زندگی یک گیک

خاطرات مختصری از علایق یک گیک

زندگی یک گیک

خاطرات مختصری از علایق یک گیک

پیوندهای روزانه

۳۴ مطلب با موضوع «موفقیت» ثبت شده است

مصاحبه کیوان ،خشایار و حمید خالقان برند برگر لند 
آنها اسم شان را گذاشته اند. «بروبکس»؛ گروهی که با کلیپ «سوسن خانم» به شهرت رسیدند و تقریبا بخش عمده ای از شهرتی که امروز کسب کرده اند را مدیون کلیپ های جذابی هستند که با هزینه های بعضا کم و گاهی هم زیاد ساخته اند. بروبکس نمونه یک گروه پرآوازه غیرمجاز است که توانسته با کمک ابزاری به نام کلیپ به شهرت برسد و حالا وارد فضای کسب و کار و کارآفرینی شده اند . آنها از حالا به بعد قرار است به صورت مجاز کار کنند و دیگر خبری از فعالیت زیرزمینی نیست. این را خشایار، کیوان و حمید با اطمینان کامل می گویند. این فعالیت مجاز خودش را در رستوران های زنجیره ای برگر لند که حالا دو شعبه در تهران دارد نمایان کرده .


خودتان را معرفی کنید :

من کیوان مرادی هستم و آبان 1362 به دنیا آمده ام. در دانشگاه رشته کامپیوتر را دنبال کردم و از سال 80 هم همراه حمید و خشایار به صورت حرفه ای وارد موسیقی شدم. من هم خشایار مرادی و متولد فروردین 1363 هستم. در رشته مهندسی عمران تحصیلاتم را ادامه داده ام. شاید بد نباشد بدانید که پسرعموی کیوان و پسرخاله حمید هم هستم. حمید فروزمند هستم و مرداد 1363 متولد شده ام و متالوژی خوانده ام. نکته جالب اینکه خشایار, پسر عموی کیوان و پسر خاله حمیده.

چطور ایده رستوران داری به ذهنتان رسید ؟

ایده اصلی رستوارن داری را کیوان مطرح کرده است .کیوان میگوید : به شخصه در خارج از ایران برگر های خوشمزه ای میخوردم و همیشه حسرت این رو داشتم که چرا در ایران این نوع برگر ها ارائه نمیشوند و به همین دلیل زمان زیادی را به تحقیق پرداختم و به این شیوه ارائه برگر دست پیدا کردم . بروبکس میگویند : یک روز توی خونه کیوان برگر درست می کردیم و یهو تصمیم گرفتیم که این رو برای همه درست کنیم.

آیا انتظار این استقبال را داشتید ؟

خشایار میگوید شکست نخوردن برایمان کافی بود و کیوان میگوید اصلا انتظار این حد استقبال را نداشته .

چه چیزی باعث تفاوت شما با دیگر برگر ها در ایران شده ؟

ما مواد اولیه را صد درصد خودمان تولید میکنیم . به طور مثال پروسه تولید گوشت برگر لند بسیار پیچیده است و مراحل زیادی را طی میکنیم تا ان را آماده کنیم . ما خیارشور رو خودمان تولید می کنیم و برای تولید خیارشور مصرفی یک روز برگر لند 24 ساعت زمان صرف میشود خیار شور تولیدی ما از نوع آمریکایی است که ترش و شیرینه و با خیارشور موجود در ایران متفاوته که علیت اصلی این تفاوت به قول خشایار تفاوت در ادویه ای است که در ایران به کار گرفته نمیشود . فرمول مورد استفاده ما در این رستوران شبیه به برگر های آمریکایی است .

چطور در بازار پر از رقیب فست فود ایران موفق شده اید ؟

ما تنها به ظاهر مغازه توجه نکرده ایم و روی کیفیت غذایی که به مردم ارائه میکنیم نیز دقت بسیار زیادی میکنیم .ما از شهرتمان برای ارائه یک غذای معمولی استفاده نکردیم بلکه برای اینکه شهرتمان لطمه نخورد سعی کرده این تا بهترین غذا را ارائه کنیم .

الان چه غذاهایی رو عرضه میکنید؟
جوسی برگر که گوشت ضخیم ۱۰۰% خالص آبدار, پنیر دوبل, نون تست شده, کاهو, گوجه, خیارشور, پیاز کاراملی و سس مخصوص بود. مینی برگر, دوبل برگر(Double) و اسموکی برگر

برنامه توسعه ای شما چیست ؟

ما شعبه اول را در اندرزگو و شعبه دوم را در سعادت آباد راه اندازی کردیم و الان به فکر شعبه سوم در تهرانپارس و شعبه چهارم در کرج هستیم البته اولویت اول کیفیت کار است و بعد به فکر توسعه هستیم .
تقسیم کار در «برگرلند» به چه صورت است؟ یکی از شما ۳ نفر، مدیر است و برای بقیه کار تعیین می‌کند یا کارها را متناسب با توانایی‌های‌تان بین خودتان تقسیم کرده‌اید؟

خشایار: اول، خیلی چشم‌اندازی از شرایط و ابعاد این کار نداشتیم. مثلا فکر می‌کردیم نهایتا به ۵ نفر به عنوان پرسنل در این کار نیاز داریم. اما الان ۳۳ نفر پرسنل داریم! یا مثلا ابتدا می‌خواستیم فقط دلیوری برگر داشته باشیم. بعد نظرمان عوض شد و جای کوچکی را برای نشستن مشتری‌ها راه انداختیم. در طول زمان و با فراز‌و‌نشیب‌های مختلف، کار ما کم‌کم بزرگ‌تر و کامل‌تر شد. به همین دلیل، مسئولیت‌های ما هم از ابتدا تا حالا تغییراتی کرده است.

الان هر کدام‌تان در «برگرلند» چه مسئولیتی دارد؟


کیوان: مدیریت آشپزی و نظارت بر پخت‌وپز آشپزها بر عهده من است. دستور پخت این برگرها هم مال من بوده است. در اصل برای کار آشپرخانه برنامه‌ریزی و نظارت می‌کنم.
حمید: بیشتر کار مدیریت داخلی بر عهده‌ام است و تهیه مواد اولیه. مثل گوشت، سیب‌زمینی، روغن و…
خشایار: من بیشتر مدیریت مالی انجام می‌دهم و کارهای مربوط به پرسنل را انجام میدهم .

منبع:road2success
  • geek


فردا دیر است


کسانی که کتاب «آبلوموف» اثر ایوان گنچاروف را خوانده و یا فیلمی را که از روی این اثر بزرگ تهیه شده است دیده اند، به

راحتی می توانند مفهوم «فردا دیر است» و مصدا ق عینی ضرب المثل معروف «کار امروز را به فردا میفکن» را دریابند.

جز کتاب مذکور، اشاره به داستان «مرد یخی می آید» اثر «یوجین اونیل» هم می تواند در این مورد و برای روشن 

شدن موضوع به ما کمک کند. چون این اثر هم مانند ابلوموف بر مبنای درون نگری انسان استوار است.


در داستان «مرد یخی می آید» که بیشتر جنبه طنز دارد تا جد، صاحب یک اغذیه فروشی، بیست سالی می شود که از 

محل کار خود آنطرف تر نرفته است. این مرد از زمان مرگ همسرش که تا بازگویی وقایع بیست سال طول کشیده، همیشه در 

صدد بوده که پس از پایان کار روزانه، به پیاده روی برود اما هیچ وقت این فرصت را به دست نیاورده چون یاخسته بوده، یا به

امید فردا از تصمیمش منصرف شده، یا اوضاع جوی و باد و باران او را از این کار بازداشته و نهایتا در صورت وجود شرایط 

مساعد، درد مفاصل مزمن مانعش شده است. او هر روز را به امید فردای بهتر و وقت مناسبتر می گذراند در حالیکه با گذشت 

بیست سال هنوز آن فردای مورد انتظار فرا نرسیده است و هرگز هم فرا نخواهد رسید.


اگر ماجرای آبلوموف و مرد یخی ... هر یک ارزشهای ویژه ی هنری خود را دارند اما ارزش کار در انها بیشتر به 

بازگویی بیماری خطرناکی مربوط می شود که دامن افراد بسیاری را گرفته است بی اینکه خودشان متوجه آن شده باشند.

افرادی که در انجام کارها امروز و فردا می کنند، معمول در خیال زندگی می کنند و عمر می گذرانند. اینان برنامه  

های مفید و دلخواهی را در ذهن خود تدارک می بینند اما هرگز زمان اجرای آن برنامه ها فرا نمی رسد.

در سطح قابل شناخت و درک این موضوع می توان افرادی را مثال زد که از کار خود بشدت متنفرند، انا هیچ  وقت 

اقدام به ایجاد تغییری در آن نکرده اند، در حالیکه همیشه هم نقشه این کار را در ذهن خود دارند!


هستند افرادی که با قاطعیت اعتقاد دارند که باید اضافه حقو ق، رتبه و یا پست بهتری به انها داده شللود، اما هرگز 

زحمت پیگیری آن را به خود نداده اند در حالیکه همیشه ایده آلشان این بوده است که در اولین فرصت دنبال این کار را بگیرند. 

وضعیت این افراد بی شباهت به وضع قهرمانان داستان هایی که ذکر کردیم نیست.

این دست و آن دست کردن یا کار امروز را به فردا انداختن، شخص را در باتلقی گرفتار می کند که قدرت تحرک را 

از او می گیرد و هرچه بماند بیشتر در باتل ق فرو می رود و طبعا برداشتن گام اول مشکلتر می شود، تا آنجا که دیگر امکان هر 

نوع حرکتی از شخص سلب می گردد.


امروز و فردا کردن در واقع نوعی عادت بد است که با رضا و رغبت در انسان ایجاد می شود. معمول در این راه اولین 

حرکت بنابر خواست خود ما و بر مبنای حس راحت طلبی مان شکل می گیرد و در مراحل بعدی اندک اندک عمیق و عمیق تلر 

می شود و به صورت عادت در می آید.


ادامه دارد.....

  • geek


شکست


شاید حرف بیهوده یی نباشد اگر بگوییم شناخت شکست و دریافت دلیل آن هم، از جمله رموز موفقیت به شمار می آید.

شکست، در رسیدن به خواست ها به حدی که مورد توقع بوده، عبارت از این است که افراد  نتوانند به اندازه ی 

شایستگی شان از زحمات خود بهره برداری کنند. البته مواردی را که قصد و غرضی در راه استعداد ها سنگ می اندازند، باید از 

این مقوله جدا کرد، اگر چه افراد مستعد، برا گذشتن از سد اغراض و موانع هم راه گریز مناسب را می یابند


افرادی که حتی المقدور از استعداد های خود در راه اهداف شناخته شده شان بهره برداری نمی کنند، افراد شکست

خورده یی هستند. ناگفته نماند که موفقیت کلی و همه جانبه ی شخص در زندگی هیچ ارتباطی با موفقیت اجتماعی و وضعیت

اقتصادی افراد ندارند.


امکان دارد فردی تمامی استعداد خود را در راه رسیدن به یک هدف صرف کند، و به آن هدف هم برسد ولی هدفش

بازده مادی نداشته باشد. به عنوان مثال، شخصی که در زمینه ی خاصی از علوم تحقیق می کند و استعداد این کار را دارد و به

نتیجه مورد نظرش هم می رسد، ولی درآمد مکفی از این راه ندارد و من و شما هم او را به آسانی نمی شناسیم، در این صورت

نباید فرد شکست خورده یی به حساب آید.


من هیچ ایرادی در این کار نمی بینم که اندکی هم صمیمانه مسائل را از دیدگاه عاطفی و احساس بررسی کنیم:

به گمان من هیچ داوری، بهتر از خود انسان نمی تواند در مورد موفقیت و شکستش نظر بدهد و داوری کند. هر کس

می تواند داور عملکرد خود و شناسنده رموز موفقیت و یابنده ی دلیل شکستش باشد.


اما غمبار ترین مسئله این است که انسان در سنین پیری و ایامی که نیروی جبران را از دسلت داده، پی ببرد که 

شکست خورده است. 

تلخ ترین حقیقت این است که انسان، در سالهای ناتوانی و پایان عمر، پی ببرد که از استعداد هایش به حد کافی بهره 

نگرفته و یا این که آنها را در راه غلطی به کار برده است.

تلخ تر از این حقیقت، آن است که دریابد اشتباهش دیگر غیر قابل جبران است.


اگر برمسائل بال، عیب بزرگی به نام «سهل انگاری» را هم اضافه کنیم، اندوهی که به فرد شکست خورده دست می

دهد واقعا کشنده است.

لزم به توضیح است که اگر چنین به صراحت اظهار نظر می کنیم، دلیلش این است که سهل انگاری یکی از ساده

ترین راههای رسیدن به شکست است.

کسی که در سالهای پایانی عمر در می یابد که شکستش بر اثر سهل انگاری بوده سختتر میتواند پشیمانی را 

تحمل کند، تا کسی که تلش خود را کرده ولی به هر صورتی موفق نشده است.


ناگفته نماند که «سهل انگاری» با «آسان گیری» در امور فر ق دارد. منظور از سهل انگاری بی توجهی به امور است

در حالیکه آسان گرفتن دشواریها در بسیاری از موارد عادت خوبی هم به حساب می آید. پس اگر آسان گیری در مواردی موجب 

آرامش انسان می شود، در عوض سهل انگاری همواره جنبه ی آزار دهنده و مهلک دارد.


منظور از سهل انگاری مهلک، حالتی است که باعث می شود نیروها و شایستگی های افراد، در انجام کارها و رسیدن

به هدف بسیج نشود. درچنین شرایطی بسیاری از توانهای انسان، بیهوده هدر می رود و یا بل استفاده می ماند و مضمل می

شود. 


اینکه افرادی ممکن است تصور کنند که استعداد هیچ کاری را ندارند، تصور بیهوده یی است. چون هیچ انسان زنده

یی را نمی توان یافت که بلخره در کاری لیاقت خاصی نداشته باشد. یکی ممکن است بتواند فروشنده ی موفقی باشد، دیگری 

ممکن است نویسنده ی خوبی از کار در آید، آن دیگری امکان دارد باغبان خوبی بشود و ... . اگر افراد، توان خاص خود را در 

زمینه های مناسب بشناسند و موقعیتی فراهم آورند که حتی در اوقات فراغت خود به آن بپردازند، مسلما در آن زمینه تبحر لزم 

را هم پیدا می کنند و لمحاله موفق هم می شوند.

در پایان این بخش می توانیم مطالب این بخش را اینطور خلصه کنیم که: 

موفقیت برای شما چه مفهومی دارد؟

شکست یعنی چه؟

چطور از استعداد های خود بهره برداری کنیم؟

چگونه از علیق خود برای موفق شدن کمک بگیریم؟

پاسخ این سوال ها را در ادامه نوشته هایمان می توانید به دست آورید. به شرطی که مطالب یاد شده  را به تفکر منطقی خود

تجزیه و تحلیل کنید و مواردی را که به شما مربوط می شود از آن بیرون بکشید و به درستی با وضع خود تطبیق بدهید.


ادامه دارد......


  • geek


موفقیت چیست؟


درباره ی «موفقیت» از جهات گوناگون اظهار نظر های متفاوت و فراوانی شده است. اما هیچ یک از این اظهار نظر ها مطلق و 

به طور صد درصد قابل استناد نبوده است. موفقیت، همیشه در رابطه با افراد و اعمال آنها مطرح بوده است و به عبارت ساده می 

توان گفت: در جنبه های مختلف سبقت گرفتن انسان از افراد هم سطح را در اصطلح، موفقیت می نامند.

مثل در مسابقات ورزشی، تیمی که بر حریف هم سطح خود پیروز می شود، موفق شده است. در جهات شغلی و حرفه 

یی نیز دست یافتن به موقعیتی برتر را موفقیت نام می دهند. برای تبیین و تشریح جهات گوناگون موفقیت، مثال های فراوانی 

می توان عرضه کرد، ولی با این همه واژه ی موفقیت در اذهان همه ، به یک اندازه محبوب و ایده ال نیست. حتی کسانی

وجود دارند که موفقیت را از خانواده ی واژه های کثیف و ناخوش آیند به حساب می آورند.

در توضیح چنین نظری، جنبه های منفی موفقیت مورد توجه قرار می گیرد که بیشتر بر تفسیرهای عرضه شده از 

موفقیت متکی است. برای واضح تر شدن مقصود ذکر مثال هایی الزامی به نظر می رسد که شاید خالی از لطف هم نباشد:

تاریخ، حافظی امین برای نگهبانی از چنین موفقیتها و افراد موفقی است : وقتی آدولف هیتلر در فتنه ی عظیم جهانی

خود، میلیونها انسان را به خاک و خون می کشد، آیا می توان گفت به موفقیت دست یافته، حتی اگر درنهایت با آن وضع اسف

بار مغلوب نمی شد؟

به هر صورت، روند کار آدولف هیتلر، قبل از شکست در مقابل جبهه ی متفقین، سرشار از موفقیت قوای المان و در 

مجموع آرمان شخصی هیتلر بود. آیا موفقیت به این صورت می تواند مقبول واقع شود؟ این خود بحث جداگانه یی را طلب می

کند.

از دیدگاههای گوناگون و در سطوح مختلف، هیتلر تنها فردی نیست که به موفقیت رنگ و شکل دیگری داده است. 

چنگیز ها و نرون ها و... افراد فراوانی بوده اند که موفقیت حود را در سایه ی کشتار و فلاکت انسانها به دست آورده اند که نمی 

توان مفهوم متعالی موفقیت را به آن اطلاق کرد.

در شناساندن چهره ی دیگری از موفقیت که سعی بسیار شده تا کراهت آن از میان برود نقش آفرینان عرصه ی 

هنر تاثیری جادویی داشته اند.

فیلمسازی که شخصیتهای منفی را باتمام مهارت هنری و امکانات فنی تا درجه یی بال می برد که یک دزد یا قاتل 

در حد یک قهرمان جلوه می کند، از عوامل این تغییر مفهوم است.

ارائه تصویر ازچنین قهرمانانی تا حدی وسوسه انگیز صورت می گیرد که بر پاره ای از خوانندگان و بینندگان آثار 

هنری، تاثیری شدید و مخرب می گذارد. بیشتر افرادی که در اینگونه آثار به صورت «تیپ» ارائه می شوند کسانی هستند که

برای کامروایی شخصی بی نهایت خشن، بی گذشت و موفقیت طلب از آب در می آیند. اینان برای دست یافت به اهداف 

شخصی خود که بیشتر ارضاء کننده ی امیال مادی و شهوانی و موفقیت حرفه یی است، حتی از دوستان و خانواده های خود

میبرند در عرصه یی غیر معقول، از طریق انجام کارهای غیر معمول، به نتایجی خوشایند و وسوسه کننده دست می یابند

برای نتیجه گیری از چنین بحثی بهتر است موضوع را به این صورت دنبال کنیم که : «موفقیت» یک مسأله شخصی 

است و ازدیدگاههای مختلف، شکل های مختلف دارد.


در مفهوم متداول، موفقیت یعنی به خواست های خود رسیدن، ولی همه چیز در رسیدن به خواست های خود تمام نمی شود.

موفقیت وقتی می تواند دارای ارج و قیمت باشد که در رابطه با اجتماع و اشخاص، موثر واقع شود. درباره ی مفهوم

«موفقیت اجتماعی» بدون تردید بخث فو ق العاده دشوار و با ارزشی را باید مطرح کرد که صاحب نظران خبره قادر به ارائه آن

هستند. اما موضوع گفتنی دراین زمینه بهره ولی جامعه از حاصل موفقیت افراد است که می تواند ارزشی برای آن تعیین کند و 

بدان مفهوم بدهد.

موفقیتی که ادیسون و گراهام بل به دست می آورند، آنقدر با ارزش است که درمقابل آن، رقابت هایی که بیشتر نام

«موفقیت» به خود گرفته اند، رنگ می بازند. بسیاری از افراد «موفقیت» را با «رقابت» اشتباه می کنند، و هرگز به این نمی

اندیشند که اگر به هدف خود رسیدند چ‌،چه نتیجه ای عاید اجتماع می شود؟ اگر افراد پول پرست به بالترین حد خواست های

خود، که جمع آوری پول است، رسیدند، چه تاثیری مثبتی بر جامعه ی خود می گذارند؟


با چنین بینش و برداشتی باید گفت: موفقیت دارای یک مفهوم واقعی و مشخص نیست. زیرا مثل اگر از نظر من به 

دست آوردن پست ریاست فلان اداره موفقیت به حساب می آید،ممکن است همین امر از نظر شما خواست مذمومی باشد. حتی

اگر از شما بپرسند چه عامل ناخوشایندی در این خواست وجود دارد، شاید بگویید: رئیس الزاما مرئوس هم دارد. رئیس برای

پیشبرد مقاصد خود باید از زیر دستان خود کار بکشد و در جهت خواست های خود، آنها را به کار اندازد، و ما از اینکه کسانی به 

دیگران تحکم کند خوشمان نمی آید. مسلم ه ًا نمی توان گفت که این نظر نادرست است، همانطور که نمی توان گفت کاملا هم 

درست است


ادامه دارد......

  • geek