب‌های نویسنده‌هایی را می‌خوانم که از من بهتر هستند. اگر موضوع کارتان فروش است باید کتاب‌هایی در این زمینه بخوانید. اگر بازاریاب هستید، زمینه مطالعه‌تان باید همین باشد.
اگر به دنبال موفقیت هستید، باید در زمینه کارتان مطالعه داشته باشید و آن را به طور کامل بررسی کنید.

۱۰. خطر کردن.
اگر خطر نکنید، هیچ پاداشی در انتظارتان نخواهد بود. آنهایی که به موفقیت واقعی دست پیدا کرده‌اند بیشتری از دیگران خطر کرده‌اند.
میلیاردها نفر در طول تاریخ بوده‌اند که توانایی رسیدن به موفقیت را داشته‌اند، چه هوش بوده یا استعدادشان، در هر حال این توانایی را داشته‌اند. چیزی که نداشته‌اند شجاعت لازم برای خطر کردن زندگی‌شان بوده است. همچنین اخلاق کاری لازم برای شناختن استعدادشان را هم نداشته‌اند.
«بدترین تراژدی زندگی یک استعداد هدررفته است.»
آرزوی بزرگ و شجاعانه شما ممکن است ازدواج با دختر آرزوهایتان و تشکیل خانواده با او باشد. خطری که باید بکنید ممکن است ترک کاری که عاشقش هستید برای حمایت از او و خانواده‌تان باشد. آرزوی شما ممکن است کمک به میلیون‌ها انسان برای داشتن زندگی بهتر و سالمتر باشد. آرزویتان هر چه که باشد باید فرصت کافی برای شناخته شدن به او بدهید.
اگر واقعاً می‌خواهید با پاداش روبرو شوید، باید ریسک کنید.

آرزویتان را پیدا کنید. بعد برای رسیدن به آن همه چیز را به خطر بیندازید.


منبع:academymarketing

  • geek
چند مرتبه تابحال در جلسات کسی به شما گفته است که، «این ایده فوق‌العاده است، باید دست به کار شوی و آن را به واقعیت تبدیل کنی»؟ معمولاً چه اتفاقی می‌افتد؟ بیشتر اوقات، هیچ! بیشتر ایده‌های عالی به این دلیل ناکام باقی می‌مانند که افراد شجاعت، منابع، زمان یا سرمایه به مرحله عمل رساندن آن را ندارند. و آنهایی که وارد عمل می‌شوند هم اکثراً  آمادگی لازم را ندارند و درنتیجه بعد از مدتی می‌بینند که زمان و سرمایه باارزش خود را صرف آرزویی می‌کنند که در مسیر هدف نیست.
تبدیل کردن یک ایده به واقعیت (صرفنظر از زمان و سرمایه‌ای که نیاز دارد) کار ساده‌ای نیست. درواقع، خیلی هم سخت است. چه یک سرمایه‌گذار باشید و چه یک فرد اجرایی، روح دادن به ایده‌ها چیزی شبیه به بدنیا آوردن یک بچه است. صرفنظر از شرایط و موقعیت، باید مسئولیت آن را داشته باشید. هیچکس به اندازه خود شما ایده‌تان را درک نمی‌کند. در این مسیر، همه چیز پای خودتان است و لازم است که بیشتر درمورد خودتان بدانید.
شاید مقالات زیادی درمورد این موضوع نوشته شده باشد اما این مقاله به شما کمک می‌کند بفهمید برای تبدیل یک ایده به واقعیت، چه نیازهای ذهنی، فیزیکی و عقلانی دارید. شاید به این خاطر که اگر بخواهید ایده‌ای را با گذشت زمان و تغییر شرایط همیشه زنده نگه دارید، فرایند به واقعیت رساندن یک ایده، چرخه‌ای بی‌پایان است. بعنوان مثال این مسئله را در کمپانی‌هایی که براساس ایده‌های بزرگ پایه‌ریزی شده‌اند اما نتوانسته‌اند آنقدر رقابتی بمانند تا موقعیت اول خود در بازار را نگه دارند، می‌بینیم.
همین مسئله در محل کار هم صدق می‌کند که نیروی کار خلاقیت لازم  را ندارد زیرا اکثراً طوری آموزش دیده‌اند که فقط کاری که به آنها گفته می‌شود را اجرا کنند. به همین دلیل است که در اجرای کارهای کوتاه و فوری موفق‌تر هستیم. از طرف دیگر، کارمندان برای چندبرابر کردن فرصت‌های موجود در آن کار اولیه‌ای که به آنها سپرده شده، هیچ توانایی ندارند.  بله، باید نگران توانایی رقابتی ماندن خود – چه بعنوان شخص و چه یک سازمان – باشیم.
بازار رقابتی امروز ایجاب می‌کند که همه ما ایده‌های خودمان را تبدیل به واقعیت کنیم — یا بخشی از تبدیل ایده‌های دیگران به واقعیت باشیم. اگر در هیچکدام از این فعالیت‌ها شرکت نمی‌کنید، لازم است که هدف، موقعیت و علایقتان را دوباره ارزیابی کنید. باید قبول کنید که برای ایجاد فرصت رشد برای خودتان و سازمانی که در آن کار می‌کنید، می‌بایست رفتارها و گرایشات کارآفرینی را در خود پرورش دهید.
کارآفرینی دیگر فقط یک واژه تجاری نیست؛ یک روش زندگی است. برای اینکه بتوانید یک کارآفرین باشید، نیازی نیست که حتماً سرمایه‌گذار باشید.
آیا تابحال تصور می‌کرده‌اید که شرکت در یک فعالیت خلاقانه حرکتی غیرمسئولانه است؟ دقیقاً همینطور است – آنهم نه فقط برای خودتان بلکه برای اطرافیانتان.
اگر به این فکر می‌کنید که چطور می‌توانید گرایشات و رفتارهای کارآفرینانه را در خودتان تقویت کنید، در زیر به ۱۲ مورد از این روش‌ها اشاره می‌کنیم، روش‌هایی که کمکتان می‌کند ایده‌های فوق‌العاده خود را به واقعیت تبدیل کنید.
۱. خودتان را باور داشته باشید.
تا زمانیکه خودتان را به حد کافی باور نداشته باشید که بتوانید عواقب تصمیمتان را بپذیرید، نمی‌توانید وارد عمل شوید. هر زمان که این مسئولیت را قبول کردید که چیزی که قبلاَ وجود نداشته را به واقعیت تبدیل کنید، مسئول اعمالتان هستید.
مسئولیت‌پذیری نیازمند باور داشتن به خودتان است تا جاییکه ۱۰۰٪ به کاری که باید انجام شود متعهد شوید. بیشتر افراد به این دلیل نمی‌توانند ایده‌ای را به عمل برسانند که چالش‌ها و مشکلات غیرقابل‌پیش‌بینی بیشتر از چیزی می‌شود که تصورش را می‌کردند بتوانند تحمل کنند و به همین دلیل دیگر مسئولیت‌پذیری نداشته‌اند. آنها اعتماد به خودشان را از دست می‌دهند و دیگر نمی‌توانند به انتهای راهشان نگاه کنند.
۲٫ مشاوران مخصوص خودتان را داشته باشید.
از آنهایی که قبلاً آن کار را انجام داده‌اند درس بگیرید. هیچوقت فکر نکنید که چون ایده شما بوده است، پاسخ همه سوال‌ها را دارید. ایده‌پردازی تفاوت زیادی با اجرای ایده‌ها دارد.اجازه بدهید مشاوران مخصوصتان شما را با درس‌هایی که از شکست‌ها و موفقیت‌های خود گرفته‌اند، راهنمایی کنند.
اگر می‌خواهید سرمایه‌گذاری موفق باشید، باید به حرف‌های همه گوش دهید چون نمی‌دانید دقیقاً کی ممکن است یک ایده خوب از دهان کسی بشنوید. توصیه‌هایی که از این و آن می‌شنوید خوبند اما لزوماً همه آنها درست نیستند. آدم‌های کمی هستند که دانش لازم درمورد کار شما را داشته باشند. نظراتشان را تجزیه و تحلیل کنید تا بتوانید از آنها سر در بیاورید و سعی کنید تفکر پشت نظرات منفی را درک کرده و بعد به تنهایی تصمیم‌گیری کنید.
بااینکه داشتن یک گروه مشاوران مخصوص بسیار عالی است اما باید دقت کنید که نگذارید آنها در دیدگاه شما دخالت کنند.
خودتان باید به دقت همه نظرات را بررسی و ارزیابی کنید و در آخر با غریزه خودتان جلو بروید.
۳٫ خطر کردن (ریسک) باید بهترین دوست شما باشد.
وقتی ایده‌ای خلق می‌کنید، خطر کردن بهترین دوست شما می‌شود. اگر بتوانید این واقعیت را بپذیرید، با دیدگاهی به این فرایند نزدیک خواهید شد که همه آمال و آرزوهایتان را کنترل‌شده نگه می‌دارد. وقتی اوضاع آنطور که برنامه‌ریزی شده بود پیش نرفت، روی کاری که در دست دارید متمرکز شوید و اجازه ندهید این اختلال شما را به عقب برگرداند. خطر کردن کاملاً طبیعی است و مراحل ۱ و ۲ باعث می‌شود همیشه نگاهتان رو به جلو باشد.
خیلی وقت‌ها می‌شنوید که «کوشش و تلاش زیاد» یکی از اصل‌های مهم تبدیل کردن ایده‌ها به واقعیت است. اما درواقع، این بنیادی‌ترین تعهدی است که فرد باید برای هر نوع مدیریت خطر داشته باشد. اگر می‌خواهید به این مسیر ادامه دهید، باید راهی برای ایجاد این سطح تعهد پیدا کنید.
۴. شدیداً صبور باشید.
مصالحه کردن یک انتخاب است نه فداکاری. خیلی به خودتان فشار نیاورید. سعی کنید از این مسیر لذت ببرید و درک کنید که اوضاع چطور پیش می‌رود. بیشتر افراد آنقدر برای رسیدن به نتیجه دلخواهشان مضطرب می‌شوند که کم‌کم تصمیم‌گیری‌هایشان بدتر و بدتر می‌شود.
یک چیز کاملاً مشخص است: این مسیر مطمئناً پر از نتیجه‌های غیرقابل پیش‌بینی خواهد بود که ممکن است شما آمادگی برخورد با آنها را نداشته باشید. نباید اجازه دهید این مسئله شما را ناامید کند. سرتان را بالا نگه دارید و به این مسیر و جایی که شما را به آن می‌رساند احترام بگذارید. مطمئن باشید که چیزهای زیادی درمورد آستانه ریسک‌پذیری خودتان یاد خواهید گرفت. به همین ترتیب،  یاد خواهید گرفت که خیلی‌ها آماده‌اند سر راهتان قرار گیرند و شما را پایین بکشانند. این دقیقاً همان جایی است که سفر برایتان ناراحت‌کننده می شود. باید بطور مداوم کسانی که با آنها همسفر شده‌اید را ارزیابی کنید.
۵. یاد بگیرید چطور نظراتتان را به دیگران بقبولانید.
تبدیل ایده‌تان به واقعیت مستلزم این است که کاری کنید بقیه هم دیدگاه شما را درک کنند. باید به روشنی ایده‌تان را برای سایرین توضیح دهید و نشان دهید که چطور این ایده می‌تواند منتهی به سود و درآمد شود. توضیح دادن درمورد ایده‌های بزرگی که خودتان هیچ درکی از طریقه سوددهی آن ندارید، هیچوقت مخاطب درست سر راه شما قرار نمی‌دهد. 
برای توضیح درمورد ایده‌تان رمز کار سادگی است. اینکه بتوانید خیلی ساده دیگران را از موضوع ایده‌تان باخبر کنید باعث خواهد شد آن را بهتر درک کرده و احتمال قبول کردن آن افزایش خواهد یافت. این مهارت وقتی می‌خواهید  به سرمایه‌گذاران احتمالی درمورد ایده‌تان توضیح دهید اهمیت بیشتری پیدا می‌کند.
۶. نقطه‌ها را به هم وصل کنید.
هر چیزی به چیز دیگری وصل است. باید یاد بگیرید که چطور راه وصل شدن این نقطه‌ها به هم را پیدا کنید. چیزی که ممکن است امروز «ایده اصلی» شما باشد، وقتی افکار دیگری که می‌تواند با ایده شما مرتبط باشد را به هم وصل می‌کنید، می‌تواند به چیز بزرگتری تبدیل شود.
هیچوقت دست از وصل کردن نقطه‌ها به هم برندارید.
۷. به کارتان علاقه داشته باشید.
برای عالی بودن باید عشقتان را نشان دهید. اگر در هر کاری که انجام می‌دهید، عشق و علاقه بگذارید، قدرت این را پیدا خواهید کرد که پیشرو و پیشقدم باشید. راه‌هایی را خواهید رفت که افراد کمی جرات آن را دارند و این عشق و علاقه درهای جدیدی را به سمتتان باز خواهد کرد.
توانایی شما برای حفظ این شور و علاقه یکی از رموز موفقیت ایده شماست.
۸. هدفمند باشید.
قصد شما از ایده‌تان باید هدف و مفهوم داشته باشد. اگر اینطور نباشد، احتمال اینکه در نیمه راه دست از کار بکشید بسیار زیاد است. همچنین احتمال اینکه مدام برای خودتان بهانه ‌های بیجا بیاورید هم بیشتر می‌شود. 
سرمایه‌گذاران باید به کاری که انجام می‌دهند عشق و باور داشته باشند، در غیراینصورت شکست خواهند خورد. باید به خودتان و همه آنهایی که از ایده شما حمایت می‌کنند، متعهد شوید. هدف شما این است که ایده‌تان را اجرا کرده و کاری کنید که بقیه هم آن را باور کنند. هدف عشق و علاقه شما را هم تقویت می‌کند و باعث می‌شود در مسیری که پیش گرفته‌اید تنها نباشید.

۹٫ حرکت ایجاد کنید.
با دقت همه منابع خودتان را مشخص کنید و با کمک روابط، شبکه‌‌سازی و تقسیم منابع، فرصت گسترده‌تر شدن ایده‌هایتان را بیشتر کنید. ایجاد حرکت یکی از ملزومات تبدیل ایده‌هایتان به واقعیت است.
ایجاد حرکت تا حد زیادی با زمانبندی و مدیریت و گسترش منابع در ارتباط است. هر منبعی اهمیت دارد. باید بدانید چه زمان باید و چه زمان نباید از آن استفاده کنید تا بهترین استفاده ممکن را از مکان و زمان مناسب از آنها ببرید.
۱۰. همیشه به فکر بهتر کردن ایده‌هایتان باشید.
هیچوقت مغرور نشوید. همیشه جا برای بهتر شدن ایده‌هایتان وجود دارد. وقتی کم‌کم می‌توانید ببینید که نقطه‌ها چطور به هم وصل می‌شوند، خودتان و مشاورانتان را به چالش بکشید تا ایده‌هایتان را حتی بهتر از این کنید.
این دقیقاً همان کاری است که استیو جابز با کمپانی اپل، پیکسار انیمیشن و باز هم اپل کرد. پیشرفت‌های پشت سر هم یکی از رموز اسطوره شدن اوست. او همیشه به فکر بهتر کردن ایده‌هایش بود.
۱۱. توازن کار/زندگی باید یکی از اولویت‌هایتان باشد.
مهم نیست که تا چه اندازه هوشمندانه، با علاقه و متمرکز کار می‌کنید، اگر توازن نداشته باشید، همیشه در معرض فرسودگی شغلی خواهید بود. ذهن، جسم و روح شما باید هم‌تراز شوند. ایجاد توازن بین کار و زندگی‌تان را باید به صورت یک اولویت درآورید. اینکار ذهنتان را بازتر شده و همه چیز را مدنظر قرار دهید.
اینکه بتوانید ایده‌ای را با موفقیت به واقعیت تبدیل کنید، دوی ماراتن است نه دو سرعت. سرعتتان را باید طوری تنظیم کنید که روی کاری که در دست دارید متمرکز شوید. ذهنتان را بی‌اندازه درگیر نکنید؛ کمی به خودتان فضای تنفس بدهید و سعی کنید خلاقیتتان را تقویت کنید.
۱۲٫ میراث ایده‌تان را ماندگار کنید.
تصور می‌کنیم که متعهد شده‌اید که مسئولیت ۱۱ مورد اول را بپذیرید و در این مورد موفق هم بوده‌اید. ایده اصلی شما متولد شده و تاثیر آن اکنون به جوانب مختلفی که در ابتدای کار اصلاً فکرش را هم نمی‌کردید تعمیم یافته است. فرصت‌هایی که برای خودتان و دیگران ساخته‌اید بسیار پراهمیت بوده و موفقیت ایده‌تان الان دیگر واقعی به نظر می‌رسد. ایده شما الان به چیزی بسیار مهم‌تر تبدیل شده و دیگر با خودتان است که میراث آن را ماندگار کنید.
وقتی به ایده‌تان زندگی بخشیدید، این مسئولیت شماست که تاثیر آن برای همیشه زنده بماند.

منبع:academymarketing
  • geek

مهمترین عاملی که کارآفرینان موفق را نسبت به خوداشتغالی سوق می‌دهد، نه فقط انگیزه ثروت‌اندوزی، بلکه وجود احساس عمیقی از نارضایتی مثبت و تمایل برای بهترین شدن است. در این میان، هر روز داستانهای زیادی در مورد موفقیت کسب‌وکارها می‌‌بینیم و می‌شنویم. اما این داستانها گویای همه‌ی حقیقت نیست. افراد معمولاً موفقیتهای خود را بازگو می‌کنند، اما هیچ‌گاه نمی‌گویند که چگونه به این مرحله رسیده‌اند. آنها به شما نمی‌گویند که مثلاً پنج سال طول کشید که به سودآوری برسند. اینکه بارها شکست خورده‌اند، و یا اینکه به علت کار زیاد مشکلات جسمی پیدا کرده‌اند.
مراقب باشید فریب این داستانها را نخورید. کارآفرینی به هیچ عنوان آسان نیست. در ادامه، به ۹ حقیقت تلخ در مورد شروع کسب‌وکار اشاره می‌کنیم.
۱-    سال اول درآمد خاصی نخواهید داشت
نباید انتظار داشته باشید که در سال اول فعالیت خود، درآمد چندانی به دست آورید. این وضعیت ممکن است یکی دو سال بعد هم ادامه پیدا کند. اگر تعداد ساعتهایی را که کار کرده‌اید -احتمالاً بدون درآمد- بشمارید، ممکن است خسته شوید و خیلی زود کنار بکشید. بنابراین، اگر پول تنها انگیزه‌ی شما برای کارآفرینی است، تحت هیچ شرایطی کسب‌وکار جدیدی راه نیندازید. البته توجه داشته باشید که سوداوری باید هدف نهایی‌تان باشد، والا دلیلی برای راه‌اندازی یک کسب و کار وجود ندارد.

۲-    احساس تنهایی خواهید کرد
کارآفرینان گاهی اوقات، بخصوص در ابتدای فعالیت خود، احساس تنهایی می‌کنند. این امر به این دلیل رخ می‌دهد که آنها مجبورند بیشتر کار کنند و زمان کمتری را برای معاشرت با دوستان و آشنایان خود خواهند داشت. بنابراین، برقراری روابط اجتماعی اهمیت بسزایی برای سلامت روانی افراد دارد. پس، زمانهایی را که با دیگران صرف می‌کنید، ساعات هدرشده‌ی زندگی خود به حساب نیاورید.

۳-    زمانهای زیادی در آستانه‌ی تسلیم شدن قرار می‌گیرید
کارآفرینی چالش بسیار دشواری است و مواردی پیش می‌آید که احساس می‌کنید باید تسلیم شوید. برخی از طرحهای شما به نتیجه‌ی دلخواه نمی‌رسد. این موارد را شکست تلقی نکنید، از آنها پلی بسازید برای موفقیتهای بعدی. سعی کنید مشاوری داشته باشید که در چنین شرایطی به شما انگیزه بدهد.

۴-    صورتتان را با سیلی سرخ نگه دارید
اطرافیان در مورد کسب‌وکارتان از شما خواهند پرسید. باید صورتتان را با سیلی سرخ نگه دارید. لازم نیست دروغ بگویید، اما می‌توانید به آنها بگویید “کار سخت است، اما در حال پیشرفت هستم”. در ذهن دیگران، تصویر یک مدیر ناموفق را از خود نسازید.

۵-    شبهای زیادی را باید بیدار باشید
شبهای زیادی بیدار خواهید بود و به شرایط کسب‌وکار خود فکر خواهید کرد و نسبت به آن نگران خواهید بود. شرایط کار سخت است، اما اگر خواب کافی نداشته باشید، سخت‌تر هم خواهد بود. پیشنهاد می‌شود فعالیتهایی مانند شنا و یوگا را به طور منظم دنبال کنید.

۶-    موفقیت سایرین در شما هراس ایجاد خواهد کرد
تمام انسانها خود را با دیگران مقایسه می‌کنند. مقایسه هیچ سودی برای شما ندارد، هیچ‌وقت خود را با دیگران مقایسه نکنید. به جای آن، تلاش کنید با رقبای خود روابط قدرتمندی ایجاد کنید و شرکای خوبی برای هم باشید. شراکت و ادغام یکی از بهترین راهها برای رشد کسب‌وکارها است.

۷-    تمام اوقات باید به خود انگیزه بدهید
به تنهایی باید مشوق خود باشید. دیگر رئیسی ندارید که شما را به سمت جلو سوق دهد و برای شما ضرب‌الاجل تعیین کند. سعی کنید افراد مثبت‌اندیش و ناراضیان مثبت را دور خود جمع کنید تا برای ادامه‌ی کار به شما انگیزه دهند.

۸-    پاداش و مرخصی نخواهید داشت
برای کارآفرینان تازه‌کار پاداش، مرخصی، و مراسم انتهای سال وجود نخواهد داشت.

۹-    برای هر کاری آماده باشید
به‌عنوان صاحب یک کسب‌وکار، ابتدا باید آمادگی انجام هر کاری را داشته باشید. حتی ممکن است مجبور شوید کارهایی را انجام دهید که علاقه‌ای به انجام آنها ندارید. مثلاً ممکن است مجبور شوید حسابدار خود باشید. به مرور که کسب‌وکارتان رونق بگیرد، افراد دیگری این کارها را انجام خواهند داد.

  • geek

این رویکرد به شما کمک می‌کند که به یک ایده‌ی استارتاپی خوب برسید. ای روش به 5 گام تقسیم شده است و کلاً حدود 30 تا 40 ساعت زمان شما را در طول یک هفته می‌گیرد، البته اگر تمام آن را انجام دهید.


به فرآیند طوفان فکری و ارزیابی ایده‌های خود استحکام و نظم بیافزایید:

  • لیستی از انواع مشتریان احتمالی و کسب‌وکارها و مدل‌های قیمت‌گذاری را تهیه کنید.
  • فرصت‌هایی که این لیست‌ها هم‌پوشانی دارند را شناسایی و ارزیابی کنید.
  • سپس از قصر رویاهای خود بیرون بیایید و بهترین ایده‌ها را با کاربران بالقوه‌ی واقعی، مشتریان و یا تامین‌کنندگان ارزیابی کنید.
  • این امر احتمال موفقیت را افزایش داده و باعث اتلاف زمان کمتری می‌شود.

 

 

سه راه اصلی به سوی یک ایده‌ی کسب‌وکاری جدید


1.ایده‌ی خودجوش: این نوع ایده هنگامی که زیر دوش هستید، رانندگی می‌کنید، با دوستان حرف می‌زنید، یا در خلال یک ملاقات کاغذی را خط‌خطی می‌کنید به ذهن شما خطور می‌کند. ناگهان نقاط به شکل دیگری به هم متصل می‌شوند و شما به روشنگری می‌رسید... بینشی که در شما به وجود آمده است شما را شگفت زده و هیجان‌زده کرده است، و ارزش این ایده‌ی جدید به نظر خیلی زیاد می‌رسد. باورتان نمی‌شود که چرا پیشتر این ایده به ذهن فرد دیگری نرسیده است!

 

 

2.ایده‌ی نفوذی: شاید 7 سال گذشته را صرف توسعه نرم‌افزارهای کسب‌وکاری برای خطوط هوایی کرده باشید، ولی متوجه می‌شوید که مجموعه نرم‌افزارها ضعف‌هایی داشته و نحوه‌ی عرضه این نرم‌افزارها به بازار توسط شرکت شما مشکلاتی دارد. شما این معایب را با رییس خود درمیان می‌گذارید، ولی شرکت شما اولویت‌های دیگری دارد و از این رو چیزی تغییر نمی‌کند.

 


3.ایده‌ی موشکافانه: در این مورد، شما با یک ایده‌ی کسب‌وکاری شروع نمی‌کنید. در عوض، شما با تمایل به ایجاد یک کسب‌وکار و یک کارآفرین‌شدن شروع می‌کنید. ممکن است حاضر باشید از کار خود استعفا دهید و با آغوش کاملاً باز به سراغ آن بروید، و یا اینکه در کنار میز خود آن را هم شروع کنید... ولی به دنبال ایده‌ی کسب‌وکاری هستید تا آن را دنبال کنید.


 

ایده‌یابی کاری بسیار مفرح و جذاب است، ولی این قسمت آسان فرآیند است. اجرای ایده، گندم را از کاه جدا می‌کند و این همان جایی است که اکثریت مردم شکست می‌خورند. و این یعنی رسیدن به ایده‌ی مناسب شانس شما برای اجرای موفق را افزایش می‌دهد.

 

گام اول: درمورد اینکه انگیزه یا هدف شخصی‌تان از آغاز این استارتاپ چیست؟ (1 ساعت)

 

یک فایل اکسل را باز کرده و در tab اول اهداف خود را بنویسید. شاید به نظر شما این کار زیاده‌روی به نظر برسد ولی می‌توان بعدها به عنوان یک سند مرجع به آن بازگشت تا چارچوب کاری خود را حفظ کنید.

 

گام دوم: برای مشکل چارچوب بسازید (2 ساعت)

 

اگر سعی کنید از همان ابتدا لیستی از ایده‌هایی که به ذهنتان خطور کرده را یادداشت کنید، به احتمال زیاد با تعداد بسیار کمی روبرو خواهید شد که شاید شما را سرخورده کند. احتمالاً بعد از یادداشت کردن چند ایده دیگر فکرتان کار نمی‌کند و تمام ایده‌هایی که یادداشت کرده اید بر اساس پس‌زمینه‌های فکری و تجارب خودتان بوده است... برای مثال اگر یک بازی‌خور باشید، ایده‌های شما در مورد بازی‌ها خواهد بود. اگر در یک شرکت رایانش ابری کار می‌کنید، ایده‌های شما در مورد رویکردهای جدید و غیره خواهد بود. این چیز بدی نیست، ولی محدودکننده است.

 

 

در عوض، سعی کنید طوفان فکری خود را تسهیل کنید.

در فایل اکسلی که باز کرده اید، یک شیت جدید باز کنید و فهرستی از 15 تا 20 کلاس از انواع مشتریان/مخاطبان را در ستون اول بنویسید. با مولفه‌های جمعیت شناسی معمول مانند «افراد 18 تا 35 سال در محیط‌های شهری که سالانه بیش از 100 هزار دلار درآمد دارند» شروع نکنید. در عوض، از عبارت‌های توصیفی استفاده کنید که گروه‌های خاصی از مشتریان یا کسب‌وکارهای را که دارای نیازها یا چالش‌های خاص هستند را توصیف می‌کنند. با این روش می‌توان راحت تر آن‌ها را مفهومی ساخته و در خلق ایده‌ها کارآمدتر و مفیدتر باشند.

 

 

 

سپس در ردیف نخست این فایل اکسل، انواع کسب‌وکارها و یا مدل‌های قیمت‌گذاری (مانند نوع کسب‌وکار) را که می‌توانید روی این مشتریان/مخاطبان اعمال کنید بنویسید. هیچ رویکرد صحیح و یا غلطی وجود برای انجام این کار وجود ندارد، و من اینجا خیلی لیبرال از عبارت «مدل کسب‌وکاری» استفاده می‌کنم. ممکن است نتوان برای گروهی از آن‌ها مدلی را نسبت داد. و ممکن است در برخی گروه‌ها هم پوشانی رخ دهد که اصلاً مشکلی ندارد. به یاد داشته باشید، شما این کار را می‌کنید که به طوفان فکری خود کمک کنید و ایده‌های کسب‌وکاری مختلف را با هم مقایسه کنید، نه اینکه در زمینه‌ی مدل‌های کسب‌وکاری به یک متخصص تبدیل شوید.

 

 

گام سوم: خلق ایده‌ها (4 تا 6 ساعت)

 

فایل اکسل شما هم اکنون به یک جدول تبدیل شده که در ستون اول آن انواع مشتریان/مخاطبین و در ردیف اول آن مدل‌های کسب‌وکاری و درآمدی نوشته شده اند. هر باکسی که دو لیست مذکور هم پوشانی پیدا می‌کنند جایی است که ایده‌ها خلق می‌شوند و طوفان فکری به پا می‌شود. در این جدول به سراغ تمام خانه‌ها بروید. می‌توانید در عرض چند ثانیه بسیاری از این خانه‌ها را نادیده بگیرید و از آن‌ها صرف نظر کنید (مثلا هوش مصنوعی برای خانم‌های خانه دار؟)، ولی بهتر است نگاهی مختصر به همه‌ی آن‌ها بیاندازید زیرا که ممکن است با ایده‌هایی روبرو شوید که اصلا انتظار آن را نداشته اید...

 

عبور شما از نخستین ستون بیشترین زمان را می‌برد، زیرا در این ستون در مورد تمام 15 تا 20 مشتری بالقوه چیزهایی می‌آموزید. این فرآیند در ستون‌های بعدی تسریع خواهد شد.

 

هر بار که ایده‌ی خوبی به ذهنتان خطور می‌کند، آن را در خانه‌ی مربوطه یادداشت کنید. برای مثال، ارائه‌ی خدمات پس از فروش به مشتریان برای آژانس‌های بیمه‌ی خرده فروشی؟ یا... یک کسب‌وکار مزایده‌ای برای استارتاپ‌هایی که به دنبال سرمایه‌گذار هستند. همه‌ی آن‌ها را یادداشت کنید.

 

سعی کنید حداقل به شش ایده‌ی خوب و درست حسابی برسید. سپس در همان فایل یک شیت جدید باز کرده و تمام ایده‌های خود را در آن یادداشت کنید. علاوه بر نوشتن خود ایده، باید اهداف بیان شده، مخاطبین و مدل‌های درآمدی برای هر ایده ای را بنویسید. این سند به مرور زمان تغییر می‌کند، ولی خیلی خوب است که با چیزی شروع کنید که بتوان بعدها به آن بازگشت و کارها را ساماندهی کرد.

 

 

گام چهارم – ایده‌ها را ارزیابی کرده و لیست را کوتاه کنید (3 ساعت)

 

گام بعدی ارزیابی لیست 6+ آیتمی شما با ملاک‌هایی است که به شما کمک خواهند کرد لیست خود را به سه ایده‌ی برتر محدود کنید. برای مثال:

  • تجربیات و ارتباطات شما: آیا شما در این صنعت یا با کسب‌وکارهای مشابه تجربیاتی دارید؟ آیا دوستان یا آشنایانی دارید که در این فضا مشغول به فعالیت باشند؟ مزایا یا معایب خاصی را مدنظر دارید؟
  • همخوانی با اهداف: این ایده تا چه حد با هدف اصلی شما همخوانی دارد؟ آیا هزینه‌های لازم برای شروع این کار با سرمایه‌گذاری ای که می‌خواهید روی آن انجام دهید سازگار است؟
  • فرصت بازار: این بازار تا چه حد بزرگ است و رویکرد شما تا چه حد متمایز و منحصر به فرد است؟ رقابت را در نظر بگیرید، ولی به خاطر حضور رقبا ناامید نشوید. حضور رقبا یعنی اینکه این فضایی که انتخاب کرده اید جذاب است.

 

گام پنجم: با شیرجه به سمت این 3 ایده بروید (20 تا 30 ساعت در عرض یک یا دو هفته)


تبریک میگم، شما در نهایت به 3 ایده‌ی خوب رسیدید. حال زمان آن رسیده که از قصر رویاهای خود پایین آمده و به جمع‌آوری اطلاعات خیابانی و بازخوردهای مردم بپردازید. برای انجام این کار سه گام اساسی وجود دارد (مثلا 5.الف، 5.ب، و 5.پ) که آنقدر کلی هستند که می‌توان آن‌ها را به هر نوع ایده ای تعمیم داد.

 

5.الف: باهوشـ(ـتر) شوید (6 تا 8 ساعت)


در صورتی که با مشتریان، کاربران و شرکای بالقوه‌ی خود وارد بحث شوید، می‌توانید با سرعت 10 برابر ایده‌های خود را ارزیابی کرده و آن‌ها را اصلاح کنید. ولی اگر بدون آمادگی وارد این مقوله‌ها شوید، سوالات اشتباه خواهید پرسید، انگار توی باغ نیستید، و فرصت خود و زمان آن‌ها را هدر خواهید داد.

 

پس پیش از اینکه روی بررسی‌های میدانی، ملاقات در کافی‌شاپ، و جلسات اطلاعاتی خود سرمایه‌گذاری کنید، باید در مورد صنعت هدف خود اطلاعاتی کسب کنید. اگر در گام چهارم در زمینه‌ی «تجربیات و لینک‌ها» به خود نمره‌ی بیست می‌دهید، آنگاه می‌توانید از این مرحله عبور کنید. ولی در غیر این صورت برای هر ایده حدود 2 تا 3 ساعت زمان صرف کنید.

 

این امر احتمالاً دو روزی به طول می‌انجامد. کمتری کاری که می‌توانیم بکنیم این است که:

  • به دوستان یا آشنایان زیرک و باهوش خود زنگ زده و به آن‌ها ایمیل بزنید و نظرات آن‌ها را جویا شوید (لینکدین برای این کار خیلی مناسب است)
  • در صورت امکان با سرمایه‌گذارهای بالقوه صحبت کنید.
  • تحقیقات آنلاین زیادی انجام دهید. برای مثال، وابستگی‌های خارجی را تعیین کنید

 

اکنون به اندازه‌ی کافی اطلاعات دارید تا با افرادی که در صنعت هدف شما هستند به گفتگو بنشینید، و احتمال زیاد ایده‌های خود را بهبود بخشیده و آن‌ها را اصلاح کرده اید. خیلی خوب است، دارید کم کم به همان «ایده‌ی برتر» نزدیک می‌شوید.

 

در این مرحله، بسیاری از مردم چیزی را انتخاب کرده و زمان خود را روی «خلق» کسب‌وکار خود سرمایه‌گذاری می‌کنند. برای مثال ثبت یک شرکت، انتخاب نام، ثبت یک دامنه، طراحی لوگو، چاپ کارت ویزیت و غیره. در حالی که این چیزها حس رفتن به سوی یک «شرکت واقعی» را القا می‌کنند، ولی در این مرحله شما را از هدف اصلی منحرف می‌کنند و غیر ضروری اند. بسیار عاقلانه تر است اگر این انرژی را صرف اعتباربخشی به ایده‌ی خود بکنید، مثلاً آن را با مشتریان واقعی تست کنید، رقبا را ملاقات کنید، نمونه‌های اولیه را شبیه سازی کنید و غیره.

 

5.ب. با مشتریان، رقبا و شرکای صنعتی که خود آن‌ها را نمی‌شناسید صحبت کنید (5 تا 10 ساعت)


پیش از اینکه جسم و روخ خود را درگیر یک کسب‌وکار پرمخاطره‌ی جدید بکنید، باید آن را بیرون از دایره‌ی دوستان و آشنایان خود ارزیابی کنید. آیا این ایده واقعاً مشکل کاربران و مشتریان احتمالی را حل می‌کند؟ آیا آن‌ها حاضرند برای آن پولی بپردازند؟ آیا کسب و کارها برای چیزی که عرضه می‌کنید بودجه‌ی کافی دارند؟ البته این قضیه هم به نوع ایده‌ی کسب‌وکاری که انتخاب کرده اید بستگی دارد، ولی در این جا رویکردهایی کلی را عنوان خواهم کرد که خودم آن‌ها را توصیه می‌کنم.

یک بررسی میدانی آنلاین انجام دهید.

با مشتریان/مخاطبین خود صحبت کنید

با تامین کنندگان صحبت کنید

 

5.پ. طرح‌های تجاری مختصری بنویسید (7 تا 10 ساعت)


زمان زیادی را صرف تک تک عناصر هر ایده کردیم، و اکنون زمان آن رسیده که برگردیم و تصویر کلی را ببینیم. تفکر و تحقیق خود را با هم ترکیب کرده و یک طرح تجاری تدوین کنید که ارزش دنبال کردن داشته باشد. اگر از همان گام‌های قبلی مشخص شده است که این ایده جواب نخواهد داد، آن را کنار بگذارید.

 

در ادامه یک طرح کلی را پیشنهاد می‌دهیم. سعی کنید آن را به 2 یا 3 صفحه خلاصه کنید، و برای هر ایده بیش از 3 ساعت زمان صرف نکنید:

 

صفحه 1

تشریح محصولات و خدمات شما: توصیفی 150 کلمه ای از مشکلاتی که به آن پرداخته اید و سناریوهایی که نخست روی آن تمرکز خواهید کرد.

 

صفحه 2

چگونه و چه وقت کسب درآمد خواهید کرد: آیا در ابتدای کار خدمات رایگان ارائه خواهید داد تا بعدها پیشنهادهای اضافی ارائه دهید یا با گرفتن تبلیغات کسب درآمد کنید؟ یا اینکه از همان ابتدا از مردم پول می‌گیرید؟ یا هیچ وقت؟ قطعاً نمی‌توانید با اطمینان در مورد این‌ها حرف بزنید، ولی بهترین حدس خود را بزنید.

 

صفحه 3

هزینه‌ی تخمین زده شده برای رسیدن به محصول اولیه (MVP) را تخمین بزنید: مهمترین دلیل برای انجام این کار در این مرحله این است که روی نحوه‌ی رویکرد شما به شروع کسب‌وکار تاثیر می‌گذارد، که ممکن است در راستای اهدافتان نباشد. برای مثال اگر بخواهید یک شرکت برای اجاره‌ی کامیون راه بیاندازید و برای این کار نیاز به 2 میلیون دلار سرمایه داشته باشید، پس احتمالا قادر نخواهید بود به عنوان یک پروژه‌ی جانبی کنار شغل اصلی خود به آن بپردازید.

 

گام ششم: بهترین ایده را انتخاب کرده و شروع کنید

 

اگر در نهایت پس از انجام این همه تحقیق و موشکافی، روی یکی از این ایده‌ها نظر خوبی دارید، پس به سراغش بروید... این همان جایی است که کار واقعی شروع می‌شود. باید علاوه بر بخش مفرح کار، یعنی ایجاد محصول یا خدمت مد نظرتان، به تامین سرمایه، استخدام، ایجاد شبکه، و عملیات‌های کسب‌وکاری نیز بیاندیشید.


منبع:کاریا

  • geek

بهترین راه پیدا کردن ایده های استارتاپی، این است که دنبال «ایده استارتاپی» نباشید و دنبال حل کردن مشکلاتی باشید که خودتان هم دارید.


بهترین ایده ها 3 چیز مشترک دارند: 1) ایده مشکلی را حل میکند که خود بنیانگذاران با آن سر و کله میزنند، 2) خود بنیانگذاران میتوانند محصولی بسازند که این مشکل را رفع کند و 3) بقیه زیاد به ارزش حل کردن آن مشکل پی نبرده اند.



چرا توصیه میکنم که مشکلی که حل می کنید، مشکلی باشد که خودتان با آن سر و کله میزنید؟ یکی از دلایلش این است که در آن صورت مطمئن هستید که این مشکل وجود خارجی دارد! به نظر بدیهی می آید، ولی خیلی از کارآفرینان را میشناسم که در پی حل مشکلاتِ تخیلی هستند.


برای مثال فرض کن که من بخواهم یک شبکه اجتماعی برای صاحبان سگ و گربه بسازم. در اولین نگاه، ایده بدی به نظر نمی آید. میلیون ها انسان حیوان خانگی دارند. اغلب به این حیوانات خیلی توجه میکنند و پول خوبی برای نگه داری آنها می دهند. حتی اگر 2 یا 3 درصد از این افراد هم کاربران من شوند، پول خوبی می توان در آورد. به آنها می توان تبلیغات نشان داد، یا ماهانه پول گرفت و ویژگی های منحصر به فرد به آنها ارائه داد.


خطر این ایده این است که اگر با چند نفر از دوستان که صاحب حیوان خانگی هستند، صحبت کنم، آنها هیچ وقت به من نمی گویند که این ایده افتضاح است. شاید بگویند که «آره، شاید یک روزی بخوام از این سایت استفاده کنم». حتی بعد از اینکه سایت این استارتاپ افتتاح شد هم برای خیلی ها جالب باشد. ممکن است خودشان از این سرویس استفاده نکنند ولی می شود تصور کرد که افراد دیگری از آن بهره ببرند. و در نهایت سایت، به علت نداشتن کاربر به کما می رود و بعد می میرد.


برای اجرای یک ایده استارتاپی، باید مطمئن شد که حداقل مخاطبینی هستند که که واقعا و ضرورتا به آن نیازمندند. نه فقط کسانی که شاید روزی به آن نیاز پیدا کنند.


شما می توانید دو نوع محصول بسازید. محصول شما میتواند ارزش محدودی به جمعیت زیادی برساند و یا ارزش زیادی به جمعیتی محدود. دومی گزینه بهتری است. نه اینکه فکر کنید همه ایده ها خوب از این دسته هستند ولی تقریباً تمامی ایده های مناسب از گزینه دوم شروع میکنند. برای مثال فیسبوک از گزینه دوم استفاده کرد. اولین نسخه سایت مختص چند هزار نفر از دانشجویان هاروارد بود. با اینکه تعداد کاربران در شروع کار کم بود ولی همین عده محدود واقعا خواستار چنین سرویسی بودند.


زمانیکه یک ایده برای استارتاپ دارید از خود بپرسید: چه کسی هم اکنون خواهان چنین سرویسی است؟ چه کسی با اشتیاق خواهان آن است حتی اگر نسخه اولیه پیش پا افتاده و به درد نخور آن توسط یک تیم کوچک ساخته شده باشد؟ اگر پاسخی برای این سوالات ندارید احتمالا ایده شما، ایده خوبی نیست.


از کجا میتوان فهمید که ایده ای قابلیت گسترش را دارد یا نه؟ در برخی مواقع نمی توان به درستی حدس زد. موسسان AirBnB در ابتدی کار نفهمیدند که در حال ورود به چه بازار بزرگی هستند، ایده آنها در ابتدا خیلی محدودتر بود. در ابتدا آنان این امکان را به صاحب خانه ها می دادند که طبقه های خالی را به مهمانهای بیرون شهری کنفرانسها اجاره دهند. آنها در ابتدا پیش بینی ای از گسترش آن ایده نداشتند و ابعاد گسترده این ایده به تدریج خودش را نمایان کرد.


رابرت پرسیگ می گوید: می دانی چطور باید یک نقاشی کامل و بی نقص بکشی؟ خودت را کامل و بی نقص کن و سپس بطور طبیعی نقاشی کن.


با نگاه به داستان موسسان موفق می توان دریافت که ایده شکل گرفته در ذهن آنان نتیجه تحریک یک ذهن آماده توسط عوامل خارجی بوده است. بیل گیتس، پال الن، مارک زاکربرگ، همه افرادی بودند که اشتقاق زیاد به مباحث مختلف و ذهن های آماده برای دیدن فرصتهای ارزشمند داشته اند.


واژه یا فعلی که در رابطه با استارتاپ ها باید استفاده کرد "اندیشیدن" نیست بلکه "توجه کردن" است. ما در YC به ایده هایی که بصورت طبیعی از میان تجربیات موسسین ایجاد شده و رشد پیدا می کنند را ایده های استارتآپی ارگانیک یا طبیعی می نامیم. اکثر استارتاپ های موفق به همین شکل آغاز می شوند. وقتی از روش ایده ارگانیک استفاده می کنید، گاهی آن را نمی بینید تا زمانی که نشانه هایی توجه شما را به سمت کمبود چیزی جلب می کنند.


اگر به دنبال ایده های استارتاپی هستید فقط به دنبال جواب این سوال نباشید که "جای چی خالیست؟" بلکه ذهن خود را به روی این سوال که "آیا این میتونه یک شرکت یا کسب و کار بزرگ بشه؟" نیز ببرید.

  • geek