زندگی یک گیک

خاطرات مختصری از علایق یک گیک

زندگی یک گیک

خاطرات مختصری از علایق یک گیک

پیوندهای روزانه

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ایجاد یک استارتاپ» ثبت شده است

این اموزش را می توانید در ادرس زیر ببینید.به صورت ساده و قابل درک.

 import java.net.*;
import java.io.*;

public class ClientEst
{
    public static void main(String [] args)
    {
        String serverName = args[0];
        int port = Integer.parseInt(args[1]);
        try
        {
        System.out.println("اتصال به " + serverName + " از پورت " + port);
        //ایجاد شی سوکت برای کلاینت به همراه شماره پورت سرور و هم زمان تلاش برای اتصال
        Socket client = new Socket(serverName, port);
        System.out.println("متصل شد به " + client.getRemoteSocketAddress());
        //ایجاد یک جریان داده برای ارسال داده به سرور
        OutputStream outToServer = client.getOutputStream();
        //ارسال داده ها به سرور
        DataOutputStream out = new DataOutputStream(outToServer);
        out.writeUTF("سلام از " + client.getLocalSocketAddress());
        //دریافت داده از سرور با کلاس inputstream
        InputStream inFromServer = client.getInputStream();
        DataInputStream in =new DataInputStream(inFromServer);
        System.out.println("پیغام سرور " + in.readUTF());
        client.close();
    }catch(IOException e)
    {
        e.printStackTrace();
    }
 }
} 


  • geek

اگر شما برنامه نویس یا طراح سایت هستید همیشه با این سوال دست و پنجه نرم کردید که بهتره فریلنسر باشم؟ یا کار تمام وقت بگیرم؟ در یکی دو سال گذشته یک گزینه دیگر هم به راه حلهای احتمالی این صورت مسئله اضافه شده و آن هم شروع کردن یک استارتاپ است.

جواب این جور سوالها مثل همه سوالهای سخت زندگی، بستگی به شخصیت و جهان بینی افراد دارد ولی از دید من کاملا مشخص هست که: “فریلنسری به هیچ وجه آینده درخشانی ندارد”.

اگر در حال حاضر فریلنسر هستید به دلایل زیر پیشنهاد میکنم که بیشتر به ۲ گزینه دیگر فکر کنید.

۱)       رشد تکنولوژی انقدر سریع (و غیر قابل پیشبینی) است که ۵ سال آینده معلوم نیست که کسی به استعداد های شما احتیاج داشته باشد.

در حال حاضر طراحی یک وبسایت کار هر کسی نیست. سالها تجربه و دانش لازم دارد. ولی آیا ۵ سال، ۱۰ سال آینده هم همینطور خواهد بود؟ در گذشته تنها تولیدکنندگان با دانش و مجرب صدا و سیما قادر به طراحی و تولید یک محتوای ویدیو ای با کیفیت بودند، اما در حال حاضر همه ما با در اختیار داشتن اینترنت، iMovie و iPhone 6  میتوانیم نه تنها یک سریال بلکه پس از تولید، آن را در مقابل چشمان میلیون ها انسان دیگر قرار دهیم.

طراحی و توسعه وبسایت ها نیز به احتمال زیاد دموکراتیزه خواهد شد. همین الان هم استارتاپ هایی هستند که با ابزار مختلف و گاه با هوش مصنوعی به دنبال آسان تر کردن طراحی سایت برای افراد کم تجربه و مبتدی هستند. شاید به خروجی آنها نگاه کنید و به خودتان بگویید که انسان همیشه با استعداد تر از چندتا الگوریتم و قالب از پیش طراحی شده عمل میکند. ولی فقط یادتان باشد که روزی روزگاری هیچ کس فکر نمی کرد که در بازی شطرنج یک کامپیوتر، کاسپاروف را شکست دهد!

۲) نسل بعدی برنامه نویسان انقدر از شما ماهر تر هستند که ۵ سال آینده کسی به استعداد های شما احتیاج ندارد

حدس میزنم اکثر کسانی که این مقاله را میخوانند حداکثر متولد ۱۳۷۰ هستند و برنامه نویسی رو از دبیرستان یا راهنمایی شروع کرده اند. اسم این نسل رو میگذاریم برنامه نویسان مهاجر. نسل فعلی قبل از اینکه صحبت کردن رو یاد بگیرند، طرز استفاده از تبلت و آیفون رو یاد گرفتند و کمی بزرگ تر شوند قدرت جذب زبان ها، فریمورک ها و مفاهیم جدید برنامه نویسی را خیلی بهتر از من و شما خواهند داشت. همانطور که مهاجران ایرانی به لوس آنجلس هنوز سفارش دادن همبرگر تو مکدونالد را توسط اشاره به عکس انجام میدهند ولی بچه هایشان روان ۲ زبانه صحبت میکنند، نسل بعدی بسیار سریع تر و راحت تر و ارزان تر از شما کار خواهد کرد و رقابت با نسل بعدی بسیار سخت خواهد بود.

۳)  وقتی برای بقیه سایت درست میکنید هیچ وقت با مشتری و مخاطب آن سایت ها سر و کله نمیزنید. 

فکر میکنم همه موافقیم که دانش کسب و کار را در حین کار و عمل میشود یاد گرفت (نه لزوما از درس و کلاس و غیره). وقتی که یک فریلنسر سایتی برای مثلا مجله آفتاب، یا شرکت تراکتورسازی می سازد، تحویل به موقع پروژه مهم هست، ولی موفقیت نهایی آن کسب و کار هیچ وقت مهم نیست و طراح سایت هیچ وقت با مشتریان مجله خوان یا تراکتور سوار آشنا نمیشود. در نهایت طراح هیچ چیز در مورد فروش، تجربه کاربری، مشکل و راه حلهای بعدی این کسب و کارها یاد نمیگیرد و در نهایت بیزنس فریلنسری خودش را نیز نمیتواند گسترش دهد.

۴)  فریلنسر ها سهمی از کیک ندارند!

کارمندان به دنبال حقوق بازنشستگی هستند، و کارآفرینان به دنبال فروختن یا به بورس رساندن استارتاپشان. ولی فریلنسر ها نه بازنشسته میشوند و نه در کسب و کاری سهیم هستند. شاید در حال حاضر ۵ میلیون یا ۱۰ میلیون برای هر  پروژه بگیرید و باهاش سه چهارتا Macbook و iMac و غیره بخرید ولی اگر کمی حساب کتاب کنیم میبینیم که از نظر مالی نیز فریلنسری آینده درخشانی ندارد. مثلا اگر یک آپارتمان ۸۰ متری در تهران متوسط ۴۰۰ میلیون تومان قیمت داشته باشد (متری ۵ میلیون)، و شما سالی ۱۰ تا پروژه ۵ میلیونی هم انجام دهید، ۸ سال طول میکشد که بتوانید آن آپارتمان را خریداری کنید (تازه اگر همه پولتان را پس انداز کنید و قیمت آپارتمان ثابت بماند.)

۵)  استرس فریلنسری کمتر نیست.

زندگی کارآفرینی و کارمندی دارای استرس های بسیاری است. شاید خیلی ها به این دلیل فریلنسر شدند که میخواستند ساعت های خودشان را داشته باشند و رئیس خود باشند و اگر خواستند با آرامش بتوانند تا ۴ صبح نشسته و با کد کلنجار بروند. ولی در عمل همه ما میدانیم که فریلنسری هم استرس های خاص خودش را دارد.  برای شروع، کارفرما ها در اکثر مواقع از سواد و هوش اینترنتی کمی برخوردار هستند و ایده هایی که برای سایت خودشان دارند عمیقا اشتباه است. در ضمن دنبال مشتری و پرداخت دویدن هم استرسهای کاری خودش را دارد و فریلنسرها اکثرا نمیتوانند روی جریان نقدینگی ثابتی در ماه حساب کنند.


و اما راه حل چیست؟ اولین کاری که یک فریلنسر باید بعد از خواندن این مقاله انجام دهد (البته اگر موافق نتیجه گیری های آن باشد،) این است که به خودش قول دهد که استعداد فنی خود را خرج وبسایت های مردم و شرکت های راندوم مختلف نکند. برنامه نویسی موفق است که رابطه دراز مدت تر و عمیق تری با پروژه ای برقرار کند.

از نظر من برنامه نویسی که حداقل دو  سال خود را برای بهتر کردن و مفید تر کردن یک وبسایت صرف میکند (از طریق ابعاد مختلف) خیلی بهتر از یک برنامه نویس هست که در دو سال گدشته روی ۲۰ سایت کار کرده است اما روی هر کدام به اندازه یک ماه وقت گذاشته است. برنامه نویس اول، قوی تر، با تجربه تر و با شناخت بهتری از مشتری، تجربه کاربری، و مدل کسب و کار آن پروژه بیرون خواهد آمد.

ولی این به این معنی نیست که کارمندی و کارآفرینی هم لزوما راه حل مناسبی هستند. به نظر من ترکیبی از کارآفرینی و کارمندی میتواند تجربه سازنده ای برای خیلی از توسعه دهندگان و برنامه نویسان جوان باشد: کار کردن برای یک استارتاپ، هم شما را در محیط خلاق و آموزنده قرار میدهد و هم ریسک بالایی برای شما نخواهد داشت. در ضمن این امکان هم همیشه هست که برای نگاه داشتن افراد با استعدادی مانند شما، آن استارتاپ قسمتی از سهام خود را در کنار حقوق به شما بسپارد.


منبع:Karya

  • geek

این روزها حرف و حدیث درباره‌ی فقدان امنیت شغلی در محل کار زیاد است، وقایعی مثل تعدیل نیرو، تغییر ساختار، ادغام و تغییر سهم مالکیت، بسیاری از کارگران و کارمندان را به وحشت می‌اندازد که آیا شغلی را که امروز دارند، فردا هم خواهند داشت؟ این عدم اطمینان، در بعضی جاها، باعث شده کارگران روحیه‌شان را از دست بدهند و دیگر تمایل نداشته باشند حداکثر تلاششان را به خرج دهند. از این‌ها که بگذریم، آن‌ها با خود می‌گویند : «اگر قرار است به زودی از این سازمان بروم و شغلم را به کل تغییر دهم، چرا باید تمام توجه و تلاشم را صرف آن کنم؟»


درست است که آدم در مقابل سی سال کار هر روزه، یک نشان افتخار دریافت می‌کند و یک حقوق بازنشستگی دائمی برایش می‌ماند، اما زمانی که در کار نهایت سعی و تلاش خود را نکنید، کسی که بیشترین رنج را متحمل می‌شود خود شمایید!


حال سؤال این است : چرا؟ چرا بیشترین رنج را خود شما متحمل می‌شوید؟ برای شروع باید بگویم احساس برتری، عادتی است که نمی‌توان آن را مثل شیر آب باز و بسته کرد. حالا چه خود را متعهد کنیم که نهایت سعی خود را انجام دهیم، چه خود را شرطی کنیم که کمتر از حد توانایی‌هایمان تلاش کنیم، به هر حال بنده‌ی عادات خود هستیم. تغییر هر روشی که در زندگی‌مان به کار می‌گیریم، سهل و آسان نخواهد بود. هرگز به اشتباه گمان نکنید که امروز می‌توانید توانایی‌ها و اشتیاقتان را پنهان کنید و فردا قادرید همه را به کار گیرید. برای درک بهتر این مطلب، یکی از عادت‌های روزانه‌تان را در نظر بگیرید – چقدر اتاق خوابتان را مرتب نگه می‌دارید؟ اگر از آن دسته آدم‌هایی هستید که پیراهن و شلوارشان را روی دسته صندلی (یا روی زمین) می‌اندازند و وسایل خود را پخش و پلا می‌کنند، چقدر برای شما سخت خواهد بود که این عادت را تغییر دهید و همه‌ی لباس‌هایتان را تا کنید و مرتب و منظم در کمد یا کشوی خود قرار دهید؟ شرط می‌بندم که به این نتیجه خواهید رسید که پیروی از الگوی جدید و دنبال کردن آن نزدیک به غیرممکن است چرا که بعد از یکی دو روز به سراغ الگوی قبلی خود برمی‌گردید و دوباره جوراب‌هایتان را در می‌آورید و روی صندلی می‌اندازید، درست مثل سابق! همین وضع در کار و حرفه‌تان نیز صادق است. در محیط کارتان، شما یا خود را متعهد می‌کنید که به نحو احسن کار خود را انجام دهید یا از این الگو پیروی می‌کنید که فقط کار را به انجام برسانید.


به همین دلیل است که اگر در شغل و حرفه‌تان به دنبال امنیت هستید، جای اشتباهی به دنبال آن می‌گردید چرا که هیچ امنیتی در هیچ شغلی وجود ندارد. امنیت درون خود شماست. کلید و راه حل افزایش امنیت شغلی این است که در هر کاری که انجام می‌دهید، عالی عمل کنید و آن را به بهترین شکل ممکن انجام دهید و به طور مداوم مهارت‌هایتان را گسترش دهید. به آنچه گفته شد، نگرش بسیار مثبت و توانایی همکاری با دیگران را نیز اضافه کنید … حالا شما امنیت شغلی دارید!


وقتی شما تمام تلاشتان را می‌کنید، مردم متوجه می‌شوند. البته شاید بلافاصله تشویق نشوید، ولی با این کار وجهه و اعتباری برای خود ایجاد می‌کنید که این اعتبار در جایی که هم‌اکنون در آن شاغلید بسیار به شما خدمت خواهد کرد و بی‌تردید در هر جای دیگری که در آینده کار کنید، برایتان مؤثر و در خدمت شما خواهد بود.


نتیجه‌ی نهایی این است : کم کاری فقط به خودتان صدمه می‌زند؛ بنابراین اگر می‌خواهید امنیت شغلی واقعی به دست آورید، از خود بپرسید :


آیا من هر روز مشتاقانه آنچه را در توان دارم در محل کار عرضه می‌کنم؟

آیا با دیگران همکاری و از سعی و تلاش ایشان حمایت می‌کنم؟

آیا نگرشی مثبت دارم؟

آیا در کاری که انجام می‌دهم یاد می‌گیرم چگونه بهتر شوم؟

آیا مهارت‌هایی را که در آینده در حیطه کاری‌ام مهم خواهند بود پرورش و گسترش می‌دهم؟

 


به این سؤالات پاسخ دهید و خود را دوباره ارزیابی کنید. در نهایت وقتی بتوانید با یک صدای بلند در پاسخ به این سؤال‌ها «بله» بگویید، چنان امنیت شغلی خواهید داشت که هیچ کس نمی‌تواند آن را از شما بگیرد.


فرانک تایگر :


آینده شما به خیلی چیزها بستگی دارد، بیش از هر چیز به خودتان.


  • geek

مهمترین عاملی که کارآفرینان موفق را نسبت به خوداشتغالی سوق می‌دهد، نه فقط انگیزه ثروت‌اندوزی، بلکه وجود احساس عمیقی از نارضایتی مثبت و تمایل برای بهترین شدن است. در این میان، هر روز داستانهای زیادی در مورد موفقیت کسب‌وکارها می‌‌بینیم و می‌شنویم. اما این داستانها گویای همه‌ی حقیقت نیست. افراد معمولاً موفقیتهای خود را بازگو می‌کنند، اما هیچ‌گاه نمی‌گویند که چگونه به این مرحله رسیده‌اند. آنها به شما نمی‌گویند که مثلاً پنج سال طول کشید که به سودآوری برسند. اینکه بارها شکست خورده‌اند، و یا اینکه به علت کار زیاد مشکلات جسمی پیدا کرده‌اند.
مراقب باشید فریب این داستانها را نخورید. کارآفرینی به هیچ عنوان آسان نیست. در ادامه، به ۹ حقیقت تلخ در مورد شروع کسب‌وکار اشاره می‌کنیم.
۱-    سال اول درآمد خاصی نخواهید داشت
نباید انتظار داشته باشید که در سال اول فعالیت خود، درآمد چندانی به دست آورید. این وضعیت ممکن است یکی دو سال بعد هم ادامه پیدا کند. اگر تعداد ساعتهایی را که کار کرده‌اید -احتمالاً بدون درآمد- بشمارید، ممکن است خسته شوید و خیلی زود کنار بکشید. بنابراین، اگر پول تنها انگیزه‌ی شما برای کارآفرینی است، تحت هیچ شرایطی کسب‌وکار جدیدی راه نیندازید. البته توجه داشته باشید که سوداوری باید هدف نهایی‌تان باشد، والا دلیلی برای راه‌اندازی یک کسب و کار وجود ندارد.

۲-    احساس تنهایی خواهید کرد
کارآفرینان گاهی اوقات، بخصوص در ابتدای فعالیت خود، احساس تنهایی می‌کنند. این امر به این دلیل رخ می‌دهد که آنها مجبورند بیشتر کار کنند و زمان کمتری را برای معاشرت با دوستان و آشنایان خود خواهند داشت. بنابراین، برقراری روابط اجتماعی اهمیت بسزایی برای سلامت روانی افراد دارد. پس، زمانهایی را که با دیگران صرف می‌کنید، ساعات هدرشده‌ی زندگی خود به حساب نیاورید.

۳-    زمانهای زیادی در آستانه‌ی تسلیم شدن قرار می‌گیرید
کارآفرینی چالش بسیار دشواری است و مواردی پیش می‌آید که احساس می‌کنید باید تسلیم شوید. برخی از طرحهای شما به نتیجه‌ی دلخواه نمی‌رسد. این موارد را شکست تلقی نکنید، از آنها پلی بسازید برای موفقیتهای بعدی. سعی کنید مشاوری داشته باشید که در چنین شرایطی به شما انگیزه بدهد.

۴-    صورتتان را با سیلی سرخ نگه دارید
اطرافیان در مورد کسب‌وکارتان از شما خواهند پرسید. باید صورتتان را با سیلی سرخ نگه دارید. لازم نیست دروغ بگویید، اما می‌توانید به آنها بگویید “کار سخت است، اما در حال پیشرفت هستم”. در ذهن دیگران، تصویر یک مدیر ناموفق را از خود نسازید.

۵-    شبهای زیادی را باید بیدار باشید
شبهای زیادی بیدار خواهید بود و به شرایط کسب‌وکار خود فکر خواهید کرد و نسبت به آن نگران خواهید بود. شرایط کار سخت است، اما اگر خواب کافی نداشته باشید، سخت‌تر هم خواهد بود. پیشنهاد می‌شود فعالیتهایی مانند شنا و یوگا را به طور منظم دنبال کنید.

۶-    موفقیت سایرین در شما هراس ایجاد خواهد کرد
تمام انسانها خود را با دیگران مقایسه می‌کنند. مقایسه هیچ سودی برای شما ندارد، هیچ‌وقت خود را با دیگران مقایسه نکنید. به جای آن، تلاش کنید با رقبای خود روابط قدرتمندی ایجاد کنید و شرکای خوبی برای هم باشید. شراکت و ادغام یکی از بهترین راهها برای رشد کسب‌وکارها است.

۷-    تمام اوقات باید به خود انگیزه بدهید
به تنهایی باید مشوق خود باشید. دیگر رئیسی ندارید که شما را به سمت جلو سوق دهد و برای شما ضرب‌الاجل تعیین کند. سعی کنید افراد مثبت‌اندیش و ناراضیان مثبت را دور خود جمع کنید تا برای ادامه‌ی کار به شما انگیزه دهند.

۸-    پاداش و مرخصی نخواهید داشت
برای کارآفرینان تازه‌کار پاداش، مرخصی، و مراسم انتهای سال وجود نخواهد داشت.

۹-    برای هر کاری آماده باشید
به‌عنوان صاحب یک کسب‌وکار، ابتدا باید آمادگی انجام هر کاری را داشته باشید. حتی ممکن است مجبور شوید کارهایی را انجام دهید که علاقه‌ای به انجام آنها ندارید. مثلاً ممکن است مجبور شوید حسابدار خود باشید. به مرور که کسب‌وکارتان رونق بگیرد، افراد دیگری این کارها را انجام خواهند داد.

  • geek

بیشتر کارآفرینان فکر تاسیس شرکت میلیارد دلاری خود را در ذهن می‌پرورانند، ولی یکی از بهترین راه‌ها برای ساختن یک شرکت بزرگ، ساختن شرکتی کوچک و بزرگ کردن تدریجی آن است.


تمامی ‌امید‌ها و خیال‌ها در جهان شما را به هیچ عنوان به خروجی رسیدن به میلیارد دلارتان نزدیک نخواهد کرد. در واقع، عزم کردن جزم برای خلق یک استارتاپ میلیارد دلاری بزرگترین اشتباهی است که می‌توانید مرتکب شوید.

 

«گری چو»، از مربیان مدرسه هنرهای تجسمی در نیویورک به مردم آموزش می‌دهد که چگونه استارتاپ‌های خود را با رویکردی کاملاً متفاوت شروع کنند. درسی که وی تدریس می‌کند با عنوان «طراحی کارآفرینی» سیلابسی نامتعارف دارد: زمان و انرژی خود را صرف ایجاد برنامه‌ها و طرح‌ها و نقشه‌ها برای شرکت میلیارد دلاری خود نکنید. یک شرکت یک هزار دلاری واقعی خلق کنید که به نحوی پی‌درپی و پایا کسب درآمد کند.

 

با ایجاد یک استارتاپ 1000 دلاری، شما سه درس اساسی را می‌آموزید.

 

  1. می‌توانید از لحاظ مالی کاملاً خودکفا شوید

وقتی برای درآمد به یک کار روزانه، و یا برای حفظ کسب‌وکار خود روی سرمایه‌گذاران وابسته اید، تمرکزتان را ذاتاً از دست می‌دهید. استقلال و خلاقیت شما تا حد زیادی توسط زمان و خواسته‌های دیگران محدود می‌شود. در نهایت، برای رفتن به هر جهتی مجبور خواهید بود از خود بگذرید.

خودکفایی شما را از قیدوبند این محدودیت‌های خارجی رها می‌کند، و نخستین گام برای خودکفایی این است که استارتاپ شما به «سوددهی ریمن» (یعنی اینکه میزان کسب درآمد یک استارتاپ  تنها به اندازه‌ای باشد که مخارج زندگی موسس را تامین کند) برسد. توانایی شما در پرداخت اجاره‌ها از طریق استارتاپ جدید این حس را به شما القا می‌کند که توانسته‌اید از لانه خارج شده و به تنهایی پرواز کردن را شروع کنید، و این دو حس همزمان ترس و شعف است که شما را به جلو می‌راند.

 

  1. برای ایجاد یک کسب‌وکار به چه چیزهایی نیاز دارید

این حقیقت که رسیدن به درآمد پایستار 1000 دلاری برای شرکت من یعنی iDoneThis زمانبر بود، به طرز باورنکردنی‌ای اعصاب‌ و روانم را خرد می‌کرد. ولی به محض اینکه به این نقطه عطف رسیدیم، متوجه شدم که تمامی انتظارها و زحمات ما تلف نشده است. در طی این دوره، متوجه شدیم که چگونه چیزی را بسازیم که مردم می‌خواهند و اینکه چگونه آن را به دستشان برسانیم.

 

اگر روی خلق شرکت میلیارد دلاری خود متمرکز شوید، احتمال زیاد به بیراهه‌ها هدایت شده و به جای اینکه انرژی خود را صرف کسب نخستین 10 دلاری بکنید فوراً جذب وعده و وعید پول سرمایه‌گذارها خواهید شد. مشکل این است که جذب سرمایه و سرمایه‌گذار بسیار متفاوت از اداره‌ی و پیشبرد یک شرکت است. بسیاری از کارآفرینان را دیده‌ام که با جذب سرمایه‌های میلیون دلاری سروصدای زیادی کرده ولی هنگامی که نوبت به ایجاد یک کسب‌وکار رسیده است کاملاً شکست خورده‌اند.

 

فوت و فن کارها را به خوبی فراگیرید و یاد بگیرید که چگونه به نحوی موفق کسب‌وکار خود را بسازید بدون اینکه میلیون‌ها دلار پول سرمایه‌گذار را در دست خود داشته و آن را در معرض خطر قرار دهید. این امر تجربه، قابل‌اتکا بودن، و شایستگی لازم را به شما خواهد داد.

 

  1. این شرکت 1000 دلاری ممکن است بزرگتر از آن چیزی باشد که ابتدا فکر می‌کردید

تفکر درباره‌ی مفاهیم میلیارد دلاری بزرگ در واقع یک محدودیت است، زیرا که معمولاً به ایده‌های بدی منجر می‌شود. سرمایه‌گذار و کارآفرین مشهور Y Combinator «پل گراهام» عقیده دارد که بهترین ایده‌ها چیزهایی هستند که وی به آن «اسباب‌بازی» می‌گوید، یا ایده‌هایی که شما آن‌ها را نادیده می‌گیرید چونکه فکر نمی‌کنید یک فرصت یک میلیارد دلاری باشند.

 

همانطور که می‌بینید، مردم تمایل دارند برای سادگی پول خرج کنند. زمان خود را صرف این کنید که ایجاد یک استارتاپ قابل توسعه دقیقاً مستلزم چه چیزهایی است و با این روش احتمال خود را برای یافتن موفقیت با گروه‌های وسیعتری از مشتریان افزایش دهید.

 

و این در نهایت به ترفند خارق‌العاده‌ی ما منتج می‌شود: یکی از بهترین راه‌ها برای ساختن چیزی بزرگ، ساختن چیزی کوچک و بزرگ کردن تدریجی آن است.

 

 

خب، حال چگونه یک استارتاپ 1000 دلاری بسازیم؟

این‌ها درس‌ها و تجربیاتی است که خودم از استارتاپ 1000 دلاری‌ام کسب کرده‌ام:

 

روی یک گزاره‌ی ارزشی ساده تمرکز کنید. مزیتی که به عنوان یک شرکت کوچک دارید تمرکز تمام و کمال است. یک نقطه از درد و یک بخش واحد از بازار را انتخاب کرده، و برایشان راهکار ارائه دهید.

 

برای کسب‌وکار 1000 دلاری خودم، iDoneThis، محصول آنقدر ساده بود که مردم به من می‌خندیدند و فکر هم نمی‌کردند که کسی برای این ایده پولی بپردازد – و اینگونه بود که فهمیدم روی چیز خوبی دست گذاشته‌ام.

 

قبل از اینکه بسازید بفروشید. رسیدن به درآمد پایای 1000 دلاری یعنی با نهایت سرعت ممکن یاد بگیرید که مشتریان چه می‌خواهند و برای چه چیزی حاضرند پول بدهند.

 

Zirtual که یک سرویس دستیار شخصی مجازی است، قبل از اینکه حتی یک تکه از فناوری واقعی بسازد درآمد آغازین خود را به هزاران دلار رسانید. موسس آن «مارن کیت داناوان» شرکت خود را روی صفحات‌گسترده، جدول‌ها، فرم‌های گوگل، و توسعه‌دهندگان وب به پیش برد. قبل از تولید بفروشید تا بدانید که آیا همان چیزی را می‌سازید که مردم می‌خواهند یا خیر و بدین صورت ماه‌های زیادی صرف تولید محصولی نخواهید کرد که فقط خودتان آن را می‌خواهید و نه کسی دیگر.

 

حداقل قیمت ممکن را روی محصول بگذارید. به راحتی ممکن است در دام بحث‌های طولانی و بی سرانجام در مورد قیمت گذاری بیافتید – ولی نتیجه این امر تنها امروز فردا کردن و تعلل بی مورد است. این چیزها مهم نیستند زیرا همیشه قابل تنظیم کردن هستند.

 

یک برنامه‌ی حداقل قیمت‌گذاری را دنبال کنید – ممکن است از همان ابتدا درآمد زیادی کسب نکنید ولی این یک واقعیت ساده و حیاتی است که قبل از پیشروی باید آن را یاد بگیرید. نباید از اینکه یک استارتاپ 1000 دلاری را شروع می‌کنید خجالت‌زده شوید – بهتر است که با یک شرکت کوچک به موفقیت رسید تا اینکه به سرعت رشد کرده ولی مخاطبین خود را سرخورده کنید.

 

پس... آمادگی این را دارید که کارها را پیش ببرید... به آرامی؟


منبع:کاریا

  • geek